『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, حسین جان ! خدانکنه روزی بیاد که بخواد از تو جدابشم😭 .
🍂
منو جدائی از تو ،
خدا نکند
خدا مرا لحظه ای از تو
جدا نکند...
#السلام_علیک_یاحسین♥️
.
#امیرالمومنین_امام_علی_علیه_السلام
لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ بَلْ لاَ تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ،
آنچه نمےدانے مَگـو , بَلڪه همه آنچـه را ڪه مےدانے نیز مَگــو.
#نهج_البلاغه #حکمت ۳۸۲
آیتالله مرعشی نجفی:
«صبح که از خانه بیرون میآیم
خدا را به چهارده معصوم
قسم میدهم که ظهر
دیندار برگردم..»
#دوخط_منبر
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 #حقیقت_کربلای۴ #قسمت_ششم
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_هفتم
#صفحه۱۳
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌹حاج آقا خواست که بیشتر پیش او باشیم. گفتیم عازم قم هستیم و میخواهیم به خدمت آیت الله مشکینی برسیم.
با دفتر ایشان تماس گرفت و برای ما وقت ملاقات گرفت.
این دو نور پاک خیلی با هم رفیق بودند آیت الله مشکینی هم مثل حاج آقا رضا چند نکته اخلاقی به ما به عنوان توشه معنوی گفت.
برای نماز ظهر و عصر خدمت آیت الله بهاءالدینی رسیدیم. یک آقای نورانی با سیمای تماشایی و روحی که انگار هستی در سیطره اوست. بعد از نماز سیدمجیدباقری رفت تنگ دل آقا نشست از آقا خواست انگشترش را به او هدیه کند. من گوشه پیراهنش را کشیدم و در گوشی گفتم:آقا رو توی معذورات نذار. اما سید گفت: می خوام که می خوام. آخرش نفهمیدیم انگشتر را گرفت یانه.
وقت ناهار شد. آقا گفت:بمانید بهتان کباب میدهم. مابا سپاه قم برای ناهار هماهنگ کرده بودیم، اما نه بوی کباب، که عطر مصاحبت با آقا دلمان را چنگ زد که به بهانه ناهار، وقت بیشتری کنار او باشیم.
عصر همان روز از قم به تهران رفتیم تا حمید حمیدزاده و سعید احمدی را که در بمباران جنگ #مجروح شده بودند، عیادت کنیم. حمیدزاده قطع نخاع شده بود. یک #غواص پر جنب و جوش که باید برای همیشه روی ویلچر می نشست.
اما سعید احمدی از تا ترکش خورده بود و به نظر می رسید زود سرپا شود همان شب را در منزل حاج محمد جعفری ماندیم، معاون آموزش و پرورش همدان و از همراهان همیشگی بچه های جبهه. و فردا به #سدگتوند برگشتیم.
چند روز از بمباران سد گذشته بود، اما فضای سنگین و غم زده ای همچنان بر اردوگاه حاکم بود.
حاج محسن، نیروها را برای آموزش باخودش به آن طرف آب برده بود و داخل شیارها چادر زده بودند تا اگر هواپیماهای دشمن دوباره آمدند در امان بمانند. حاج محسن آدم صبوری بود اما دلخوری داشت. روحیه تعدادی از بچه ها بعد از بمباران خراب شده بود. کمی گلایه کرد و از مشکلات و دلخوری های پیش آمده گفت. او در تماس قبلی وقتی خبر بمباران را به من داد سعی کرد آرامم کند، اما اینجا ماجرا برعکس شد، من به او دلداری دادم و با هم فکری، جایی را در قسمت بالای سد انتخاب کردیم که رفت و آمد راحت تر باشد و مشکل رفتن به آن طرف آب هم نداشته باشیم.
آن شب بعد از نماز مغرب و عشا برای بچهها صحبت کردم. از رفقای شهیدمان گفتم و از مرام و معرفت شان و اراده محکم و ثبات قدم شان و گریز زدم به سیدالشهدا و بیآنکه روضه بخوانم ، هم خودم به گریه افتادم هم بچه ها.
آن جو سرد و سنگین شکسته شد و حال بچهها به گونهای زیر و رو شد که آنهایی هم که با هم صیغه برادری نخوانده بودند، خواندند و برادر شدند.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_هفتم
#صفحه۱۴
🕊
🍂🍃🌾
🕊
بازنشستیم لب آب و #علی_شمسی_پور برایمان نیزد.
صدای شورانگیز نی علی، در شبی که آسمان غم زده سدگتوند پراز ستاره ها شده بود، دلمان را گرم کرد.
#علی نه تنها در نی زدن که در رشتههای مختلف ورزشی و هنری استاد بود و در میان هنرهایش، شنا و غواصی اش همه را وادار به تحسین میکرد. او را از سالهای نوجوانی می شناختم. توی اصیل محله صدف، در یک استخر باغی به اسم "اصیل و قلمبه" وقتی به آب می افتاد، یک نفس چند ساعت شنا می کرد. آن روز آنجا هم سرآمده همه شناگران محله بالای صدف بود و من همیشه فکر می کردم که اگر یکی توی همدان پیدا شود که تشنه تر از من به آب و شنا باشد، او علی شمسی پور است.
توی گتوند هم در کنار معاونان گردان غواصی _ حاج محسن و حاج حسین بختیاری _ #علی شمسی پور هم به آموزش غواصان کمک میکرد. آن شب همراه نی زدن علی ، #مصطفی_جریان که ته صدایی داشت، زمزمهای کرد و #محمدبهشتی برایمان چند خط خواند. کمی سینه زدیم و اشک ریختیم که یکباره حاج محسن برای اینکه حال و هوا را عوض کند، پرید داخل آب و پشت سرش علی شمسی پور، من و بقیه هم وارد آب شدیم و زودتر از شبهای قبل آموزش شبانه غواصی را شروع کردیم. تا همان یک ساعت مانده به نماز صبح، که به قول علی #منطقی، منورها روشن می شدند داخل آب بودیم.
من زودتر از بقیه از آب بیرون آمدم و دیدم که حاج آقا عنایتی فانوس به دست به طرف ما می آید شاید می خواست با همان یک قاشق #عسل، تن های خیس و لرزان غواصان را مثل گذشته گرم کند. من دور از چشم او، یک بسته انفجاری " سی۴" برداشتم تا در میان بچه هایی که از آب بیرون می آمدند بیندازنم.
کمی مکث کردم که ده_دوازده نفر به حاج آقا عنایتی نزدیک شدند. یکی شان علی #شمسی_پور بود. به خیالم پنهانی فیتیله انفجاری را روشن کردم، ماده ای که فقط موج انفجار و صدای مهیبی داشت و آن را وسط جمع انداختم. دست برقضا افتاد کنار حاج آقا عنایتی که فانوس به دست ایستاده بود. شمسی پور سی۴ را دست من دیده بود و برای
این که به حاج آقا عنایتی آسیبی نرسد، مثل عقاب پرید و سی۴ را گرفت و به جایی دورتر پرتاب کرد. همین که منفجر شد، موج انفجار او را کله پا کرد. کمی گیج و منگ شد و برای اینکه به خودش بیاید، دوباره پرید توی آب و تا اذان صبح توی آب چرخید.
این اولین بار نبود که من با انواع انداختن مواد منفجره کنار پای بچه ها، آنها را برای شنیدن صدای انفجارهای ناگهانی آماده می کردم. بچه ها همیشه نیم نگاهی به دست یا لباس غواصی من داشتند که آیا مواد انفجاری با خودم دارم یا نه...☺️
یک بار هم توی روز ، سی۴ را وسط جمع غواصانی گذاشتم که لباس خاکی تنشان بود و بند #پوتین هایشان را به هم گره زدم و شماره ۱۰ ،شمارش معکوس دادم و گفتند اگر دیر بجنبید و دور نشوید، سی۴ منفجر میشود.
تقلای بچهها برای دور شدن از سی۴ دیدنی بود. عدهای با هم می پریدن تا دور شوند.😄 عده ای همدیگر را می کشیدند و چند نفری هم گره بند پوتین ها را باز میکردند.😅 ولی بیشترشان درمانده و عاجز، منتظر شنیدن صدای انفجار بودند🙁 که فتیله به ماده انفجاری رسید و چون چاشنی نداشت، منفجر نشد.😖
ایام آموزش در #سدگتوند داشت به روزهای آخر می رسید. روزهایی که با #دعای_توسل و #زیارت_عاشورا شروع میشد و تمرینهای چند ساعته صبح، بعد از ظهر و شب در آب و شب زنده داری تا صبح.
این همان برنامه ای بود که میتوانست توفیق ما را برای یک نبرد سنگین آبی، قطعی و حتمی کند...🕊🌹
#ادامه_دارد….
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#شهیدان , منطقی . خدری , مرادی , رنجبران , عمادی واکبری
🌹🕊
@Karbala_1365
#دلم را خوب میفهمد، هر آنکس ماجرا دارد
میان سینهاش هر کس، که
قلبی #مبتلا دارد...
#غرق_دنیا_شده_را_جام_زیارت_مهدی_ندهند
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟!
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای #خاک نمیجنگیم، ما برای #اسلام میجنگیم. تا هر زمان که اسلام در #خطر باشد.
#شهیدعلی_اکبر_شیرودی
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
دَعوا، سَـرِ سربندِ #یافاطمه بود...
بعضیها خیال میکنند، #یا_زهرا یک ذکر معمولیست. اما نمیدانند این ذکر، رمز بود، رمز #پیروزی....
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 #حقیقت_کربلای۴ #قسمت_هفتم
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_هشتم
#صفحه۱۵
🕊
🍂🍃🌾
🕊
از ستاد لشکر دستور آمد که شبانه بچهها را برای استقرار در منطقه جدید به روستای خسروآباد در کنار ساحل رودخانه بهمن شیر در جزیره آبادان ببرید.
انتقال غواصها به خسروآباد به عهده حاج حسین بختیاری بود. او همیشه برای تامین امکانات یا جذب نیرو در رفت و آمدبود. در شامگاه ۲۱ آذرماه بچه ها را سوار چند اتوبوس کردیم. حاج حسین که محل استقرار را میشناخت جلو افتاد. من باید برای جلسه به ستاد لشکر میرفتم و بعدا به جمع بچه ها ملحق می شدم.
وقت رفتن هر کسی یک کولهپشتی شخصی داشت و یک ساک غواصی ؛ بسیاری از بچه ها فکر می کردند که جایی که می روند تا یکی دو شب دیگر عملیات می شود، لذا سعی می کردند خودشان را قبراق و آماده نشان دهند، حتی #غواص نوجوانی مثل #محمدخلیلی که پایش فلج مادرزادی بود هم، شاداب و سرحال نشان میداد. جلوی اتوبوس مثل شاگردهای پارکابی راننده ایستاده بود
و با صدای بلند می خواند:"باید به شرط خون شنا کنیم ، شِلِپ شُلُوپ...."
و دست هایش را مثل حرکت شنای کرال تکان میداد و با دهان صدا در می آورد: " شلب شلوپ " و ادامه می داد:" باید با اتوبوس سفر کنیم، تِلِپ تُلُوپ" و بچه ها هم با او تکرار میکردند.
#غواص ها که از #سدگتوند دور شدند، من با کارت ترددی که از حفاظت اطلاعات لشکر گرفته بودند، به خرمشهر رفتم تا منطقه عملیاتی را از نزدیک ببینم. رفتن به خرمشهر حالت قرنطینه داشت و برای هر کسی امکان پذیر نبود. به لشکر ما فقط ۵ کارت تردد از سوی قرارگاه #خاتم_الانبیا داده بودند. که یکی در اختیار فرماندهی لشکر ، یکی در اختیار مسئول واحد #اطلاعات_عملیات ، یکی در اختیار مسئول واحد طرح و عملیات، و یکی در اختیار و مسئول واحد تدارکات بود. پنجمی هم به شکل چرخشی به فرماندهان گردانهای عمل کننده داده می شد و اولین گردانی که باید منطقه را از نزدیک می دید #گردان_غواصی بود.
وقتی وارد خرمشهر شدند شهر ساکت و خلوت بود. به جز نیروهای درخط، که اجازه خروج از شهر را به عقب نداشتند، کسی در شهر نبود. باحاج محسن یک راست به دیدگاه اطلاعات عملیات در محل تلاقی #کارون با #اروندرود رفتیم. دست چپمان کارون بود که به اروند میریخت و روبه رویمان اروند خروشان و آن سوتر، جزایر عراقی #ام_الرصاص و پشت جزیره، نخلستان هایی که از وسط آن، جاده آسفالته #فاو_البحار_بصره عبور میکرد.
🍂_____________________
پ.ن:
یک پای محمد خلیلی فلج بود و عضله نداشت وقتی راه میرفت می لنگید اما از ترس اینکه او را به عملیات نبریم پا به پای بقیه غواصی می کرد. یک بار حاج کریم برای درمان پای او فرش خانه اش را می فروشد و او را به درمانگاه میبرد اما پزشک ارتوپدی میگوید:این پا فلج مادرزادی است و قابل درمان نیست.
محمد خلیلی با همان پای فلج به عملیات آمد و در شلمچه جاودانه شد.🕊🌹
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_هشتم
#صفحه۱۶
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾 #منطقه_عملیاتی پیش رو بسیار شبیه منطقه عملیاتی #والفجر۸ بود. فقط عرض اروندرود در اینجا کمتر از #اروند در مقابل شهر فاو نشان می داد. بعد از دیدن موقعیت جغرافیایی به طبقه پایین دیدگاه رفتیم. آنجا ماکت همین جبهه توسط علی شاه حسینی از مسئولان واحد اطلاعات عملیات ساخته شده بود و به خوبی جزئیات رودخانه اروند پیدا بود که به دو شاخه اروند کبیر و اروند صغیر تقسیم میشد.
#علی_آقا هم روی ماکت نشان داد که خط و هدف عملیات #لشکرانصارالحسین از نقطه تلاقی کارون به اروند کبیر است و مدتی است که #غواصان اطلاعات عملیات هر شب تا نزدیک ساحل دشمن در آن سوی اروند را شناسایی میکند و تاکنون سه راهکار برای نفوذ به خط دشمن پیدا کردند و دشمن هم تاکنون متوجه غواص ها نشده است✨
و ادامه داد:
" #کریم! کلید عملیات دست بچههای #غواص توست. شما باید بدون درگیری از کنار جزیره #ام_الرصاص عبور کنید و خط #عراق را به طول سه کیلومتر به تصرف در آورید و راه را برای ادامه عملیات توسط گردانهای آبی_خاکی از سر پلی که گرفتید باز کنید. این همون کاریه که سال گذشته غواصهای #خطشکن در لشکر #ثارالله و لشکر #امام_حسین و لشکر #کربلا در ساحل مقابل فاو انجام دادند، که نتیجهاش تسخیر شهر #فاو شد."🌹
پرسیدم:غیر از ما چه یگان هایی غواص توی آب رها میکنند؟
گفت:۶ لشکر از #سپاه. هر کدام یک گردان #غواص برای موج اول وارد عمل می کنند. سمت چپ ما غواص های لشکر #المهدی و لشکر #ولیعصر و سمت راستمون غواصهای #نجف، لشکر #امام_حسین و لشکر #کربلا...🕊
🍃 با توضیحات علی آقا و آشنایی به منطقه عملیاتی، بار مسئولیت سنگینی بر دوش خود احساس کردم.🇮🇷
علی آقا نگفت که هدف اصلی عملیات رسیدن به شهر استراتژیک #بصره است؛ ولی روی ماکت به خوبی پیدا بود که اگر لشکرهای خطشکن از اروندرود عبور کنند، نیروهای پیاده می توانند تا جاده اصلی بصره_فاو ، عملیات را ادامه دهند. در این صورت تمام نیروهای عراقی در سمت چپ، یعنی فاو ، به محاصره نیروهای خودی در میآیند و در محور راست، یعنی بصره، نیروهای ما به دروازه شهر می رسند. گویی این عملیات در ادامه و امتداد عملیات سال پیش ، #والفجر۸ است. با این اختلاف که آنجا فاو به دست ما افتاد و اینجا بصره...✨
#ادامه_دارد…
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
با یاد تو هر بحر ، تلاطم دارد
امواج گران چو چشم مردم دارد
از خون تو و خاک کف پوتینت ،
#اروند وضو ، دنا تیمم دارد…
@Karbala_1365
غمگینت خواهنـد ڪرد بسیار هَــم غمگین
آنوقت حتمــا مَــرا بِـہ خاطــر خواهے آورد.... !
@Karbala_1365
تنهایی ڪه طولانی میشه،
معیار دوست داشتن آدما هَــم عوض میشه...!
یهــو میبینے اون آدم,
گلدونِ شمعدونـے گوشـه اتاقشـو
با ڪل دنیا هَــم عـوض نمیڪنه...!
//) #االله #الله
@Karbala_1365
🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله
💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین
🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ
💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی
🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ
💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ
🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی
🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری
💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان
💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕
#اول_صبح_سلامم_به_شما_میچسبد
#روزم_به_نام_شما_اختران_الهی
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
الهي در این صبح زیبا
از نعمتهاے بیڪرانت سیرابماڹ ڪڹ
بہ زندگیمان سرسبزی وخرمي
به قلبمان مهربانی
به روحمان آرامش
به زندگیمان محبت ببخش
سلام دوستان خوبم✋
صبحتون شاد و عالی🌸
#سلام_امام_زمانم ✋❤️
🕊 تو تماشاگه خلقی و من از بادهی شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست...
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
دلــم براۍ یڪ نفر تنگ است💔
نمیـدانم کجاست!
نمیدانـم چه میڪند!
حتۍخبـری از رنـگ چشمهایـش هـم ندارم!
رنگ موهایـش را هم نمیـدانم!
لبخندش را فقــط میدانم بـاید باشد و نیـست...🍂
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 تصاویری زیبا از شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید مصطفی بدرالدین در اتاق عملیات متحدین در سوریه
#سردار_دلها
🇮🇷 @Karbala_1365