#ستاره_های_زمینی
#فصل_اول
#پارت_صدم
...
#محمد
لبخند روی لب های دریا کش اومد و گفت:
_آقا فکر نمی کنید دمتون گرم برای ماموری چون شما یه کوچولو خیلی کوچولوها نامناسب باشه؟!
نگاهی متفکر و پر از سوال نثار جان بی جانش کردم که گفت:
_ داداش سعید مگه آقا محمد بهت نگفت آمار مهمونی رو در بیار...
چرا الان نشستی؟!
سعید: وا تقصیر من چیه دقیقا!!
پاشو بحث و عوض نکن کله مانیتوری ...
داداش فرشید سینه سپر کرد و گفت: غریب گیر آوردی سعید خان...
بزار فقط داوود و رسول مرخص بشن یه دماری از روزگارت دربیاریم خودت بگی ایولا ...
تا دریا اومد حرفی بزنه دستامو زدم رو میز و با خنده گفتم :
-بلند شید برین دیگه عهه...
نشستن دارن مخ منو میخورن!!
یکی یکی سر به زیر و با خنده بلند شدن رفتن بیرون ...
بلند شدم و رفتم بیرون...
طفلی ها از وقتی داوود و رسول به هوش اومده بود خیلی شاد و سرحال بودن
خداروشکر!!
داشتم میرفتم سمت میز سعید که نگاهم توسط میزی که علی روش نشسته بود جلب شد...
برگشتم سمتش...
سرشو گذاشته بود رو میز و چشماش رو بسته...
نفس های پیوسته و آرومش نشان میداد که خوابه ...
رفتم سمت و دستمو گذاشتم رو شونش...
_علی؟
یکدفعه سرشو از میز گرفت و چشماش رو با دو انگشتش ماساژ داد...
_سلام آقا ببخشید ...
_قیافه رو ببین ...
بلند شو علی بلند شو...
چشمات کاسه خونه،پاشو برو هم یه سری به خانوادت بزن هم یکم استراحت کن...
دریا و محسن هستن،بلند شو...
_نه آقا خوبم حواسم هست...
بفرمائید شما...
_عه میگم پاشو رو حرف مافوقت حرف نزن ...
_آخه آقا...
پریدم وسط حرفش
_آخه ماخه نداریم بلند شو...
بعد هم دست به کار شدم و مانیتورش رو خاموش کردم ...
بلند شد و سویشرتش رو پوشید و بعد از خداحافظی با من بچه ها رفت...
منم رفتم پیش سعید...
_سعید بلند شو بریم به داوود و رسول سر بزنیم...
فک کنم آوردنشون بخش...
_ آقا محمد برو مزاحم کار من نشو مگه نمیبینی دارم کار میکنم...
برو پسر خوب برو به کارت برس اینقدر از زیر کار در نرو...
_عه نه بابا!!
از کی تا حالا با من اینجوری حرف میزنی ؟!
_از همون بعد از تولدت ...
_روتو برم...
بلند شو ببینم...
فرشید ، آبجی دریا پاشین بریم یه سر به داوود و رسول بزنیم آوردنش بخش...
هردو با خوشحالی و هیجان گفتن:ایوللل بریم آقا چشمم...
از رفتارشون خندم گرفت ...
سعید هم بلند شد و مانیتورش رو خاموش کرد...
فرشید و دریا هم باهم کل کل میکردن که کی بشینه پشت فرمون...
خدایا سالم برسم بیمارستان خیلیه!!
بعد از کلی جدال و کل کل سعید هردو تارو که نه ، فرشید رو یه پس کله زد و خودش نشست پشت فرمون...
ادامه دارد...
#اد_رمان_فاطمه
@Kafeh_Gandoo12😎
#کافه_گاندو 😎