eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
869 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌾🍂 🌾🍂 🍂 🌾 ، سوم دی ماه سال 1365 با رمز (ص) و با شکست طلسم خط استحکام دشمن با حضور 120 رزمنده واحدهای دیده بانی، اطلاعات، تخریب و پشتیبانی روز سوم دی در سال 1365 در انجام شد.  سال 1365 جنگ به نام سال شناخته شد. سالی که فرماندهان سپاه پاسداران توانسته بودند برای نخستین بار300 را برای اجرای یک طرح بزرگ تدارک دیده و گردهم آورند.  سرانجام در سوم دی ماه 1365 نیروهای عمل کننده در قالب یگان های متعدد زرهی، و از رودخانه اروند گذشته و به مواضع قوای عراقی حمله بردند، اما دشمن با بهره گیری از اطلاعات ماهواره ای و آگاهی از حساسیتی که خود و ایرانی ها بر روی شاهراه در این منطقه داشتند، از انجام چنین عملیاتی بو برده و شروع به تکهای ضد غواص و شناور و بمباران عقبه یگان های ایرانی کرد.  در این عملیات که رزمندگان ایرانی از خطوط چند لایه و دژهای آبی گذشته بودند و جنگ به خشکی کشیده شده بود، برای نخستین بار خط طرح مستحکم موانع دشمن در محور شکسته شد. عملیات کربلای چهار که در خطرناکترین و حساس ترین خط نبرد ایران و عراق صورت گرفت، در همان زمان کوتاه خود، خسارات سنگینی را بر دشمن وارد کرد.  سقوط سه فروند از دشمن، انهدام ده ها دستگاه تانک و100 دستگاه خودرو سبک و سنگین به همراه انبوهی از ادوات و تجهیزات نظامی و نابودی شش تیپ و یک گروهان تانک و شمار هفت هزارو 60 تن کشته و زخمی و اسیر از افسران و سربازان، تلفات و خساراتی بود که پس از عملیات که به فاصله دو هفته پیش از انجام شد، روی دست فرماندهان ارتش عراق باقی ماند.  (غواصی) در این عملیات جانانه در مقابل حجم سنگین آتش توپخانه و ادوات دشمن ایستادند و در مجموع .  🌸..... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
من در آن روز که رخسار شمارا دیدم، گفتم عنقریب است که بازار قمر می‌شکند! ❤️ 🌸..... @Karbala_1365
🌺🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃 🌸 ۴🌸 🌾محفل آسمانی رزمنده های . 🌺روای: فرمانده لشکر32 🍃🌷🍃 ❣همه چیز حکایت از و گسترده می کرد. شور و شعف عجیبی در بین بچه ها بود. با که از هم محله ای من بودند برای دیدنم آمدند غواصی و با آنها خوش و بشی کردیم و نماز و نهار با ما بودند و بعد رفتند. قرار بودعملیات شب باشد. بنابراین تمام کارها رو سر و سامان دادیم و بچه ها آماده عملیات شدند. من و حاج محسن جام بزرگ و مسئولین دسته های به رفتیم. برای توجیه مجدد منطقه. بچه ها رو حاج حسین بختیاری به خرمشهر آورد و آنها در منطقه که از مناطق عیان نشین و خانه های سازمانی بعضی سازمانها بود مستقر کرد. خانه ها ویالیی و بزرگ و پذیرایی بزرگ داشت. دوتا از این خانه ها رو به ما دادند و گردان ها هم در خانه های دیگر مستقر شدند. از دیوار پذیرایی سوراخ بزرگی باز شده بود به خانه دیگر که رفت و آمد ما رو راحت کرده بود و همه پیش هم بودیم. کار ما شده بود توجیه منطقه و تا رده معاون دسته توجیه شده بودند. در یکی از اتاق های بچه های و عملیات ماکت بزرگی از منطقه درست کرده بود و همه عوارض و امکانات و تجهیزات و... دشمن رو پیاده کرده بود و بچه ها روی آن توجیه می شدند. من هم دائم در ارتباط با ستاد فرماندهی و تدارکات پیگیر رفع نواقص و گرفتن امکانات بودم. حاجی " الهی" هم در بین دو نماز سخنرانی های حماسی و جانداری می کرد و استنادش به روایتی از حضرت علی (ع) بود که بدست عده ای که پاهای پهنی دارند تصرف می شود که می گفت این فین های غواصی همان پاهای پهن است و اینکه "عده ای با شال های سیاه که به کمر می بندند" بنابراین هم شال های سیاهی تهیه کرده بودند و به کمرشان بسته بودند. امام جمعه و نماینده ولی فقیه در استان و و حاجی صالح استاندار همدان آمده بودند خرمشهر. خبر دادند از فرماندهی که عملیات امشب انجام نمی شود به ستاد رفتم برای دانستن دلیلش که گفتند یک شب عملیات به عقب افتاده است. فرصت خوبی بود و حاج آقا موسوی و آقای صالح قرار شد شب بیابند مقر ما.بچه ها از لحاظ روحی در وضعیت بسیار بالایی قرار داشتند معنویت به اوج خودش رسیده بود. همین یک شب عقب افتادن عملیات حال بعضی هارو گرفته بود، شاید فکر می کردند وصالشان یک شب عقب افتاده. شب حاج آقا و آقای صالح آمدند ساختمان ما. همه جمع بودند. چند دقیقه ای من خیر مقدم و صحبت کردم و حاج آقا موسوی صحبت کردند. دیگه نمی شد بچه ها رو آرام کرد و نگهداشت. حال عجیبی در آنجابود.✨ حاج آقا هم حال خودش نبود. انگاری آن شب بچه ها سیمشان بدجوری وصل شده بود. اشک و صدای هق هق بچه ها فضا رو پر کرده بود..🌸 بعد حاجی الهی شروع به خواندن ذکر مصیبت کرد. خدای من دیگه بچه ها از زمین کنده شده بودند و روحشان به پرواز درآمده بود.✨ هر کدام با شهیدی زمزمه می کرد.😭 نمی دانم من وا مانده آنجا چکارمی کردم. من کجای قصه بودم بچه ها آن شب آنچه که می خواستند گرفتند.😭😭😭 یاد همه شهدا بخصوص شهدای (ع) و لشگر به خیر... 🌸شادی روح شهدا 🌸 📚 com.navideshahed://http 🌸.... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣ #علقمه دنیایی که جز عده ای عاشق نمیدانند کجاست... علقمه خود #بهشت است... علقمه انتهای #عاشقی ست...
دلتنگم مثل شبهایی که دلم فقط علقمه را میخواهد و حرف زدن باشهدایش را... دلتنگ لحظه های غروبی هستم که روبروی شهیدی که در امامزاده عشق شد و دل زائرانش را ازاین سوی اروند میبرد...💔 دلتنگ لحظه های درد دل کردن با شهیدانیم که حالا تمام زندگانیم شده اند و جای خالیشان هرروز بیشتراز روز قبل در زندگی و شهرم دیده میشود... 🌷ای شهیدان! از آن روزی که پا در وادی عشق یعنی یعنی محل عروج شهید ۴ گذاشتم ، دلم تنگ است ، تنگ صداهایی که شنیدم و صدایم زدند ، و دلم جاماند ! در کنار نی های زیبا و زیر آسمان همیشه آبیش... دلم تنگ گمشده ایست که هنوز پیدا نکرده ام و اگر بجویمش یک دنیا حرفهای ناگفته بااو دارم...اما نمیدانم گمشده ام کیست وچیست ، نامش چیست!! نمیدانم ، تنها میدانم از شهدای است...شهیدی که حتم دارم همیشه بامن است و دلم دنبالش میگردد و او را هربار در ۴ احساس میکند و تا اشکهایم برگونه هایم روان میشود بادستهای آسمانیش پاکشان میکند...شاید برای خودش ، شایدهم نمیخواهد دلتنگیم را ببیند...اما دلم برای گمشده ام تنگ است... ✨خدایا دلم برای تنگ است...مرا زائرش کن...💔 🌸.... @Karbala_1365
💔 🍂 🌾 🍂 🍂 🌾 🍂 🌾🍂 🍂 🍁 ..🍁 🌸قسمت اول 🍂🌸🍂 🍂 « ١٢»، « ٤»، « ١١»، « ٣»، « ١٠» و « ٧» امروز برای من و شما معنایی ندارد و حتی شاید هفته بعد، این اسامی به یادمان هم نماند و اگر هم به یاد آوردیم، تلفظش چندان درست و آسان به زبان‌مان ننشیند. اما کالبد این اسامی، کابوس درهم تنیده با خاطرات این سرزمین است. مردانی که هموطن ما بودند و سال‌های مدید، ٣ سال و ٥ سال و ٨ سال و ١١ سال از روزهای عمرشان در دیوارهای سر به فلک رسیده « تکریت ١٢» و «موصل ٤» و «رمادی ١٠» گذشت؛ بی ‌آن که احدی از خانواده، حتی امیدی به زنده بودن‌شان داشته باشد. طراوت صبح خاطرات آن سالها گره خورده به اندوه نگاه صدها مرد جنگ؛ یادگاران جنگ که آن روز از آن سال‌های اسارت خاطره ساخته بودند. ❣مردانی که بعضی‌شان بعدها تعریف کردند که « ...٤ نفر بودیم. نیم‌ساعت در مقابل سپاه هفتم عراقی‌ها مقاومت کردیم. بعد از نیم‌ساعت فشنگ‌مان تمام شد. اسلحه‌ها را زمین گذاشتیم و دست‌های‌مان را بالا بردیم... در هر کامیون آیفا، ٥ یا ٦ اسیر دست‌بسته سوار کردند و یک صف ٥٠ ماشینی درست کردند و بردند . مردم بصره شکست دادن ما را گرفته بودند و سنگ و میوه گندیده به طرف‌مان پرتاب می‌کردند.😭 اشکی که از چشم‌های‌مان می‌آمد از تلخی نبود. به خاطر مظلومیت جمهوری اسلامی گریه می‌کردیم. @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌷 ❣زخم بچه ها را با گونیهایی سنگر که خودمان دوخته بودیم ، می بستیم و من حتی خودم لباس تنم از جنس گو
💔 🍂 🌾 🍂 🍂 🌾 🍂 🌾🍂 🍂 🍁 ..🍁 🌸صفحه اول 🍂 ... 🍂🌸🍂 🌷در مورد مریضی که در شایع شد، اولین بار در یازده روزی که ما در بودیم اتفاق افتادهیچگونه مراقبت پزشکی و رسیدگی بهداشتی وجود نداشت به همین دلیل اولین مریضی ها بوجود آمد. به این دلیل که بچه ها زخمی بودند، خورده و دست و پا شکسته زیاد داشتیم و هیچ امکاناتی برای مداوا وجود نداشت. زخم بچه ها را با گونیهایی سنگر که خودمان دوخته بودیم ، می بستیم و من حتی خودم لباس تنم از جنس گونی دوخته بودم. به همین دلیل و در اثر همین مشکلات بچه هایی که بودند روز به روز ضعیف ترمی شدند. بعد بچه ها را به منتقل کردند که این زندان سلولی بود. مثل ساواک قدیم خودمان. وقتی بچه ها را وارد زندان کردند در اتاقهایی دو در سه، و یا سه درچهار قرار دادند و درب سلولها را می بستند. صبحانه ای که می دادند باید بین خودمان تقسیم می کردیم و به صورت مایع بود اسمش بود. نان هم که می دادند اصلا کفافمان را نمی داد و سطلی داشتیم که در آن آب می ریختند و چون همگی بودیم سریع آب را می خوردیم و همه بی آب می ماندند. ضعف بچه ها و نبودن غذای کافی همه این عوامل باعث عفونت داخلی بچه ها می شد...👇👇👇
🌸🍃 🍃 💦 روایت رزمندگان (ع) 🍂🌾🍂 🌷اهمیت شهر ، که هدف اصلی استراتژی جمهوری اسلامی پس از فتح به شمار می رفت، مهم ترین عامل در انتخاب این منطقه برای عملیات کربلای چهار بود. برای انجام عملیات ۴ ، مناطق ، ابوالخصیب، ناحیۀ مقابل جزیرۀ و جزیزۀ مینو انتخاب شد. این چهار منطقه از نظر مانور آتش و عقبه و پشتیبانی به یک دیگر وابستگی داشتند، از این رو هرکدام به یک قرارگاه سپرده شد. اما این عملیات به دلیل عوامل تاکتیکی و استراتژیکی مختلفی ناکام ماند. از جملۀ عوامل برجسته در ناکامی این عملیات عبارت است از: 🔸آگاهی از مکان و زمان عملیات که بیش تر مرهون اطلاعاتی بود که آمریکا به تلافی ماجرای مک فارلین در اختیار این کشور قرار داده بود و دوم تجربۀ دشمن از عملیات و عبور از و نیز مسلح کردن زمین در محورهای حمله آن گونه که امکان مقابله با مهاجمان را برای آن ها فراهم می ساخت. این کتاب در قالب داستان، بازنویسی خاطرات رزمندگانی است که در عملیات ۴و۵ شرکت کرده اند. از امشب قسمتهایی از این کتاب ارزشمند را در کانال قرار خواهیم داد، شاید نگاه پر مهر ۴ شامل حالمان گردد...🌷 @Karbala_1365
🌸🍃 🍃 💦 روایت رزمندگان (ع) ازعملیات ۴ 🍂🌾🍂 قسمت ششم 💧 🌺 راوی: 🍃💦 🌷روی عملیات ۴ ،خوب کار شده بود. تجربه ی عملیات های قبل مثل ، ، ۸، و از نظر حفاظتی هم حواسمان را جمع تر کرده بود و آب دیده تر شده بودیم. به همه ی نیروها کارت تردد داده بودند و رفت وآمد بدون کارت مشکل بود ،سخت می گرفتند. از آن طرف هم عراقی ها کمین کرده دنبال سرنخی بودند تا سروگوشی آب بدهند وچیزی دستگیرشان بشود. هر ده پانزده روز یک بار مانوری می دادند و تقلایی می کردند تا نشان بدهند که خواب نیستند. آشکارا از حمله و عملیات می ترسیدند ومی دانستند که تلفات سنگینی روی دستشان می گذاریم. آن جا برایشان خیلی مهم بود. شبه جزیره ی را گرفته بودیم وآن ها به شدت نگران بودند. شک نداشتند که اگر دست به حمله بزنیم ،بی بروبرگرد هدفمان بصره است. ترسشان از همین بود. دستشان آمده بود که ایران هر سال یک عملیات پدرومادر و وسیع در برنامه دارد. حاضر بودند به هر قیمتی شده ،سراز کارمان دربیاورند. همه ی نیروهای آموزش دیده و سراپا آماده ی حمله بودند. مأموریت ۱۵۴ «گردان حضرت علی اکبر (ع)»پشتیبانی از ۱۵۵ بود. می شد گفت که (گردان احتیاط حضرت علی اکبر«ع» بودیم.) فرمانده ی گردان ما « »بود وفرمانده (گردان حضرت علی اکبر «ع») بود. یکی دو روز قبل از حمله با ماکت ونقشه ،منطقه را شناختیم و توجیه شدیم. سال در بودیم. رفته بودندوپشت سر آن ها گردان ۱۵۴ راهی شده بود. 🌾 پای بی سیم بودیم ومنتظر پیام حرکت. هیجان داشتیم که زودتر دست به کار شویم و برویم کمک بقیه. سکوت بی سیم نشان می دادعملیات به مشکل برخورده است. نمازصبح را پای بی سیم ها خواندیم. خبری نشد ،تا اینکه آمدند وگفتند باید بریم . گفتند«دشمن سرش از این طرف گرم است ،باید ضربه ی کاری را از آنجا به او بزنیم!» بعدها فهمیدیم عراقی ها از همه چیز خبر داشته اند. حتی می دانسته اند که با چند نفر نیرو می خواهیم برویم به جنگشان. بعضی ها می گفتندکسانی در این وسط کرده اند ونقشه را به عراقی ها فروخته اند. از طرفی ،حرف های دیگری هم به گوشمان رسید وقضیه بیشتر برایمان روشن شد. چون آن جبهه خیلی برایشان مهم بود و می خواستند هر طور شده بصره را حفظ کنند ،حاضر به هر کاری شده بودند. شرق وغرب هم طبق معمول کمکشان کرده بودند. دستگاه های مدرنی در اختیارشان گذاشته بودند. پیام ها وخبر های مارا بی مشکلی می شنیده اند ، های «رازیت» پیشرفته هم همه ی حرکت ها ورفت آمد نیروهای مان را ثبت می کرده اند. تردد خودروها وتدارکاتمان را می دیده اند. 🍃با همه ی اینها ،عراقی ها در دو خط اول تا دندان مسلحشان ،موقع حمله تاب نیاوردند وجا زدند. بچه ها با همان تعداد کم از پس آن ها بر آمدند و زهر چشم گرفتند. همین بود که ماتشان برده بود و انگشت به دهان مانده بودند! ... 🌸….. @Karbala_1365
(۱) 🌺 ، فرمانده گردان ۱۵۲ لشگر (ع) همدان که رهبر معظم انقلاب وی را شهید زنده خواندند عملیات ۴ را چنین روایت می‌کند: ✨عملیات کربلای ۴ یکی از عملیات‌های و دشوار دوران دفاع مقدس بود، آن هم در نقطه‌ای استراتژیکی و نزدیک . با توجه به بررسی‌هایی که انجام شده بود و اهمیتی که این عملیات داشت و از آنجا که می‌توانست به نوعی تعیین‌کننده سرنوشت جنگ باشد، جوانب بسیاری هم بررسی شد، قرار بود عملیات در رودخانه عریض و طویل، خروشان و وحشی اروند با آن همه جزر و مدش اجرایی شود و لشگر انصارالحسین(ع) استان هم یکی از آن لشگرهایی بود که در عملیات حضور داشت. برای انجام عملیات ۴ مانورهای آمادگی متعددی برگزار می‌شد و گردان همدان که قرار بود خط شکن عملیات باشد با سختی‌های بی‌شماری روبرو بود و فشار زیادی بر بچه‌ها وارد می شد. طرح مانور از نحوه عبور غواصان و شکستن خط، شبیه عملیات قبلی یعنی ۸ بود با این تفاوت که اینجا عرض رودخانه رود در بیشتر جاها،‌ کمتر از منطقه والفجر ۸ و دهانه خلیج فارس بود. این نزدیکی یک مزیت برای رسیدن سریع و برق‌آسای غواصان به ساحل دشمن به حساب می‌آمد و در محاسبات روی کالک و نقشه،‌ عبور از عرض ۸۰۰ متری اروند در این منطقه به مراتب آسان‌تر از عبور دهمین رودخانه با عرض ۲۰۰۰ متر در عملیات والفجر ۸ بود. در عین حال یک اشکال اساسی ما را تهدید می‌کرد و آن عدم رعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود که تا زمان عملیات در اردوگاه‌ها و پادگان‌های مختلف جنوب مشغول آموزش بودند. مزید بر مباحث مشترک و کلی همه لشگرها،‌ دو ویژگی شرایط لشگر ما را از بقیه متمایر می‌کرد. وجود جزیره در داخل اروند و مقابل کارون برگ برنده دشمن محسوب می‌شد و قطعاً دشمن را هوشیارتر می‌کرد و کار را برای عبور غواصان سخت‌تر... ادامه دارد👇
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۴۴ 🍃🌸 🌷حسین شریف آبادی مسعول اعزام پادگان امام حسین(ع) بود. #علی چندبار تقاضای اعزام به جبهه ر
۴۵ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همرزم شهید) 💠 🍂❣ 🌾هوا بارانی بود و می غرید. آب گِل آلود بود. ابتدا به آن طرف اروند رسیدند. قرار بود آنها با نور چراغ قوه علامت بدهند تا نیرو حرکت کند. با اولین قایق به آن سوی اروند رسید. عراقیها متوجه شدند و چراغ زدند و چندقایق را طرف خود کشاندند و عده ای از بچه های مارا شهیدکردند. حرکت فریب آنها لو رفت و قایق ها پشت سر یکدیگر به مقصد رسیدند. زمین چسبنده بود و حرکت بچه ها را کند میکرد. از زمین و زمان آتش می بارید. هدف رسیدن به جاده استراتژیک بود. یکی از ایستگاههای عملیات بود. بچه هاباید آنجا به یکدیگر ملحق میشدند. نقطه بعد جاده البحار یا بصره بود. علی بود. عده ای از عراقیها نتوانسته بودند عقب نشینی کنند. بنابراین بین نیروهای ما محاصره شده بودند. اطراف کارخانه نمک نبردی سخت و تن به تن در گرفت. حسین خزاعی یکی از دوستان علی بعداز اشغال میدان قشله شهیدشد. علی روی الحاق کار میکرد و سخت درگیربود . بچه ها نمی توانستند خبر شهادت حسین را به او بدهند. آنها خیلی یکدیگر را می خواستند. وقتی خبرشهادت حسین را به او دادند، آشفته شد. اشک توی چشمانش حلقه زد، ولی خویشتن داری کرد. گفت میخواهم حسین را ببینم. ترس این را داشت که جنازه حسین در منطقه بماند. او که راه افتاد عده ای همراهش کردند. حسین را آوردند سه راه قشله. علی به سختی راه میرفت. حسین را بوسید. دلداریش دادیم و حرکت کردیم طرف پایگاه موشکی. پایگاه سقوط کرد. آنجا ماندیم. پ یزدانی با ما بودند. وقتی اذان مغرب را زدند، علی با آب قمقمه اش وضو گرفت. رفتیم میان سنگر که نماز بخوانیم. علی رفت بیرون و پشت سنگر جای خلوتی پیداکرد. پشت سرش استادم و نمازخواندیم. علی نشست برای دعای توسل. طوری دعا خواند که طاقتم تمام شد. 👇👇👇
۴ عملیات نظامی تهاجمی نیروهای مسلح ایران در جنگ ایران و عراق بود، که در دی‌ماه ۱۳۶۵ به فرماندهی  پاسداران انجام شد.  این عملیات در تاریخ ۳ دی ۱۳۶۵ در محور  در جنوب عراق، به صورت گسترده و با هدف آماده‌سازی مقدمات فتح ، توسط نیروهای مسلح ایران آغاز شد و در پی طرح عملیات و با تحمل تلفات بالای انسانی در روزهای نخست، در تاریخ ۵ دی ۱۳۶۵ با عقب‌نشینی نیروهای ایرانی، پایان یافت.  بااین توضیح عملیات ۴، دو هفته بعد عملیات ۵ توسط نیروهای ایرانی انجام شد. که دشمن را غافلگیر کرد.🌹 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
(۱) 🌺 ، فرمانده گردان ۱۵۲ لشگر (ع) همدان که رهبر معظم انقلاب وی را شهید زنده خواندند عملیات ۴ را چنین روایت می‌کند: ✨عملیات کربلای ۴ یکی از عملیات‌های و دشوار دوران دفاع مقدس بود، آن هم در نقطه‌ای استراتژیکی و نزدیک . با توجه به بررسی‌هایی که انجام شده بود و اهمیتی که این عملیات داشت و از آنجا که می‌توانست به نوعی تعیین‌کننده سرنوشت جنگ باشد، جوانب بسیاری هم بررسی شد، قرار بود عملیات در رودخانه عریض و طویل، خروشان و وحشی اروند با آن همه جزر و مدش اجرایی شود و لشگر انصارالحسین(ع) استان هم یکی از آن لشگرهایی بود که در عملیات حضور داشت. برای انجام عملیات ۴ مانورهای آمادگی متعددی برگزار می‌شد و گردان همدان که قرار بود خط شکن عملیات باشد با سختی‌های بی‌شماری روبرو بود و فشار زیادی بر بچه‌ها وارد می شد. طرح مانور از نحوه عبور غواصان و شکستن خط، شبیه عملیات قبلی یعنی ۸ بود با این تفاوت که اینجا عرض رودخانه رود در بیشتر جاها،‌ کمتر از منطقه والفجر ۸ و دهانه خلیج فارس بود. این نزدیکی یک مزیت برای رسیدن سریع و برق‌آسای غواصان به ساحل دشمن به حساب می‌آمد و در محاسبات روی کالک و نقشه،‌ عبور از عرض ۸۰۰ متری اروند در این منطقه به مراتب آسان‌تر از عبور دهمین رودخانه با عرض ۲۰۰۰ متر در عملیات والفجر ۸ بود. در عین حال یک اشکال اساسی ما را تهدید می‌کرد و آن عدم رعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود که تا زمان عملیات در اردوگاه‌ها و پادگان‌های مختلف جنوب مشغول آموزش بودند. مزید بر مباحث مشترک و کلی همه لشگرها،‌ دو ویژگی شرایط لشگر ما را از بقیه متمایر می‌کرد. وجود جزیره در داخل اروند و مقابل کارون برگ برنده دشمن محسوب می‌شد و قطعاً دشمن را هوشیارتر می‌کرد و کار را برای عبور غواصان سخت‌تر... ادامه دارد👇
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 ۴ ۱۶ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾 پیش رو بسیار شبیه منطقه عملیاتی ۸ بود. فقط عرض اروندرود در اینجا کمتر از در مقابل شهر فاو نشان می داد. بعد از دیدن موقعیت جغرافیایی به طبقه پایین دیدگاه رفتیم. آنجا ماکت همین جبهه توسط علی شاه حسینی از مسئولان واحد اطلاعات عملیات ساخته شده بود و به خوبی جزئیات رودخانه اروند پیدا بود که به دو شاخه اروند کبیر و اروند صغیر تقسیم می‌شد. هم روی ماکت نشان داد که خط و هدف عملیات از نقطه تلاقی کارون به اروند کبیر است و مدتی است که اطلاعات عملیات هر شب تا نزدیک ساحل دشمن در آن سوی اروند را شناسایی می‌کند و تاکنون سه راهکار برای نفوذ به خط دشمن پیدا کردند و دشمن هم تاکنون متوجه غواص ها نشده است✨ و ادامه داد: " ! کلید عملیات دست بچه‌های توست. شما باید بدون درگیری از کنار جزیره عبور کنید و خط را به طول سه کیلومتر به تصرف در آورید و راه را برای ادامه عملیات توسط گردانهای آبی_خاکی از سر پلی که گرفتید باز کنید. این همون کاریه که سال گذشته غواصهای در لشکر و لشکر و لشکر در ساحل مقابل فاو انجام دادند، که نتیجه‌اش تسخیر شهر شد."🌹 پرسیدم:غیر از ما چه یگان هایی غواص توی آب رها میکنند؟ گفت:۶ لشکر از . هر کدام یک گردان برای موج اول وارد عمل می کنند. سمت چپ ما غواص های لشکر و لشکر و سمت راستمون غواصهای ، لشکر و لشکر ...🕊 🍃 با توضیحات علی آقا و آشنایی به منطقه عملیاتی، بار مسئولیت سنگینی بر دوش خود احساس کردم.🇮🇷 علی آقا نگفت که هدف اصلی عملیات رسیدن به شهر استراتژیک است؛ ولی روی ماکت به خوبی پیدا بود که اگر لشکرهای خط‌شکن از اروندرود عبور کنند، نیروهای پیاده می توانند تا جاده اصلی بصره_فاو ، عملیات را ادامه دهند. در این صورت تمام نیروهای عراقی در سمت چپ، یعنی فاو ، به محاصره نیروهای خودی در می‌آیند و در محور راست، یعنی بصره، نیروهای ما به دروازه شهر می رسند. گویی این عملیات در ادامه و امتداد عملیات سال پیش ، ۸ است. با این اختلاف که آنجا فاو به دست ما افتاد و اینجا بصره...✨ … …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۵۴ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌴درمانده بودیم که چطور این نیروها را تا شب سرحال نگه داریم که سر و صدایی بلند شد. سر و صدایی که گره از کار بسته ما گشود و شادی و نشاط را آنگونه که ما می‌خواستیم به فضای خنده‌آور داخل غار برگرداند. در همین حین، علیرضامیرزایی مطلوب، یکی از نیروهای اطلاعات عملیات آمد. یک عراقی درشت هیکل را با خودش آورد که بالاپوشی نداشت. دست عراقی را از پشت بسته بود. علی آقا با تعجب به علی میرزایی گفت:این را از کجا آوردی؟! میرزایی گفت: داخل رودخانه، از توی آب گرفتمش. اسیر عراقی هم از سرما و هم از ترس می لرزید. یکی از طلبه‌های نهاوندی که عربی بلد بود جلو آمد و از او سوالی کرد. عراقی گفت: اهل است و با یک تیم شناسایی از بالای قامیش تا لب رودخانه آمده و چون نمی خواسته با بعثی ها همکاری کند، خودش را داخل آب انداخته تا اسیر شود. و جمله آخرش این بود که عراقی‌ها از عملیات شما آگاه شده‌اند و آماده آماده اند. این اتفاق، علی آقا را به فکر فرو برد. از طرفی باران هم شدت گرفته بود و سطح آب رودخانه داشت بالا می آمد. علی آقا نگران بود که اگر آب از این بالاتر بیاید، پشتیبانی از عملیات یعنی رساندن مهمات و امکانات به جلو و تخلیه شهدا و مجروحان به عقب، از روی رودخانه تقریباً غیرممکن خواهد بود. با این حال با قرار گرفته قرارگاه تماس گرفت و وضعیت را به کد و رمز با آنها فهماند و کسب تکلیف کرد. آنها گفتند:تصمیم با خودت. علی آقا با من هم مشورت کردکه: کریم تو چه صلاح می‌دونی؟ گفتم:من نظر خاصی ندارم هرچی تو بگی. گفت: برو توی غار به بچه ها بگو که آماده برگشتن شوند. مغرب شده بود و عده ای تیمم می‌کردند و نماز می‌خواندند. با صدای بلند گفتم:قراره برگردیم عقب. باران اومده، کارمان را سخت کرده. باید از روی پل چوبی برگردیم. وسیله اضافی مثل کیسه خواب و کوله پشتی رو بذارید همینجا و فقط اسلحه هاتون رو با خودتون بیارید. همزمان با صحبت من، علی آقا به مصطفی عبدالعلی زاده گفت:این مسیر از جلوی غار تا پل چوبی رو با باند سفید معبر بزن و مشخص کن. به گردان قدس هم خبر داده شد که برگردید. آنها زودتر از ما از پل آمدند و از روی رودخانه عبور کردند. من توی تاریکی سر شب، جلو افتادم و خط سفید باند معبر را گرفتم تا به رودخانه رسیدیم. آب وحشتناک بالا آب وحشتناک بالا آمده بود و صدای برخورد آب به دیواره سنگی نمی‌گذاشت صدا به صدا برسد. قرار شد اکبرامیرپور، سعیدصداقتی، بابانظر و من، از این طرف رودخانه بچه‌ها را دست به دست کنیم که مبادا پای کسی روی پل چوبی بلغزد یا آب _که تا زیر پل چوبی آمده بود_ او را با خود ببرد.… … …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🕊 غریب 🕊🌹 🕊شهید غریب اسفندیار کرد اعزامی از ،لشکر ویژه ۲۵کربلا از خطه ی لاله خیز دلیر مردان ، شهرستان نور، منطقه رویان.🍃 🕊 پس از رزم جانانه عملیات ۴ تاریخ چهارم دی ماه سال۶۵ در مرز گرفتار بعثی ها میگردد ،این شهید بزرگوار قطع نخاع نیز میشود.🕊 به نقل از همرزم ایشان سرافراز با پتو توسط کادری های عراقی حمل میشود، انتقال میابد به زندان پادگان بغداد. پس از تحمل درد و رنج در زمستان سرد سوزناک باعدم بهداشت و رسیدگی، مدتی نگه داری میشود. آزاده عرب زبان اهل جنوب ایران به نام مسئولیت رسیدگی این شهید غریب را بر عهده میگرد، میگوید: بسیار مظلوم بود و در زمستان از ایشان با آب سرد توسط بعثی های بیرحم جهت تطهیر و شستشو به عمل می آمد ، در نهایت انتقال یافت به بیمارستان بغداد و مظلومانه و غریبانه شربت نوشید و آسمانی گشت.🕊🌹 ✨🌸 🌸✨ ……………………………………… ۴👇 @Karbala_1365
عکس‌های گردان ولی‌عصر(عج) و حبیب در عملیات کربلای۴ یادآور تمرینات غواصان تخریب گردان حبیب و ولی‌عصر(عج) است که از ماه‌ها قبل خود را برای عملیات ۴ در رودخانه کارون آماده می‌کردند.🕊💧 🌾عملیات " " که در تاریخ ۳ دی‌ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی برای تهدید شهر عراق اجرا شد. غواصان تخریب و (عج) از ۳۱عاشورا و همچنین نام‌های شهدای این دو گردان که از مدت‌ها قبل خود را برای این عملیات مهم در رودخانه کارون، روستای قجریه، موقعیت شهید اجاقلو آماده می‌کردند همه زنده خواهد ماند. این تصاویر یادآور رشادت و مقاومت غواصان گردان تخریب است که در مقابل آمادگی دشمن ایستادگی کردند و در آسمانی شدند.🕊🌷 نشسته از راست: ۱. ۲. ایستاده پشت: ۳. یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
❣🕊 ۴ این‌قسمت👇 ... ۱ راوی: 🌾🕊 🌾دیدبان توپخانه ۳۱عاشورا بودم؛ برای آخرین هماهنگی با فرماندهی واحد در آخرین دقایق عصر روز سوم دی ماه ۱۳۶۵ سوار بر موتور واحد از مقر مخفی‌مان که موتورخانه‌ی کوره ای آجرپزی در ساحل (ساحل روبروی جزیره ام‌الرصاص) بود، به مقر فرماندهی توپخانه که اطاقی دوسقفه در ساختمان مخروبه ی بنگاه کیوان(همان ورودی جاده‌ی اهواز به خرمشهر) بود؛ آمدم. همین که وارد محوطه ی بنگاه شدم برادرجمالی که نماینده ی ما در تطبیق آتش قرارگاه توپخانه بود پرید ترک موتور و با اصرار از من خواست تا او را که از تویوتای قرارگاه جامانده بود به قرارگاهشان برسانم. چون وقت زیادی از روشنایی روز نمانده و ما هم باید آماده ی عملیات شب می شدیم، معذرت خواستم ولی او با یادآوری اهمیت حضور خودش در آنجا مرا قانع کرد که او را به سه راه برسانم. هنوز اول راه بودیم و چند ساعتی تا شروع عملیات که قرار بود ساعت ده و نیم شب شروع شود ، وقت باقی بود که یک مرتبه آسمان منطقه به وسیله منورهای خوشه‌ای هواپیماهای دشمن روشن شد. برادر جمالی آهی جانسوز کشید و گفت : وضع خرابه و دشمن از برنامه ما خبردار شده که به این شکل فیلر زده و بعد خیلی مخلصانه برای بچه های خط شکن از خدای بزرگ طلب یاری کرد.✨ بلافاصله بعداز رساندن ایشان راه کوره را در پیش گرفتم اما وقتی به جاده ی موازی با رسیدم نگرانی همه ی نیروها را به وضوح مشاهده کردم. زیر نور تمامی تحرکات نفربرها و نیروهای پیاده مثل روز دیده می شد و ازدحام به حدی بود که مسیری را که قبلا در ۵دقیقه می پیمودیم پس از نیم ساعت معطلی مجبور شدم موتور را همانجا پشت خاکریز جاده پارک کرده و پیاده به کوره بروم. ما کارهای را تمام کرده و با ثبت نقاط حساس خطوط دشمن و نیز مقر آتشبارهایش کاملا آماده بودیم و همه ی هماهنگی ها ی لازم را برای تحویل گرفتن اسکله و انتقال نیرو و تجهیزات لازم برای ادامه ی عملیاتی که به منظور فیصله دادن به جنگ و پیروزی نهایی طراحی شده بود. انجام داده بودیم . متاسفانه به دلیل اصل و حتی ساعت عملیات، یک ساعتی شروع عملیات به تشخیص فرماندهان عقب افتاد. اخباری که در بیسیم ها شنیده می شد بسیار گنگ و مبهم و نگران کننده بود . همین که گروهان های پیش قراول وارد آب شده و حرکت خود را شروع کردند. به دلیل آمادگی دشمن (که ناشی ازخبری بود که به وسیله یک نفوذی صاحب نفوذ و دیگر ستون پنجمی ها؛ در اختیارش قرار گرفته و با حساسیت به موضوع، از کیف و کم عملیات برخوردار شده بود)، عراقی ها حدود ۲ میلی متر روی آب اروند را با سلاحی مخصوص که سازمان ناتو در اختیارشان گذاشته بود تزریق کرده بودند و به محض ورود بچه ها آن را زدند (رودخانه اروند به طول حدود ۱۱ کیلومتر تقریبا از مقابل پل نو. واقع بر نهر عرائض تا روبروی کارخانه ی پتروشیمی در آتش گرفته بود). اگر نیروها در داخل اروند می ماندند همه قتل عام می شدند لذا بر اساس پیش بینی قبلی(البته نه آتش گرفتن اروند بلکه احتمالات دیگر) تنها دستوری که صادر شد این بود که هر کس به هر ساحلی نزدیک است از آب خارج شود (چرا که ماندن در آب برابر بود با فاجعه ای به نام ) و بدین ترتیب عملیات سرنوشت ساز ۴ در همان نطفه خفه شد.💔🍂 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365 👇👇👇