یه دنیا از خودگذشتگی
یه روز یکی از بعثیای شکنجه گر بنام علی انبری از ایشون خواست که افرادی رو معرفی کنه و ایشون حاضر نشد ، محمود میری رو برد بیرون و یکی دو ساعت بعد که برگشت ، بشدت بیحال بود. بچه ها اطرافشو گرفتن و گفتن چی شده. پیراهنشو بالا زد. اون نانجیب با انبردست تمام سینه این مجاهد مقاوم رو زخمی کرده بود و جاهایی پوستش کنده شده بود. به همین خاطر به علی انبری معروف شده بود. این صحنه رقت انگیز باعث شد خیلی از بچه ها به گریه بیفتند و از ایشون بخان که از این به بعد به نوبت افراد رو معرفی کن. این صحیح نیست که همه زحمتا دوش تو باشه و به جای همه ما کتک بخوری و شکنجه بشی. اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود و تا آخرین روزی که ارشد آسایشگاه بود کسی رو لو نداد بجز یک مورد که داستانش از این قرار بود:
طبق معمول یکی از مسئولین عراقی از ایشون خواست که امروز باید یکی رو لو بدی و الّا خودت شکنجه میشی. ایشون قول داد که امشب رو بهش فرصت بدن و دقت بکنه ببینه کی خلافی می کنه و شلوغکاری می کنه فردا معرفی می کنه. خیلی مضطرب بود و تو خودش رفته بود. با بعضی از افراد از جمله من که خیلی باهاش دوست شده بودم مشورت کرد و گفت من یه فکری دارم اگه شما موافق باشید فردا یکی رو معرفی کنم که مستحق کتک خوردنه. یکی بود که بعلت ترس و بزدلی با یکی از جاسوسا همکاری کرده بود و چند نفر رولو داده بود و کتک خورده بودن. به هر حال مسبب اذیت و آزار چند نفر بیگناه شده بود. همه متفقا موافق این پیشنهاد بودند و نظر دادند که شما حق داری فردا ایشون رو معرفی کنی و همین اتفاق افتاد. اون آقا رو بردن بیرون و محمود مثل مرغ سرکنده بشدت بیقرار بود. می پرسیدیم چته؟ چرا اینجوری شدی؟ میگفت اگه بکشنش چی. اگه بشدت شکنجه اش بدن چی؟ من مقصرم می گفتیم خب به درک. حالا که مجبوریه بزار اون کسی که واقعا گناهکاره و باعث آزار دیگران شده کتک بخوره شاید آدم شد و توبه کرد.
خیلی دلداریش دادیم تا مقداری آروم شد. کجای دنیا اینقد ایمان و اخلاص و دلسوزی حتی برای یه فرد مجرم وجود داره. این فقط تو مکتب ناب اسلام و فرهنگ عاشورایی بسیجی معنا و مفهوم پیدا می کنه که چنین شاگردهایی رو تو مکتبش رشد میده و تحویل بشریت میده. اون آقا برگشت و مفصلا با کابل زده بودنش و گریه می کرد. حال محمود بدتر شد و خودشو مقصر می دونست و ملامت می کرد. راسته که ترسوها هزار بار می میرن و افراد شجاع فقط یه بار. همین کتک خوردن و درد کابلایی که خورده بود اون رو سر جاش نشوند و یکی از بچه ها شد و دست از همکاری برداشت و دیگه کسی رفتاری منفی ازش ندید.
.
سرِ دوراهي گناه و ثواب
به حُبّ #شهادت فكر كن؛
به نگاه امام زمانت فكر كن ...
ببين مي تواني از گناه بگذري؟!
از گناه كه گذشتي ، از جانت هم مي گذري ..
#شهادت ...
سن و سال نمیشناسد !
نگاهش به دل دریایی توست...
هر وقت #رنگ_آسمان
در زلالی قلبت، بیافتد،
لایقش میشوی ...
#رفیقشهیـد
رفیقشهیـدم...
میشود مرا تفحـص ڪنی؟!
#منگمشدهام!
.
در گیـرو دارها و منیٺ ها
وهوسهـای دنیا:(
#رفقا...فقطیهنگاه
#گمشدهام..،
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم
#سلام_بر_شهدا🌹
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
نام: حمید سیاهکالی مرادی
نام پدر: حشمت الله
ولادت: 1368/2/4 (قزوین)
شهادت: 1394/9/4(سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: متاهل بودن و فرزندی نداشتن
نام جهادی: نام خود شهید
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب (س)
نحوه شهادت: همه اعضای بدن ترکش و از سینه به پایین تکه تکه شدن
سن شهادت: 26
علاقه: نماز اول وقت حفظ قران و کربلا
پاسدار رشید اسلام حمید سیاهکالی مرادی دومین شهید مدافع حرم عقیله بنی هاشم از استان قزوین می باشد. شهید حمید سیاهکالی مرادی به تاریخ ۴ اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین ولادت یافته اند. و در 5 آذر ماه سال 94 در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) در نبرد با تروریستهای تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
﷽
کلام شهید
وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر (عج) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چرا که نقطه قوت ما ولایت است.
#کلام_شهید
شرمندہ ام از این که
یک جان بیشتـر ندارم
تا در راہ ولی عصـر (عج)
و نایب برحقش امام خامنه ای
فـدا کنم . . .
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
روایت از
آمنه سیاهکالی مرادی مادر شهید :
فرزند ۲۶ ساله ام متولد ۱۳۶۸ با برادر دیگرش دوقلوهای آخر من بودند. با سختی فرزندانم را بزرگ کردم. من ۶ فرزند دو دختر و ۴ پسر داشتم که در حال حاضر یکی از پسرانم در نزد حضرت زهرا(س) میهمان است.
حمید بسیار با ایمان و همیشه با وضو بود و همواره به مسجد فاطمه زهرا در محله خودمان می رفت. هیچگاه نماز اول وقت، دعای توسل و کمیلش ترک نشد.
فرزندم بسیار با حیا بود و چشمش حیا داشت. در هنگام مواجه با نامحرمان سرش پایین بود به گونه ای که یکی از اساتید دانشگاه برایم از حیای فرزندم تعریف می کرد و می گفت هیچگاه مستقیم به خانم ها نگاه نمی کرد
#شهیدحمیدسیاهکالی_مرادی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
روایت از مادر شهید
از همان کودکی خاص بود و در میان دیگر فرزندانم هیچ کدام مثل این نبودند از همه نظر ممتاز بود گویا او گلچین شده و خدا خودش او را به این سمت هدایت کرد.
مادر از احترام عمیق شهید حمید سیاهکالی به والدینش چنین گفت: حمیدم همیشه با مادر گفتن هایش دلم را می برد.
همیشه پیشانیم را می بوسید و لبخند بر لب داشت.
هیچگاه ندیدم در مقابل من و پدرش دراز بکشد و یا بی ادبی کند.
بسیار باادب بود چنانچه در روز شهادتش صاحبخانه اش بیشتر از من ناله می زد و می گفت من پسرم را از دست دادم. او در این مدت دو سال آنقدر با ادب بود که هیچ بدی از او ندیدم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی