eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 حسین جانم وقتی که دلتنگ حریمت می شوم از سر شب تا سحر هر لحظه می خوانم "حسین" (ع) 🍃🌸🍃
گاهی وقت‌ها ما عکس‌ها را می‌سوزانیم🔥 و گاهی ما را ... لحظه‌ای به این عکس "خیره‌شو" پیکرهای🌷 بر زمینِ نمناک مانده و جـاری از آن‌‌ها را با نگاهِ خیره شده به خودت را تصور کن راستی عجیب هوای عکس !!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج خیلی دلم گرفته برا محرمت @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی ! ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست و ای کارگذاری که جان بندگان در صدف تقدیر تواست، ای قهاری که کس را به تو حیلت نیست، ای جباری که گردنکشان را با تو روی مقاومت نیست، ای حکیمی که روندگانت را از بلای تو گریز نیست، ای کریمی که بندگان را غِیر از تو دست آویز نیست، نگاه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم...
🔰 تدبیر و شجاعت شهید سلیمانی: نقشه‌های آمریکا در منطقه را خنثی کرد ✍ رهبر انقلاب، در دیدار مردم قم: شهید سلیمانی توانست در مقابل همه‌ی نقشه‌هایی که با پول، با تشکیلات تبلیغاتیِ وسیع آمریکایی، با توانایی‌های دیپلماسیِ آمریکایی، زورگویی‌هایی که آمریکایی‌ها روی سیاستمدارانِ دنیا بخصوص کشورهای ضعیف دارند، تهیّه شده بود قد علَم کند و این نقشه‌ها را در این منطقه‌ی غرب آسیا خنثی کند. ۹۸/۱۰/۱۸
رهبر انقلاب: آن روزها داشتیم اما حالا .... "هنوز هم برای شهید شدن فرصت هست"
پروردگارا... حقیقتِ "شهادت"چیست که بر هر بنده‌ای نصیب می‌گردد، این چنین نورانی و زیبا می‌شود..؟
✨به گمانم فردا روز خوبی باشد.. صورتِ ماه به من میگوید، گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است..💜 حال زندگیتون خوب و شبتون آروم 🌙✨ 🍃🌸  🍃🌸
, حسین جان ! خدانکنه روزی بیاد که بخواد از تو جدابشم😭 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ بَلْ لاَ تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ، آنچه نمےدانے مَگـو , بَلڪه همه آنچـه را ڪه مےدانے نیز مَگــو. ۳۸۲
آیت‌الله مرعشی نجفی: «صبح که از خانه بیرون می‌آیم خدا را به چهارده معصوم قسم‌ می‌دهم که ظهر دیندار برگردم..»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 #حقیقت_کربلای۴ #قسمت_ششم
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 ۴ ۱۳ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌹حاج آقا خواست که بیشتر پیش او باشیم. گفتیم عازم قم هستیم و می‌خواهیم به خدمت آیت الله مشکینی برسیم. با دفتر ایشان تماس گرفت و برای ما وقت ملاقات گرفت. این دو نور پاک خیلی با هم رفیق بودند آیت الله مشکینی هم مثل حاج آقا رضا چند نکته اخلاقی به ما به عنوان توشه معنوی گفت. برای نماز ظهر و عصر خدمت آیت الله بهاءالدینی رسیدیم. یک آقای نورانی با سیمای تماشایی و روحی که انگار هستی در سیطره اوست. بعد از نماز سیدمجیدباقری رفت تنگ دل آقا نشست از آقا خواست انگشترش را به او هدیه کند. من گوشه پیراهنش را کشیدم و در گوشی گفتم:آقا رو توی معذورات نذار. اما سید گفت: می خوام که می خوام. آخرش نفهمیدیم انگشتر را گرفت یانه. وقت ناهار شد. آقا گفت:بمانید بهتان کباب می‌دهم. مابا سپاه قم برای ناهار هماهنگ کرده بودیم، اما نه بوی کباب، که عطر مصاحبت با آقا دلمان را چنگ زد که به بهانه ناهار، وقت بیشتری کنار او باشیم. عصر همان روز از قم به تهران رفتیم تا حمید حمیدزاده و سعید احمدی را که در بمباران جنگ شده بودند، عیادت کنیم. حمیدزاده قطع نخاع شده بود. یک پر جنب و جوش که باید برای همیشه روی ویلچر می نشست. اما سعید احمدی از تا ترکش خورده بود و به نظر می رسید زود سرپا شود همان شب را در منزل حاج محمد جعفری ماندیم، معاون آموزش و پرورش همدان و از همراهان همیشگی بچه های جبهه. و فردا به برگشتیم. چند روز از بمباران سد گذشته بود، اما فضای سنگین و غم زده ای همچنان بر اردوگاه حاکم بود. حاج محسن، نیروها را برای آموزش باخودش به آن طرف آب برده بود و داخل شیارها چادر زده بودند تا اگر هواپیماهای دشمن دوباره آمدند در امان بمانند. حاج محسن آدم صبوری بود اما دلخوری داشت. روحیه تعدادی از بچه ها بعد از بمباران خراب شده بود. کمی گلایه کرد و از مشکلات و دلخوری های پیش آمده گفت. او در تماس قبلی وقتی خبر بمباران را به من داد سعی کرد آرامم کند، اما اینجا ماجرا برعکس شد، من به او دلداری دادم و با هم فکری، جایی را در قسمت بالای سد انتخاب کردیم که رفت و آمد راحت تر باشد و مشکل رفتن به آن طرف آب هم نداشته باشیم. آن شب بعد از نماز مغرب و عشا برای بچه‌ها صحبت کردم. از رفقای شهیدمان گفتم و از مرام و معرفت شان و اراده محکم و ثبات قدم شان و گریز زدم به سیدالشهدا و بی‌آنکه روضه بخوانم ، هم خودم به گریه افتادم هم بچه ها. آن جو سرد و سنگین شکسته شد و حال بچه‌ها به گونه‌ای زیر و رو شد که آنهایی هم که با هم صیغه برادری نخوانده بودند، خواندند و برادر شدند. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 ۴ ۱۴ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 بازنشستیم لب آب و برایمان نی‌زد. صدای شورانگیز نی علی، در شبی که آسمان غم زده سدگتوند پراز ستاره ها شده بود، دلمان را گرم کرد. نه تنها در نی زدن که در رشته‌های مختلف ورزشی و هنری استاد بود و در میان هنرهایش، شنا و غواصی اش همه را وادار به تحسین می‌کرد. او را از سال‌های نوجوانی می شناختم. توی اصیل محله صدف، در یک استخر باغی به اسم "اصیل و قلمبه" وقتی به آب می افتاد، یک نفس چند ساعت شنا می کرد. آن روز آنجا هم سرآمده همه شناگران محله بالای صدف بود و من همیشه فکر می کردم که اگر یکی توی همدان پیدا شود که تشنه تر از من به آب و شنا باشد، او علی شمسی پور است. توی گتوند هم در کنار معاونان گردان غواصی _ حاج محسن و حاج حسین بختیاری _ شمسی پور هم به آموزش غواصان کمک می‌کرد. آن شب همراه نی زدن علی ، که ته صدایی داشت، زمزمه‌ای کرد و برایمان چند خط خواند. کمی سینه زدیم و اشک ریختیم که یکباره حاج محسن برای اینکه حال و هوا را عوض کند، پرید داخل آب و پشت سرش علی شمسی پور، من و بقیه هم وارد آب شدیم و زودتر از شب‌های قبل آموزش شبانه غواصی را شروع کردیم. تا همان یک ساعت مانده به نماز صبح، که به قول علی ، منورها روشن می شدند داخل آب بودیم. من زودتر از بقیه از آب بیرون آمدم و دیدم که حاج آقا عنایتی فانوس به دست به طرف ما می آید شاید می خواست با همان یک قاشق ، تن های خیس و لرزان غواصان را مثل گذشته گرم کند. من دور از چشم او، یک بسته انفجاری " سی۴" برداشتم تا در میان بچه هایی که از آب بیرون می آمدند بیندازنم. کمی مکث کردم که ده_دوازده نفر به حاج آقا عنایتی نزدیک شدند. یکی شان علی بود. به خیالم پنهانی فیتیله انفجاری را روشن کردم، ماده ای که فقط موج انفجار و صدای مهیبی داشت و آن را وسط جمع انداختم. دست برقضا افتاد کنار حاج آقا عنایتی که فانوس به دست ایستاده بود. شمسی پور سی۴ را دست من دیده بود و برای این که به حاج آقا عنایتی آسیبی نرسد، مثل عقاب پرید و سی۴ را گرفت و به جایی دورتر پرتاب کرد. همین که منفجر شد، موج انفجار او را کله پا کرد. کمی گیج و منگ شد و برای اینکه به خودش بیاید، دوباره پرید توی آب و تا اذان صبح توی آب چرخید. این اولین بار نبود که من با انواع انداختن مواد منفجره کنار پای بچه ها، آنها را برای شنیدن صدای انفجارهای ناگهانی آماده می کردم. بچه ها همیشه نیم نگاهی به دست یا لباس غواصی من داشتند که آیا مواد انفجاری با خودم دارم یا نه...☺️ یک بار هم توی روز ، سی۴ را وسط جمع غواصانی گذاشتم که لباس خاکی تنشان بود و بند هایشان را به هم گره زدم و شماره ۱۰ ،شمارش معکوس دادم و گفتند اگر دیر بجنبید و دور نشوید، سی۴ منفجر میشود. تقلای بچه‌ها برای دور شدن از سی۴ دیدنی بود. عده‌ای با هم می پریدن تا دور شوند.😄 عد‌ه ای همدیگر را می کشیدند و چند نفری هم گره بند پوتین ها را باز می‌کردند.😅 ولی بیشترشان درمانده و عاجز، منتظر شنیدن صدای انفجار بودند🙁 که فتیله به ماده انفجاری رسید و چون چاشنی نداشت، منفجر نشد.😖 ایام آموزش در داشت به روزهای آخر می رسید. روزهایی که با و شروع می‌شد و تمرین‌های چند ساعته صبح، بعد از ظهر و شب در آب و شب زنده داری تا صبح. این همان برنامه ای بود که می‌توانست توفیق ما را برای یک نبرد سنگین آبی، قطعی و حتمی کند...🕊🌹 …. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
, منطقی . خدری , مرادی , رنجبران , عمادی واکبری 🌹🕊 @Karbala_1365
را خوب ‌می‌فهمد، هر آنکس ‌ماجرا دارد میان ‌سینه‌اش‌ هر کس، که ‌قلبی دارد... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟! شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای نمی‌جنگیم، ما برای می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در باشد. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دَعوا، سَـرِ سربندِ بود... بعضی‌ها خیال می‌کنند، یک ذکر معمولی‌ست. اما نمی‌دانند این ذکر، رمز بود، رمز .... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا