eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
#قسمت_سیزدهم #حبط #ادامه #ویژگی_جاذبه_و_دافعه_امیرالمومنین شعار یا روح بحث از خوارج به عنوان یک
دموکراسی علی علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام باخوارج در منتهی درجه آزادی رفتار کرد. او آن ها را شلاق نزد،زندانی نکرد و حتی سهمیه آن ها را از بیت المال قطع نکرد. درمیان خطبه علی علیه السلام اعتراض می کردندو در وسط نماز جماعتش قرآن می خواندند وحتی فحاشی می کردند; ولی با آن ها با نهایت آزادی رفتار می شد. قیام و طغیان خوارج خوارج در ابتدا آرام بودند و فقط به بحث وانتقاد اکتفا می کردند و رفتار علی علیه السلام هم باآن ها همان بودکه گذشت. اما آن ها کم کم روششان را عوض کردند و تصمیم به شورش گرفتند. دست به طغیان زده و امنیت راهها راسلب کردند و غارت گری و آشوب پیشه کردند و می خواستند دولت مرکزی را تضعیف و از پا درآورند. این جا دیگر جای گذشت و آزادگذاشتن نبود. از این رو علی علیه السلام آن ها را تعقیب کرد ودر کنار نهروان با آن ها رو به رو شد. ابتدانصیحت کرد و آن گاه پرچمی به عنوان امان برافراشت. هشت هزار نفر زیر پرچم امان آمدند و به سلامت رستند و بقیه سرسختی نشان داده و وارد نبرد شده و شکست سختی خوردند، به گونه ای که جز عده معدودی ازآن ها باقی نماند. @ISTA_ISTA
🔻 ۱۴ 👈 این داستان ⇦ 🔳 بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ...😢 از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ...😔 - حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ... بالاخره تصمیمم رو گرفتم ... - ... من می خواستم برای تو بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... ...😭 عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم... - ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده😞 ... به هر کی نخواد، نه ... ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه ...😔 و در زدم ... 👈رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ...😐 - تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ...😳🤔 - آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ...☹️ سرش رو انداخت پایین ... - کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ...☹️ بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ... - برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ...😕 اما بعدش ترسیدم ... - اگر نزاره فردا بیای چی؟ ... ...🍃🍃 @modafehh