eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 نقطه وصل بسیاری از بچه ها به مسجد بود که بسیاری از آنها به شهادت رسیدند، برای مسجد جان و مال و آبروی خودش گرو گذاشته بود که این بچه ها جذب مسجد شوند و در مسجد بمانند. محسن می گفت این بچه های کوچکی که به مسجد می آیند، سرمایه هستند و باید برای آنها خرج کرد. این ها آینده های این مسجد و محل هستند. اگر ما الان آنها را جذب نکنیم، بیرون از مسجد کسان دیگری آنها را جذب می کنند. گاهی بزرگان مسجد به محسن خرده می گرفتند. می گفتند: مگه مسجد بچه بازی و مهدکودک است که این همه بچه در مسجد جمع می کنی؟ می گفت بگذارید اگر این بچه ها می خواهند اذیت و شیطنت کنند، در مسجد بکنند، اینجا باشند حداقل وقت نماز به صف نماز می آیند، اما اینجا پائین شهر است، این بچه ها اگر بیرون از مسجد باشند و شیطنت کنند معلوم نیست به چه چیز گرفتار شوند، یا کجا باشند. گاهی با پول خودش برای بچه ها آبنبات و خوراکی می گرفت. می گفت: این آبنباتی که من امروز دست این بچه می دهم، دارم فردا سیگار را از دست او می کشم. با اعتبار خودش، پرژکتور، تلوزیون، رادیو، ویدیو و ... برای مسجد خرید. می گفت: این ها می ماند وقتی که ما ها نیستیم. هیچ کاری نکنیم شاید این پولی که برای مسجد و این جوان ها خرج کردیم به فریاد ما برسد. من می دانم که این تلوزیون که با پول حلالم برای این بچه ها گرفتم، اثر مثبتش را روی این جوان ها می گذارد و برای آنها می ماند. اگر من هم نباشم این بچه ها را تربیت کنم این تلوزیون و ویدویی که من اینجا گذاشته ام کارم را انجام می دهد.( هنوز بعد سی سال از شهادت محسن برای مسجد مانده است) ما هر دو عضو سپاه بودیم. حقوق ثابت ما هم ماهی دو هزار تومن بود. وکالتی به من داد و گفت: حقوق من را تو بگیر، ماهی 300 تومن به من بده، بقیه را هم قسط های این وسایل بده و هر چه زیاد آمد خرج مسجد کن. گفتم: خوب چرا برای من دردسر درست می کنی، این کار را که خودت هم می تونی انجام بدی. با خنده گفت: اگه این پول تو جیب من بیاد، شاید دلم بلرزه برای این کارها خرجش کنم. وقتی هم که از جبهه می آمد، شب و روزش مسجد و کار برای مسجد بود. تا بود، همه را به کار وا می داشت، می گفت پاشید یه ذخیره برای خودتون جمع کنید. همه از دستش فراری بودند از بس کار می خواست. آخر شب می نشست و حسرت می خورد و می گفت: امروز هم گذشت و کاری برای اخرت نکردیم. 🌸🌷🌸 هدیه به شهید محسن ظریفکار صلوات،،شهدای فارس تولد: شیراز شهادت: ۶۵/۱۰/۴، ۴
🌸 رفتید ولی به یاد ما مےمانید در خاطر سرخ لاله ها می مانید سرباختگان راه عشــق ای ما رفتنی هستیم و شما می مانید 🌾🌾🌾 @Karbala_1365
گردان #غواصی جعفرطیار(ع) قبل از عملیات #کربلای۴ سدگتوند🌸 @Karbala_1365
☄🌾 حرفِ دِل...☄ 🌸 این بار حکایت سرخی خون است و آبی بحر بی کران . حکایت مردانی که دریا به وسعت سینه هاشان رشک می برد . مردانی که از ژرفای آب به بلندای آسمان پر کشیدند. ۷۲ غواص که "بوی نعنا می دهند." تورا این بار از آبی آسمان به آبی "اروند" می بریم.. @Karbala_1365 شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها "حافظ" 🌹 جنگ را صورتی بود وسیرتی... صورت آن ، خون بود وآتش و باروت و باطن آن ، عشق وحماسه و عرفان. امروز بسیاری از سبکباران ساحل ها ازآن همه موج توفنده اروند وکارون ، ساحل ثبات و آرامش را می بینند. اما برای هرآنکه بر لوح دلش ، قیامت قامت غواص های "کربلای۴" نقش "عشق" زده است ، آن موج ها همه از زمزمه شور است وشیدایی وپرواز. ☄و اما... 🌾🌾 این خاطره چشم اندازی است به سیرت " ٧٢ غوّاصِ کربلایِ در عملیاتِ کربلایِ٤ " روایت این حماسه دقیقا منطبق با واقعیتی است که در شامگاهان چهارم دی ماه سالِ ١٣٦٥ درمنطقه ٤_خرمشهر ، اتفاق افتاد. 🌾این داستان واره ، برگرفته ای از خاطرات بازماندگان آن حماسه عاشورایی است؛ همراه با فرمانده گردان غواص_گردان جعفرطیار_ و همرزمان صبور وآزاده از (ع) استان .🌸 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۱)📝 .......... 🌾 بچه ها مینی بوس را گذاشته بودند روی سرشان. می گفتند و می خندیدند. به اخم و تخم راننده هم توجهی نمی کردند. یعنی آن قدر سرشان تو لاک خودشان بود که نمی دیدند راننده ابروهاش رو در هم گره زده و زیر لب و گاهی حتی بلند می گوید:نُچ ! می گوید:لعنت خدا برشیطان! عجب غلطی ... عجب خبطی کردم آمدم! تااینکه ماشین گیر کرد توی یک چاله. همان جا بود که دیدم راننده منفجر شد، مشتش را زد روی فرمان ، یک چیزی به خودش وماشین گفت و یک چیزی هم به ما. _ تا خِرخِره گیر کردم تو گِل! چه خاکی حالا بریزم به سرم...یا به سر این ابوقراضه؟ و رو گرداند طرف ما و گفت:گشتید مرا از همدان تا این جا. بس که از سر وکول هم رفتید بالا. مگر اتاق ماند واسه این اتول ما... باچشمش دنبال کسی می گشت که نمیدانست کیست و بااین حال حرفش را هنوز می زد . گفت: آخر ایسلام گفته، ایمان گفته، کی گفته که این قدر مرا سربه سر بگذارید؟؟😡 و به نفر پشت سرش گفت:اصلا من می خواهم بدانم رییس شماکیه؟ .... 🍃🌾 @Karbala_1365
هدایت شده از •|حِ‌ســیــن|•
🌱🕊 🕊🌱 رفتہ بودم مناطق سیل زده برای ڪمڪ . از شدت خستگی چشم‌هام گرم شد . دیدم در تاریڪی شب روح‌الله داره ڪمڪ مےڪنہ . با تعجب گفتم : روح‌الله خودتی اینجا چیڪار مےڪنی⁉️ گفت : اومدم ڪمڪ . گفتم : حالا چرا الان ؟ الان ڪه دیگہ شب شده . گفت : ما وقتایی ڪمڪ مےڪنیم ڪه شما نمےبینید . مےدونستم شهید شده . ازش پرسیدم : روح‌الله اونور چہ خبره ؟ نگاهم ڪرد و گفت : همه‌ی خبرها همین جاست ... اتفاقای خوبے قراره بیفتہ . تا سال ۱۴۰۰ انقدر ظهور نزدیڪ مےشه ڪه دیگہ نمےگید چند سال دیگہ امام زمان میاد ، مےگید چند ساعت دیگه امام زمان میاد . 💓🌹 از خواب پریدم . از حرف‌های ڪه بینمون رد و بدل شده بود خیلی حس خوبی داشتم . این رویا را بگذارید ڪنار صحبت‌های اخیر مقام معظم رهبری «نفس‌های آخر دشمنی دشمن است»👌 «بہ زودی مراڪز هسته‌ای و موشڪی حڪومت سعودی بہ دست مجاهدان اسلامی خواهد افتاد» 🌹 ظهور از آنچه میبینید نزدیڪتر است... •♔| @He_sin |♕•