الهی
اگر تا به حال نبخشیده ای ،
بزرگی ڪن و روز آخر ببخش...
گناهان فرزندهـــــــا را بیا دمِ آخری جانِ #مادرم ببخش
بیایید همه با هم در شبـــــــ و روز آخر ماه شعبان
با توسل به ساحتـــــــ مقدس
"مادرم زهـــرا س"
اذنِ ورود به میهمانی خدا را بگیریم.
#یافاطـمهساشــفعیلناعـــندالله
#حضرت_مادر
عصن انگار نیومده دلآمون داره از سینه میزنه بیرون برای مهمونی ک میزبانش خداس ..
داری میری مهمونی ..
شیک و پیک برو جلو :)
#خوشگل_طور ..
با عطر یآس طهآرت ♥️🌱
التماس دعا داریم ازتون ^^
مرآقب دلای خدآیی و خدآی دلتون باشین✨💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی
نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی
دراگر بازنگردد نروم بازبه جایی
پشت دیوارنشینم چوگدا برسرراهی
کس به غیرازتو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
بازکن در..
#خدایا
در آستانه حلول ماه مبارک #رمضان برایمان بنویس :
قلـــب بی گـناه ،
ذهن قرآنــــــــــــی
و فــــکر ربانــــــــــی
زبـــــان ذاکـــــــــــــــــر
و قلـــــــــب خاشــــــــــــــــع
و نفـــــس با اطمینـــــــــــــــــــان
روح بلـــــــــــــــــــــــند همـــــــــــــت
و توبه نصـــــــــوح از همـــــــــه گناهــــــــان
ونیــــــکیِ روزه هــــــــــایمان ونمـــــــــازهایـــــــمان
یَـارَبْ اگرمرگ مان دراین ماه فرارسید ماراشامل رحمت هایت بگردان
و اگر بعد از آن زنــــــده ماندیم مارا دائم درراه راست قــــــــــــــــرار بده
و هر لحظـــــــه ذکــــــــــرما برای توســــــــــت تا دوباره متـــــــــولد بشویم
#آمیـــــن یـــا رَبَّ العالمین
عیدی بعثیی ها در عید فطر
بچه ها ماه رمضان نسبتا آرومی رو پشت سر گذاشتند. دل بعثیا لک زده بود برای یه تنبیه دستجمعی و برگردوندن اوضاع به قبل از رمضان. اینقد برای اینکار عجله داشتند که حتی صبر نکردند که روز عید فطر سپری بشه و همون اول صبح بدون هیچ دلیل مشخص و یا حتی بهانه گیری آسایشگاه به آسایشگاه می گشتند و اذیت می کردند. از بخت خوب ما یه گروهبان دوم بنام عوض که دانشجو بود و معمولا یه کتاب دستش بود و کسی رو نمیزد به ما خورد. عوض سنی و آدمی مذهبی بود و خودش روزه می گرفت. با یه کابل وارد شده و همه داخل آسایشگاه ۷ به خط شدیم و دستور بشین برپا داد و با کابل به در و دیوارا میزد و داد و بیداد می کرد و مرتب می گفت ادامه بدید. ظاهرا دستور تنبیه عمومی از طرف فرمانده اردوگاه صادر شده بود و حتما باید این کار انجام می شد. اونقد بشین برپا رفتیم که تمام عضلات پاهامون گرفت و عوض مدام میخندید ولی حتی یه کابل به کسی نزد. اینم عیدی بعثیا در روز عید فطر به ما بود و مصیبتا دوباره شروع شد و بعد از یه ماه دوباره درنده خویی اونا گُل کرد و روز از نو روزی از نو.