『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم
#سلام_بر_شهدا🌹
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
نام: حمید سیاهکالی مرادی
نام پدر: حشمت الله
ولادت: 1368/2/4 (قزوین)
شهادت: 1394/9/4(سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: متاهل بودن و فرزندی نداشتن
نام جهادی: نام خود شهید
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب (س)
نحوه شهادت: همه اعضای بدن ترکش و از سینه به پایین تکه تکه شدن
سن شهادت: 26
علاقه: نماز اول وقت حفظ قران و کربلا
پاسدار رشید اسلام حمید سیاهکالی مرادی دومین شهید مدافع حرم عقیله بنی هاشم از استان قزوین می باشد. شهید حمید سیاهکالی مرادی به تاریخ ۴ اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین ولادت یافته اند. و در 5 آذر ماه سال 94 در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) در نبرد با تروریستهای تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
﷽
کلام شهید
وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر (عج) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چرا که نقطه قوت ما ولایت است.
#کلام_شهید
شرمندہ ام از این که
یک جان بیشتـر ندارم
تا در راہ ولی عصـر (عج)
و نایب برحقش امام خامنه ای
فـدا کنم . . .
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
روایت از
آمنه سیاهکالی مرادی مادر شهید :
فرزند ۲۶ ساله ام متولد ۱۳۶۸ با برادر دیگرش دوقلوهای آخر من بودند. با سختی فرزندانم را بزرگ کردم. من ۶ فرزند دو دختر و ۴ پسر داشتم که در حال حاضر یکی از پسرانم در نزد حضرت زهرا(س) میهمان است.
حمید بسیار با ایمان و همیشه با وضو بود و همواره به مسجد فاطمه زهرا در محله خودمان می رفت. هیچگاه نماز اول وقت، دعای توسل و کمیلش ترک نشد.
فرزندم بسیار با حیا بود و چشمش حیا داشت. در هنگام مواجه با نامحرمان سرش پایین بود به گونه ای که یکی از اساتید دانشگاه برایم از حیای فرزندم تعریف می کرد و می گفت هیچگاه مستقیم به خانم ها نگاه نمی کرد
#شهیدحمیدسیاهکالی_مرادی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
روایت از مادر شهید
از همان کودکی خاص بود و در میان دیگر فرزندانم هیچ کدام مثل این نبودند از همه نظر ممتاز بود گویا او گلچین شده و خدا خودش او را به این سمت هدایت کرد.
مادر از احترام عمیق شهید حمید سیاهکالی به والدینش چنین گفت: حمیدم همیشه با مادر گفتن هایش دلم را می برد.
همیشه پیشانیم را می بوسید و لبخند بر لب داشت.
هیچگاه ندیدم در مقابل من و پدرش دراز بکشد و یا بی ادبی کند.
بسیار باادب بود چنانچه در روز شهادتش صاحبخانه اش بیشتر از من ناله می زد و می گفت من پسرم را از دست دادم. او در این مدت دو سال آنقدر با ادب بود که هیچ بدی از او ندیدم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
روایت از مادر شهید
حمید به #سوریه رفت و مدتی بعد خبر شهادتش را برایم آوردند و در ۸ آذرماه طی تشییع باشکوهی تا آسمان بدرقه شد.
❣
حرف به شهید و شهادت رسید… این بانوی فداکار برایم از عشق عمیق فرزندش به وصال حضرت حق و شهادت گفت…
#مادر گفت: حمید عاشق شهادت بود و همیشه از خدا شهادت در راهش را آرزو می کرد.
#همسرشهید می گفت یکی از تفریح های ما این بود که پنجشنبه ها به مزار دوست و همرزم شهیدش شهید حسین پور برویم شهیدی که چندی پیش در سردشت به شهادت رسید. #حمید هر گاه به مزار شهید می رسید با حسرت می گفت تو رفتی و من ماندم.
دعا کن من هم شهید شوم..
و حالا فرزندم به آرزویش رسید…
دلم برای مادرگفتن های حمیدم تنگ است
زندگی عاشق و معشوق را در زندگی فرزندم مشاهده کردم
از چگونگی زندگی با همسرش پرسیدم که چنین پاسخ شنیدم: دو سال قبل با دختر داییش ازدواج کرد. این دو چنان همدیگر را دوست داشتند و به هم احترام می گذاشتند که من نظیرش را و زندگی به زیبایی زندگی آنها ندیده بودم. هیچگاه به هم اخم نمی کردند.
همسرش می گفت وقتی کارهای منزل را انجام می دادم یه من می گفت این وظیفه تو نیست کار کنی؛ فرزانه جان حلالم کن..
همسرش همیشه از احترام و عشق عمیق حمید به زندگیش می گفت و از همراهی و تلاش پسرم برای ساختن یک زندگی آرام
چند باری برای رفتن تلاش کرد اما اسمش درنیامد و از این اتفاق بسیار غصه دار بود.
بین او و پسر دیگرم اختلاف بود هر دو عزم رفتن کرده بودند و هر کدام تلاش می کرد تا دیگری را قانع کند که او برود. حمید می گفت تو دو فرزند داری من جای تو می روم..
یک روز که با فرزانه عروسم به منزل ما آمد به ما گفت فردا به سوریه خواهد رفت…
آن لحظه نمی دانستم چه کنم فقط با عروسم به آشپزخانه رفتیم و با هم گریه کردیم.
وقتی بیرون آمدم و پسرم رد اشک را در صورت من و همسرش دید اشک هایم را پاک کرد؛ لبخند زد و صورتم را بوسید و گفت: مادر دلم می لرزد کاری نکنید که ایمانم دچار لغزش و سستی شود.پس ناراحت نباش مادر مهربانم..
من و همسرش هم در نهایت راضی شدیم و او را به خود اهل بیت سپردیم…
وصیتنامه من برای نسل جوان حال و آینده کافی است…
شب قبل از رفتنش دست و پا و سرش را شب رفتن حنا گذاشت و به مانند همیشه لبخند می زد
#شهیدحمیدسیاهکالی_مرادی
#همسرشهید
این ویژگیها بهواقع اغراق و کلیشه نیست، همسرم همیشه نماز اول وقت و نماز شب میخواند، از غیبت بیزار بود، اینکه میگویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمیکند، در مورد همسرم صدق میکرد، دانشجوی نمره الف دانشگاه بود، شکم، چشم و زبان را همیشه و بهویژه در میهمانیها حفظ میکرد و به من بسیار احترام می کرد و محبت داشت.🍃
خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت میکرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش میماند تا تمام حقوقی که دریافت میکند حلال باشد.🌸
وقتی کسی مبلغی قرض میخواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض میگرفت و به او میداد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد.🌱
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک میکرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد، وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است.🌹
💫در تمام مأموریتها قرآن را به همراه داشت و در مأموریت سوریه نیز قرآن را درون ساکش قراردادم که این کار او را بسیار خوشحال کرد.🌷
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی