eitaa logo
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
1.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
18 فایل
📿. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...:)+ پاتوق‌مامورای‌امنیتی‌وقاری‌های‌آینده🕶️ "حبیبی‌کپی‌درشأن‌شمانیست تبلیغات‌وتبادل‌نداریم «دمتگرم‌که‌هستی‌پیشمون» آیدیم:https://eitaa.com/jsbxjhs نویسنده: @F_Jenab 🍅
مشاهده در ایتا
دانلود
... لبخند روی لب های دریا کش اومد و گفت: _آقا فکر نمی کنید دمتون گرم برای ماموری چون شما یه کوچولو خیلی کوچولوها نامناسب باشه؟! نگاهی متفکر و پر از سوال نثار جان بی جانش کردم که گفت: _ داداش سعید مگه آقا محمد بهت نگفت آمار مهمونی رو در بیار... چرا الان نشستی؟! سعید: وا تقصیر من چیه دقیقا!! پاشو بحث و عوض نکن کله مانیتوری ... داداش فرشید سینه سپر کرد و گفت: غریب گیر آوردی سعید خان... بزار فقط داوود و رسول مرخص بشن یه دماری از روزگارت دربیاریم خودت بگی ایولا ... تا دریا اومد حرفی بزنه دستامو زدم رو میز و با خنده گفتم : -بلند شید برین دیگه عهه... نشستن دارن مخ منو میخورن!! یکی یکی سر به زیر و با خنده بلند شدن رفتن بیرون ... بلند شدم و رفتم بیرون... طفلی ها از وقتی داوود و رسول به هوش اومده بود خیلی شاد و سرحال بودن خداروشکر!! داشتم میرفتم سمت میز سعید که نگاهم توسط میزی که علی روش نشسته بود جلب شد... برگشتم سمتش... سرشو گذاشته بود رو میز و چشماش رو بسته... نفس های پیوسته و آرومش نشان می‌داد که خوابه ... رفتم سمت و دستمو گذاشتم رو شونش... _علی؟ یکدفعه سرشو از میز گرفت و چشماش رو با دو انگشتش ماساژ داد... _سلام آقا ببخشید ... _قیافه رو ببین ... بلند شو علی بلند شو... چشمات کاسه خونه،پاشو برو هم یه سری به خانوادت بزن هم یکم استراحت کن... دریا و محسن هستن،بلند شو... _نه آقا خوبم حواسم هست... بفرمائید شما... _عه میگم پاشو رو حرف مافوقت حرف نزن ... _آخه آقا... پریدم وسط حرفش _آخه ماخه نداریم بلند شو... بعد هم دست به کار شدم و مانیتورش رو خاموش کردم ... بلند شد و سویشرتش رو پوشید و بعد از خداحافظی با من بچه ها رفت... منم رفتم پیش سعید... _سعید بلند شو بریم به داوود و رسول سر بزنیم... فک کنم آوردنشون بخش... _ آقا محمد برو مزاحم کار من نشو مگه نمیبینی دارم کار میکنم... برو پسر خوب برو به کارت برس اینقدر از زیر کار در نرو... _عه نه بابا!! از کی تا حالا با من اینجوری حرف میزنی ؟! _از همون بعد از تولدت ... _روتو برم... بلند شو ببینم... فرشید ، آبجی دریا پاشین بریم یه سر به داوود و رسول بزنیم آوردنش بخش... هردو با خوشحالی و هیجان گفتن:ایوللل بریم آقا چشمم... از رفتارشون خندم گرفت ... سعید هم بلند شد و مانیتورش رو خاموش کرد... فرشید و دریا هم باهم کل کل میکردن که کی بشینه پشت فرمون... خدایا سالم برسم بیمارستان خیلیه!! بعد از کلی جدال و کل کل سعید هردو تارو که نه ، فرشید رو یه پس کله زد و خودش نشست پشت فرمون... ادامه دارد... @Kafeh_Gandoo12😎 😎