eitaa logo
معارف اسلامی
597 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
250 فایل
🔷 برای ارتباط با ادمین از این آیدی استفاده کنید 👇🏻 @drhosseins
مشاهده در ایتا
دانلود
متن کامل پیام تسلیت مقام معظم رهبری: بسم الله الرّحمن الرّحیم با تأسف و تأثر فراوان خبر درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیةالله آقای حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی را دریافت کردم. این، خسارتی برای حوزه‌ی علمیه و حوزه‌ی معارف اسلامی است. ایشان متفکری برجسته، مدیری شایسته، دارای زبان گویائی در اظهار حق و پای با استقامتی در صراط مستقیم بودند. خدمات ایشان در تولید اندیشه‌ی دینی و نگارش کتب راه‌گشا، و در تربیت شاگردان ممتاز اثرگذار، و در حضور انقلابی در همه‌ی میدانهائی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حقاً و انصافاً کم‌نظیر است. پارسائی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهد بلند مدت است. اینجانب که خود سوگوار این برادر قدیمی و عزیز میباشم، به خاندان گرامی و فرزندان صالح و دیگر بازماندگان ایشان و نیز به شاگردان و ارادتمندان این معلّم بزرگ و به حوزه‌ی علمیه تسلیت عرض میکنم و علّو درجات ایشان و مغفرت و رحمت الهی را برای ایشان مسألت مینمایم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۳ دی ماه ۱۳۹۹
و مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. باديه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد باديه‌نشین تعویض کند. باد‌يه‌نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله‌ای باشم. روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه‌ جاده‌ای دراز کشید. او می‌دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد… مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد. مرد گدا ناله‌کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده‌ام و نمی‌توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم. مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. مرد متوجه شد که گول باديه‌نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می‌خواهم چیزی به تو بگویم. باديه‌نشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد. مرد گفت: تو اسب مرا دزديدی. دیگر کاری از دست من برنمی‌آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن. "برای هیچ‌کس تعريف نکن که چگونه مرا گول زدي…” باديه‌نشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟! مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درمانده‌ای کنار جاده‌ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسي به او کمک نخواهد کرد. باديه‌نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد… منبع: کتاب بال‌هايي براي پرواز
ماجرای و اصمعی[وزیر هارون] می‌گوید: در بیابانی خیمه‌ای دیدم، با خود گفتم به آنجا بروم. رفتم و دیدم زن جوان و با جمالی در درون خیمه است، تا چشم آن زن به من افتاد، گفت: بفرمایید. داخل شدم و گفتم: تشنه‌ام آبی بده، دیدم رنگش تغییر کرد. با من حرف نزد و به من آب نداد، ولی دیدم نگاهش با دقت به بیرون خیمه است، تا اینکه شترسواری از دور آمد و رسید و آن زن آبی را که به من نداده بود، با خود برداشت و رفت و دست و پای پیرمرد سیاهی را که تازه از راه رسیده بود، شست‌وشو داد. آن مرد بسیار بداخلاق بود و به من هیچ‌اعتنا نکرد و با آن زن هم به‌تندی برخورد کرد. درهرحال، از جا بلند شدم، آن خانم مرا بدرقه کرد. گفتم: ‌ای خانم، حیف از تو نیست که با این جوانی و جمال، به آن مرد دل بسته‌ای، به چه چیز آن مرد علاقمندی؟ آیا به مالش، یا اخلاقش، یا جمال و زیبایی‌اش؟ او که پیرمرد بدترکیبی بیش نیست. رنگ چهره خانم پرید و گفت: اصمعی، گمان نمی‌کردم تو که وزیر هارون هستی، نمامی و سخن‌چینی کنی؟! پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: «أَلإْیمانُ نِصْفُهُ الصبْرُ، وَ نِصْفُهُ الشکرُ؛ نیم ایمان صبر، و نیم دیگر آن سپاسگزاری است».١ من باید خدا را به‌واسطه اینکه نعمت جوانی و جمال را به من داده و اخلاق خوب نصیبم نموده شکر کنم و آن به این است که با این شوهر بسازم و در برابر بداخلاقی او صبر کنم، دنیا می‌گذرد و من می‌خواهم با ایمان کامل از دنیا بروم. در محضر ، ج۱، ص ۲۹۹ ١.به این مضمون: بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۳؛ تحف‌العقول، ص۴۸.
🔴 و ♦️ (مدظله): خدای متعال به پیغمبرش در آن دوران دشوار مکه می‌فرماید: ای پیغمبر! [بگو] من با بصیرت حرکت میکنم؛ «قُل هٰذِهِ سَبيلي أدعو إلَى اللهِ عَلىٰ بَصيرَةٍ أنا وَ مَنِ اتَّبَعَني» (یوسف ، 108)؛ ♦️خودِ پیغمبر با بصیرت حرکت می‌کند، تابعان و پیروان و مدافعان فکر پیغمبر هم با بصیرت. این مال دوران مکه است؛ آن وقتی که هنوز حکومتی وجود نداشت، جامعه‌ای وجود نداشت، مدیریت دشواری وجود نداشت، بصیرت لازم بود؛ در دوران مدینه، به طریق اولی‌. ♦️اینی که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روی بصیرت تأکید کرده‌ام، به خاطر این است که یک ملتی که بصیرت دارد، مجموعۀ جوانان یک کشور وقتی بصیرت دارند، آگاهانه حرکت می‌کنند و قدم برمی‌دارند، همۀ تیغ‌های دشمن در مقابل آنها کند می‌شود. بصیرت این است. بصیرت وقتی بود، غبارآلودگی فتنه نمی‌تواند آنها را گمراه کند، آنها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهی در راه بد قدم می‌گذارد. ♦️ شما در جبهۀ جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانی بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه می‌کنید می‌بینید در محاصرۀ دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضی آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط می‌شود. این قطب‌نما همان بصیرت است. 1388/7/15
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره‌ی تکان دهنده‌ی حجت‌الاسلام از استاد خود علامه (ره): ⭕️ به فردی که به صورتشان آب دهان انداخت، چه واکنشی نشان داد؟
▪️ موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می کشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت: ای این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم. ▫️این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد. مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید. ▪️زنبور گفت: مرا به کجا می بری؟ مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد. و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد. 📖 👤محمد
https://www.m-mahdi.com/persian/ مرکز های عجل الله فرجه الشریف
تهرانی (حکایت اهل راز) هنگامي كه (آیت‌الله میرزا جوادآقا تهرانی) جبهه رفته بودند، يك روزعده‌ای براي تهيه فيلم و خبر آمده و شروع كرده بودند به فيلمبرداري از جاهاي مختلف تا رسيده بودند به ایشان. شناخته بودند كه چه شخصيتي است و مي‌خواستند بهتر و بيشتر فيلمبرداري كنند، ولي تا دوربين فيلمبرداري به ايشان مي‌رسد، ايشان عمامه را از سر برمي‌دارند تا شناخته نشوند كه موجب شهرت و آوازه ايشان شود. بعد از فوت ايشان، نامه‌اي در يادداشت‌هاي شخصي‌شان پيدا شد كه از ايشان خواسته بودند تا در برنامه‌اي به معرفي خود تحت عنوان يكي از شخصيت‌هاي اسلامي اين مرز و بوم بپردازند. ايشان در زيرِ جملاتي كه در نامه، از ايشان به‌عنوان «شخصيت اسلامي» ياد شده بود، با خودكار قرمز خطي كشيده بودند و در حاشيه آن دو جمله نوشته بودند: 1- «رُب شهرهًْ لا اصل لها»؛ اي بسا شهرتي كه هيچ اصل و اساسي نداشته باشد. 2- حديث شريفي بدين مضمون آمده بود: رَحِمَ اللهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ (غرر الحكم: 233، حديث 4666)، خداوند رحمت كند شخصي را كه قدر و اندازه خود را بشناسد و پايش را از گليمش دراز نكند. * كتاب خاطراتي از آينه اخلاق، صص32 و 35، سایت منبرک.
اختلال خواب تهدیدی جدی برای کاربران شب زنده‌داری و گشت‌زنی در بخشی از سبک زندگی ما شده است. وابستگی به و علاقه طبیعی به پیگیری نوشته‌ها، تصاویر دوستان، علاقمندی‌هایشان، دانستن زمان آنلاین بودن آن‌ها، انتظار و هیجان ناشی از پسندیده شدن نوشته‌ها توسط دیگران، شب زنده داری کاربران را افزایش می دهد و موجب اختلال خواب می شود. اختلال خواب مستقیما بر روی رفتار و روحیات کاربر در طول روز تاثیر گذار است.