- ژیپسوفیلا '
بخدا که حرم تو، حرم حضرتِ زهراس :)
عمریست که سرنوشتِ ما دستِ شماست
پاکیزگیِ سرشتِ ما دستِ شماست
" یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه "
ای بانوی قم ! بهشتِ ما دستِ شماست :)
هر زمانی عشق را در زندگی گم میکنم
روحِ خود را رهسپارِ وادیِ قم میکنم
با امید و آرزو با کولهباری از نیاز
رو به سوی خواهرِ خورشیدِ هشتم میکنم
با عنایاتِ کریمه غصه از دل میرود
سینهام آرام میگیرد تبسم میکنم
دل به دریای نگاهِ بیکرانش میدهم
گنبد و صحن و سرایش را تجسم میکنم
گفته ایزد : حضرت معصومه را روزِ جزا
سوی جنت شافعِ انبوهِ مردم میکنم :)
- ژیپسوفیلا '
همینجوری که به بارونی که زمین و خیس کرده بود خیره شده بودم کفشامو انداختم زمین که بپوشم، با صدای ملیکا نگاهمو از فضای روبه رو گرفتم و بهش خیره شدم،
- پایه ای تو بارون قدم بزنیم؟
+ بدون کفش؟
- بدون کفش.
خم شدم و کفشمو از روی زمین برداشتم و دستم گرفتم،
شروع کردیم قدم زدن تا رسیدیم به وسط صحن، برگشتیم سمت حرم و دوباره سلام دادیم،
نگاهمو از حرم گرفتم و به ملیکا خیره شدم،
+ دعای فرج بخونیم؟ :)
- چی بهتر از این؟
شروع کردیم دعای فرج و خوندن..
حین خوندن دعای فرج همینجوری که به خاطر بارون لچِ آب بودیم نگاه خیرهمونو دوباره دوختیم به حرم، گفتم یا حضرت معصومه، دوباره مارو دعوت کن ما زود به زود دلتنگتون میشیم خانوم جان :)
- و اون شد آخرین نگاه، بیستم اسفندماه