eitaa logo
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
9.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
753 ویدیو
2 فایل
وقتی تو ساحل زندگی،جَزر بیاد سراغت،یهو تنهای تنهامیشی! نویسنده رمانها:فاطمه صداقت✍️ 🚫کپی🚫 راه ناتمام💖 عروسک پشت پرده(چاپ شده)🔦 حس خفته💍 دورهمی(چاپ شده)💑 شامار💟 کوچه پشتی🌿 تیرا🧩 راحله🌷 📌جمعه ها تعطیلیم📌 تبلیغ @TabPaeez ادمین @HappyFlower
مشاهده در ایتا
دانلود
بـهرام پسـری و خودرای که پولـش از پـارو بـالا میره. مغـرور و سرد! و سـارا دخـتری و تنــها که بخـاطر یه اتفاق مجـبور به با صاحـب‌کـار بـاباش ینی بهـرام میـشه...🤤🔥 چه اتفـاق هایی در انتظار سـاراست؟ آیا بهـرام سـارا میـشه؟ https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c رمان 😳♥️
حوله‌ی خیسو از رو موهام برداشتمو سشوارُ روشن کردم. یهو با احساس دستایی روی شونه‌م، به مردی دادم که داشت می‌خندید. گفتم: -بیدارت کردم؟ سشوارُ از دستم گرفت: -نه. خودم بیدار شدم. دوست داشتم بیینم چه کار می‌کنی. موهام بین هوای گرم سشوار و پر عشق ، خشک می‌شدن. -تو برو بخواب خودم خشک میکنم. دستمو آروم روی پام گذاشت و دوباره مشغول شد. کارش که تموم شد از جام بلند شدم و وایسادم. نگاهی به اونو و که پاش کرده بود انداختم. طلبکار و نگام کرد: -چیه؟🤨 نکنه نباید بپوشم؟ پقی زیر خنده زدم. اونم خندید و بعد ...💞🙊😍 https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c یک و متفاوت بین نسیم و ماهان در رمان 🌱🌱
😜 _«من از روز اولی که تو دانشگاه ، شدم . تو چی؟ حسی نداشتی کلک ؟ دلت قیلی ویلی نمیشد عزیزم؟😜» سرشو پایین گرفت: -«خب کاراتو دیدم، ازت و گفتم خدا واسه مامانش نگهش داره.» گفت: -«همین بلا؟ نگفتی کاش ماله من می‌شد؟» بعدم چشمک زد. از ته دل خندید: _«نه😝» با نگاهش کرد و... .....🙊😜❤️❌ https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c رمان
😜 _«من از روز اولی که تو دانشگاه ، شدم . تو چی؟ حسی نداشتی کلک ؟ دلت قیلی ویلی نمیشد عزیزم؟😜» سرشو پایین گرفت: -«خب کاراتو دیدم، ازت و گفتم خدا واسه مامانش نگهش داره.» گفت: -«همین بلا؟ نگفتی کاش ماله من می‌شد؟» بعدم چشمک زد. از ته دل خندید: _«نه😝» با نگاهش کرد و... .....🙊😜❤️❌ https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c رمان .
حوله‌ی خیسو از رو موهام برداشتمو سشوارُ روشن کردم. یهو با احساس دستایی روی شونه‌م، به مردی دادم که داشت می‌خندید. گفتم: -بیدارت کردم؟ سشوارُ از دستم گرفت: -نه. خودم بیدار شدم. دوست داشتم بیینم چه کار می‌کنی. موهام بین هوای گرم سشوار و پر عشق ، خشک می‌شدن. -تو برو بخواب خودم خشک میکنم. دستمو آروم روی پام گذاشت و دوباره مشغول شد. کارش که تموم شد از جام بلند شدم و وایسادم. نگاهی به اونو و که پاش کرده بود انداختم. طلبکار و نگام کرد: -چیه؟🤨 نکنه نباید بپوشم؟ پقی زیر خنده زدم. اونم خندید و بعد ...💞🙊😍 https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c یک و متفاوت بین نسیم و ماهان در رمان 🌱🌱 ❌رمان کامله تو کانال❌
حوله‌ی خیسو از رو موهام برداشتمو سشوارُ روشن کردم. یهو با احساس دستایی روی شونه‌م، به مردی دادم که داشت می‌خندید. گفتم: -بیدارت کردم؟ سشوارُ از دستم گرفت: -نه. خودم بیدار شدم. دوست داشتم بیینم چه کار می‌کنی. موهام بین هوای گرم سشوار و پر عشق ، خشک می‌شدن. -تو برو بخواب خودم خشک میکنم. دستمو آروم روی پام گذاشت و دوباره مشغول شد. کارش که تموم شد از جام بلند شدم و وایسادم. نگاهی به اونو و که پاش کرده بود انداختم. طلبکار و نگام کرد: -چیه؟🤨 نکنه نباید بپوشم؟ پقی زیر خنده زدم. اونم خندید و بعد ...💞🙊😍 https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c یک و متفاوت بین نسیم و ماهان در رمان 🌱🌱