eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
907 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۵۳ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌴بعد از ظهر روز ۲۷ مهرماه دو گردان از نیروها را از عقب به منطقه با کامیون به سمت حرکت دادیم و در مدرسه‌ای در شهر خالی از سکنه ماووت مستقر کردیم. یک گردان هم مستقیم از پای ارتفاع برده هوش تا شیارهای نزدیک رودخانه آمد. آنها به غیر از سلاح و مهمات انفرادی، کیسه خواب هم داشتند. این گردان سوم، مسافت زیادی را آمده بود و خسته تر از دو گردان دیگر بود که ما آورده بودیم. یکی از بچه‌های گردان به نام مصطفی عبدالعلی‌زاده، جلو آمد و گفت:حاج کریمی ما آماده‌ایم برای عبور از رودخانه. با تاریکی هوا نیروها را به سمت رودخانه بردیم. پل چوبی از دو طرف با طناب به دو قطعه تخته سنگ بزرگ بسته شده بود و به راحتی همه نیروها از این معبر باریک روی پل، عبور کردند. تا اینجا همه چیز بر اساس زمان‌بندی و طراحی عملیات جلو رفت تا نیروها را داخل غار جا دادیم. آنجا به غیر از سلاح و مهمات انفرادی و کیسه خواب، کوله پشتی هم داشتند. صحنه ای استثنایی در جنگ به چشم دیده می‌شد. قدیمی های جنگ، چنین چیزی را تا آن روز ندیده بودند. سه گردان یعنی حدود هزار نفر و در دل کوهی جا خوش کرده بود. که روی آن دشمن خانه کرده بود. تا یک روز بمانند و با فرارسیدن شب، هجوم به قله را آغاز کنند. داخل غار به قدری جا تنگ و نفرات زیاد بود که چند نفر مثل من و بیرون غار ماندیم. علی آقا گفت: کریم حواست را جمع کن و مبادا کسی از غار بیرون بیاد. من هم چهارچشمی به غار نگاه می‌کردم به نیروهایی که هرچه زمان می گذشت کلافه تر می شدند. عده ای از آنها حتی نمی دانستند چرا شب آمده‌اند و توی روز در فضای تاریک و خفه غار، شانه به شانه هم با تجهیزات نشسته اند.… 🍂_____________________ پ.ن: مصطفی عبدالعلی زاده: داخل غار روحیه ها پایین و بچه ها کلافه بودند. بوی فضولات گاو و گوسفند، داخل غار را پر کرده بود. نفس کشیدن را عذای آور کرده بود. نیروها با حمایل بسته و سلاح در دست، چمباتمه نشسته بودند. چند نفر می خواستند به دستشویی بروند، اما نمی دانستند کجا و چگونه. کیسه خوابها هم باران خورده بودند و بوی پر مرغ، حال آدم را به هم می‌زد. مسئولان هم جلوی غار نشسته بودند که مبادا کسی بیرون برود. عده ای غر می زدند و تعدادی هم نگاه می کردند که یکباره یکی داد زد:بچه‌ها ضامن نارنجک من در رفته الان منفجر می شود.😰 این صدا مثل توپ توی غار پیچید. جماعت به شعاع چند متر دور این نفری که فریاد زده بود، باز شدند. درست مثل سنگی که وسط آب راکت بیفتد، حلقه ای دور او با فاصله ایجاد شد. همه چشم ها دریده و منتظرانفجار بودند.😰 که همان بسیجی دستش را زیر سرش گذاشت و خمیازه ای کشید و گفت:آخیش خسته شده بودم، حالا راحت شدم.😊 تا بچه ها آمدند این بچه بسیجی زرنگ را گوشمالی دهند یکی دیگر که افسر نیروی هوایی بود و به عنوان بسیجی از پایگاه به جمع ما ملحق شده بود با لهجه ترکی شروع کرد به خواندن: بویی که تو داری، سنگک نداره، بربری عشقی که تو داری، لواش نداره، بربری همه با هم بگید:عزیز بربری ،جانم بربری… بیشتر نیروهای داخل غار ترک‌زبان و از روستاهای اطراف همدان بودند. مثل گروه کُر شروع کردند به هم خوانی هماهنگ با تک خوان: عزیز بری ، عزیز بری...😄 صدای بچه ها آنقدر بالا رفت که از دور خنده علی آقا و حاج کریم را دیدیم.😂 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۵۴ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌴درمانده بودیم که چطور این نیروها را تا شب سرحال نگه داریم که سر و صدایی بلند شد. سر و صدایی که گره از کار بسته ما گشود و شادی و نشاط را آنگونه که ما می‌خواستیم به فضای خنده‌آور داخل غار برگرداند. در همین حین، علیرضامیرزایی مطلوب، یکی از نیروهای اطلاعات عملیات آمد. یک عراقی درشت هیکل را با خودش آورد که بالاپوشی نداشت. دست عراقی را از پشت بسته بود. علی آقا با تعجب به علی میرزایی گفت:این را از کجا آوردی؟! میرزایی گفت: داخل رودخانه، از توی آب گرفتمش. اسیر عراقی هم از سرما و هم از ترس می لرزید. یکی از طلبه‌های نهاوندی که عربی بلد بود جلو آمد و از او سوالی کرد. عراقی گفت: اهل است و با یک تیم شناسایی از بالای قامیش تا لب رودخانه آمده و چون نمی خواسته با بعثی ها همکاری کند، خودش را داخل آب انداخته تا اسیر شود. و جمله آخرش این بود که عراقی‌ها از عملیات شما آگاه شده‌اند و آماده آماده اند. این اتفاق، علی آقا را به فکر فرو برد. از طرفی باران هم شدت گرفته بود و سطح آب رودخانه داشت بالا می آمد. علی آقا نگران بود که اگر آب از این بالاتر بیاید، پشتیبانی از عملیات یعنی رساندن مهمات و امکانات به جلو و تخلیه شهدا و مجروحان به عقب، از روی رودخانه تقریباً غیرممکن خواهد بود. با این حال با قرار گرفته قرارگاه تماس گرفت و وضعیت را به کد و رمز با آنها فهماند و کسب تکلیف کرد. آنها گفتند:تصمیم با خودت. علی آقا با من هم مشورت کردکه: کریم تو چه صلاح می‌دونی؟ گفتم:من نظر خاصی ندارم هرچی تو بگی. گفت: برو توی غار به بچه ها بگو که آماده برگشتن شوند. مغرب شده بود و عده ای تیمم می‌کردند و نماز می‌خواندند. با صدای بلند گفتم:قراره برگردیم عقب. باران اومده، کارمان را سخت کرده. باید از روی پل چوبی برگردیم. وسیله اضافی مثل کیسه خواب و کوله پشتی رو بذارید همینجا و فقط اسلحه هاتون رو با خودتون بیارید. همزمان با صحبت من، علی آقا به مصطفی عبدالعلی زاده گفت:این مسیر از جلوی غار تا پل چوبی رو با باند سفید معبر بزن و مشخص کن. به گردان قدس هم خبر داده شد که برگردید. آنها زودتر از ما از پل آمدند و از روی رودخانه عبور کردند. من توی تاریکی سر شب، جلو افتادم و خط سفید باند معبر را گرفتم تا به رودخانه رسیدیم. آب وحشتناک بالا آب وحشتناک بالا آمده بود و صدای برخورد آب به دیواره سنگی نمی‌گذاشت صدا به صدا برسد. قرار شد اکبرامیرپور، سعیدصداقتی، بابانظر و من، از این طرف رودخانه بچه‌ها را دست به دست کنیم که مبادا پای کسی روی پل چوبی بلغزد یا آب _که تا زیر پل چوبی آمده بود_ او را با خود ببرد.… … …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد چند خواهش دارم: ۱- نماز اول وقت بخوانید که گشایش از مشکلات است. ۲- صبر و تحمل ۳- به یاد امام زمان (عج) باشید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Karbala_1365
روی بعضی از آدما نباید حساب کرد.. خصوصا اونیکه حرفهات رو باور نمیکنه و زود رهات میکنه.. اینجور آدمها موندنی نیستن برات... رفاقت فقط مثل رفاقت ، که دیگه مثلشم کم هست...😔 ....
به رنگ آسمان 🌷🕊 هـم لقمہ بودند هـمسفرہ بودند هـمدل و هـمراه صمیمی شاد و شفاف چقدر دلزدہ ایم از تجملات دنیوی 🍀🕊 🌸🕊
هروقت‌دیدی‌راھ‌ندارے چنددقیقہ‌پشت‌در‌بشین خدادر‌رو‌بـازمی‌ڪنہ...(: 🌱 🌸🍃
دعای قبل از خواب (بقول حاج قاسم): خدایا مرا پاکیزه بپذیر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر یوسف زهرا☘☘ سحر روز دوازدهم هم رسید ، آقاجان تو کجایی؟؟😭😭 🌸12صلوات برای تعجیل در فرج و سلامتی اقامون حضرت ولی عصر «عج». عجل لولیک الفرج🤲🍃 @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا