خدایا...!
ما که سر تا پامون گناهه.
ولی چه ببخشی چه نبخشی، ما دست از دامنت برنمیداریم.
#دلنوشته
﷽
#یڪ_آیہ_در_روز
«وَ إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ۙ اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ۖ قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»
و (به یاد آر) هنگامى را که گروهى از آنها گفتند: «چرا گروهى (گنهکار) را که خداوند هلاکشان خواهد کرد، یا به عذاب شدیدى گرفتار خواهد ساخت، اندرز مى دهید؟!» گفتند: «این اندرزها، براى اعتذار (و انجام وظیفه) در پیشگاه پروردگار شماست. (بعلاوه) شاید آنها(بپذیرند، و) تقوا پیشه کنند.»
(سوره مبارکه اعراف/ آیه ۱۶۴)
#حدیث_نور 🌸🍃
امام مهربانم . . .
مهر تــو
همان کیمیایی است....
که روزگار مرا ،
قیمتی می کند!
من، به اعتبار محبت تـو
نفس می کشم ..
سلام ، قرار دل بی قرار مـن ..
#أللَّهُمَعـجِـلْلِوَلیِکْألْفَرَج
#سلام_امام_مهربانم🌸🍃
4_5794364585469281274.mp3
3.77M
💫 فضیلت و پاداش روزهی روز سیزدهم ماه مبارک رمضان در بیان پیامبر اسلام(ص)
🎙 استاد بسیطی
🌹🕊
❤️ #مردان_خوش_قول…❤️
#شہیدآسدمرتضۍآوینۍ↓♥️
اما چه باید کرد ؟
دنیا بی وفاست!
شهیدان را
مرده میپندارند... :)
@Karbala_1365
.
پروردگارا..!
قلبم مالامال عشق تو است
و از شوق عشق تو و
به حسین تو می تپد..
جانا..!
جان ناقابلم که امانت توست را
بپذیر و از خطاهایم درگذر
که من فراق تو و طاقت و
تحمل عذاب تو را ندارم.
بارالها..! من همان بنده ای هستم
که سالها در گمراهی به سر برده
و عصیان اوامر تو را کردهام ،
اما اینک معترفم به گناهانم و
اقرار میکنم به اینکه در اشتباه بودهام..❣
[ #شهیدحجت_الله_رحیمی ]
@Karbala_1365
شهید ، شهید می شود
ما مُرده ها هم ، خواهیم مُرد ...
هر آنطور که زندگی کنیم
هم آنطور می رویم ..!
شهیدانه زندگی کنیم ..!
🌹
🌹 #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی:
🍃وقتی میخواستم در اول بحران سوریه یک نامی را نامگذاری کنم، خیلی فکر میکردم که اگر بخواهیم از عالم اسلامی کسانی را برای دفاع از حرم جذب بکنیم چه نامی برای آنها بگذاریم، دیدم پرجاذبهترین نام که میشود به این حرکت جهادی جدید اطلاق کرد، نام #مدافعین_حرم است.🕊✨
🇮🇷 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣فرماندهی لشکر همیشهی خدا آرام بود.
به مشکلی که بر می خوردیم میرفتیم پیش او تا مشکلمان را حل کند.
خیلی وقتها " #حاج_قاسم" میرفت پیش علی آقا...
با همان آرامش همیشهگیاش دو زانو جلوی علی آقا مینشست و ...
#سرداردلها
#علیآقای_ماهانی
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی: 🍃وقتی میخواستم در اول بحران سوریه یک نامی را نامگذاری کنم، خیلی فکر میک
رفتم پیش #حاج_قاسم و گفتم:
حاجی توی مخابرات یه سری کمبود داریم.
تا آمدم ادامهی حرفم را بزنم و کمبودهای مخابرات را بگویم، حاجی خندید و گفت:
شما علی آقا رو دارین...
نباید چیزی کم داشته باشین.
#سرداردلها
#علیآقای_ماهانی
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
…❣🕊 #خاطرات_روزهای_عاشقی 🕊 #هفتادو_دومین_غواص👣 ✍خاطرات جذاب و زیبای
🌺سلام..
إن شاءالله امشب #قسمت_آخر موج دهم یعنی #راهکاراشک💧 رو قرار میدیم و داستان در کانال ما به پایان میرسه.
اما چیزی که همیشه ادامه داره ، راه شهداست...
نمیدونم چقدر ازاین داستان زیبای #غواصها استفاده کردید ، ولی این رو بگم:" اگر بهترین نویسنده ها ، هزاران کتاب هم راجع به #شهدای_مظلوم_وغریب_کربلای۴ بنویسند ، باز هم نمیتونند اون شب و کارشهداش رو توصیف کنند و روی کاغذ بیارن...
🌾راز #کربلای۴ بمونه تا آقامون امام زمان(عج) تشریف بیارند و خودشهدای این عملیات برگردند و روایت کنند.❣
منتظر اون روز باشید.
یاعلی✋
عزیزایی هم که هنوز فرصت نکردند این دو موج رو بخونند، تمام قسمت هارو در کانال همین کتاب قراردادیم . میتونند با خیال راحت عضو بشن و استفاده کنند..👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3616997422C1149561417
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_آخر
#صفحه۵۷
🕊
🍂🍃🌾
🕊
همه مسئولان لشکر در همدان بودند و علی آقا مانده بود توی ماووت و مقدمات کار شناسایی را برای عملیات بعدی انجام می داد.
اواخر آبانماه شد و فکر کردم با این دست که توی پاییز در جبهه ماووت آن قدر است سرما اذیتم کرده بود، حتماً در زمستان پیش رو از عذاب بیشتری خواهد داد و چه بهتر که بنا به پیشنهاد پزشک ارتوپدی، در این فرصت باقی مانده تا عملیات، دستم را عمل کنم.
چند بار به بیمارستان رفتم و آمدم مقدمات عمل آماده شد و روزی را برای انجام عمل جراحی تعیین کردند. همان روز سری به سپاه زدم تا تلفنی با جبهه جنوب تماس بگیرم و از دوستان غواصی که همچنان در خط پدافندی شلمچه بودند، خبری دریافت کنم. اکبر امیرپور معاون اطلاعات عملیات را دیدم. دنیایی از آن در صورتش موج می زد.
پرسیدم:اکبر چیزی شده؟!
بغلم کرد و با گریه گفت:کریم! علی آقا به آرزوش رسید…
یک آن دنیا روی سرم خراب شد.
همیشه فکر میکردم اگر روزی خبر شهادت نزدیکترین رفیقم، #علی_چیت_سازیان را بشنوم، چه عکسالعملی خواهم داشت. و آن روز رسیده بود. روزی که خودش سال ها آرزوی رسیدنش را داشت.
بغضی گلوگیر روی گلویم پنجه انداخت و راه نفسم را بست و یک دفعه مثل ابر بهاری ترکیدم. باور زندگی بدون پدر و مادر، برادر برایم ممکن بود اما بدون علیآقا هرگز.
اولین نکته ای که از علی آقا به یادم آمد، سخنان سوزناک او قبل از تدفین برادرش امیر بود که در گلزار شهدا گفت:من هفت سال توی جبهه جنگیدم اما زنده ماندم. اما امیر تو فقط یک بار به جبهه آمدی و چه قدر زود رفتی. امیر تو از خدا چه خواستی که دعایت مستجاب شد؟
نکته دوم آن خوابی بود که بعد از شهادت معاونش، #مصیب_مجیدی ، برایم تعریف کرد:
" مصیب را خواب دیدم. گفتم ما همیشه با هم بودیم ، بگو تو از کدام راهکار رفتی که به این مقام رسیدی؟ مصیبت گفت: #راهکاراشک. "
#علی_آقا بعد از این خواب، آدم دیگری شده بود. فاش توی جمع با صدای بلند گریه می کرد و شهدا را یکی یکی صدا میزد. دائم تسبیح به دست میگرفت و ذکر میگفت و از هر فرصتی برای نماز مستحبی دعا و گریه استفاده میکرد. کمتر کسی خوابیدن، خوردن و شوخی او را می دید. با شنیدن خبر #شهادت علی آقا، فکر ادامه درمان از دهنم پرید.
هنوز خبر شهادت او به پدرش و مادرش و همسرش که باردار بود، نرسیده بود.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_آخر
#صفحه۵۸
🕊
🍂🍃🌾
🕊
با سعید اسلامیان و دوستان قدیمی علی آقا، در مسجد جمع شدیم و قرار شد خبر را اول به پدرش حاج ناصر بدهند و بعد بقیه، اما چگونه و توسط کی؟! کسی حاضر نبود این کار را به عهده بگیرد. حاج ناصر ظرف سه ماه دو فرزندش را در راه خدا داده بود. چه کسی جرات داشت با آن مرد همیشه خوش رو و بزرگ، روبهرو شود و بگوید باز هم پیراهن سیاه بپوش. بسیاری از نگاه ها به من بود اما دل و جرات گفتن این خبر را نداشتم. قرار شد سعید اسلامیان با یک نفر بروند و به تک تک اعضای خانواده علی آقا خبر بدهند.
امروز از #علی_شمسی_پور با تن مجروح از جبهه ماووت برگشت و تعریف کرد:
" با علی آقا و علی میرزایی مطلوب برای گشت رفته بودیم. به جایی رسیدیم که علی آقا گفت از اینجا به جلوتر را خودم می روم شما عقب بمانید. اصرار کردیم که ما میرویم و تو بمان. گفت: نه من این دفعه رو خودم باید شناسایی کنم.
وقت رفتن علی آقا ایستاد و بو کشید و گفت:بچه ها شما هم این بو را حس میکنید؟! گفتیم:نه.
گفت: این بو، عطر کربلاست و رفت.
من و علی میرزایی طاقت نیاوردیم و پشت سرش به راه افتادیم کمی جلوتر پایش به تله مین والمری گرفت. مین منفجر شد ولی آقا افتاد...(۱)"
با علی شمسی پور و بقیه بچه ها جمع شدیم و برای دیدن پیکر علی آقا به سپاه رفتیم. سرتاپای علی آقا غرق خون و پر از ترکش بود، اما صورتش مثل ماه می درخشید. پیشانی بند سبزی به پیشانیاش بسته بودند و بچهها ریش بلند خرمایی اش را شانه می کردند و چند نفر سرشان را به تابوت میکوبیدند. پدر و برادر بزرگترش حاج صادق هم یک گوشه ایستاده بودند و بغض کرده بودند. پیدا بود که هنوز کسی خبر را به همسرش نرسانده است.(۲).
خوب شد همسرش نبود وگرنه ما نمیتوانستیم این گونه سر روی شانه های هم بگذاریم و زار بزنیم. مثل پروانه شده بودیم و کنار شمع خاموش جمعمان میسوختیم و آب می شدیم.
اذان صبح شد. هنوز باور نمیکردم که کنار پیکر بی جان علی آقا نماز می خوانم.
فردا روز تشییع، همه شهر آمده بودند و جای سوزن انداختن نبود. #علی_آقا روی امواج متلاطم دستان مردم میچرخید و بالا و پایین می شد. سعید صداقتی سرش را به تابوت میکوبید. اکبر امیرپور پشت سر تابوت میخواند و سینه میزد. و ما و بسیاری از مردم از میدان اصلی شهر تا گلزار شهدا ، پابرهنه پشت سر تابوت، گریه کنان سینه میزدیم. از روستاها و شهرهای اطراف بسیاری از رزمندگان و خانواده شهدا آمده بودند. حتی بسیاری از جانبازان قطع نخاع روی ویلچر ، برای او بر سر و سینه میزدند و شهر یکصدا فریاد شده بود:"وای علی کشته شد! شیر خداکشته شد." بچهها از بخش فارسی رادیو #عراق شنیدن که گفته بود:"عقرب زرد کشته شد."
به گلزار شهدا رسیدیم. هرکس میخواست در آخرین لحظه وداع با علی آقا داخل قبر برود. قبری که کنار قبر برادرش امیر کنده شده بود. بچههای #اطلاعات_عملیات پارچهای آوردند و روی آن نوشتیم که: "علی جان! با تو و پیکر تو هم قسم می شویم که راهت را تا آخر ادامه دهیم. از او خواستیم که در روز محشر شفاعتمان کند." پارچه را امضا کردیم و زیر سر علی آقا گذاشتیم و زیارت عاشورا خواندیم. چه زیارت عاشورایی…
#پایان
🍂______________________
پ.ن:
۱_یک سال بعد علی میرزایی مطلوب در آخرین روزهای جنگ در عملیات #مرصاد به شهادت رسید و علی شمسی پور با کوله باری از غم فراق دوستان شهیدش، راه #تفحص شهدا را بعد از جنگ پیش گرفت. او نیز در بهار سال ۱۳۹۶ در حین یافتن پیکر چند شهید در ارتفاع کانیمانگا در کردستان عراق، بر اثر انفجار یک مین والمری به شهادت رسید.
۲_چهل روز بعد از شهادت علی چیت سازیان ، تنها فرزندش محمد علی به دنیا آمد.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄