🍂 #دلنوشته
#رقیه_بنت_الحسین 💔😔
#شب_پنجم_صفر 🏴
✦سخت است در سه سالگی
هم بازیات #تاول باشد و
#گوشوارهای که نیست!
✦و همهش با #بابا، بالا بلندی
بازی کنی و فرار کنی بین خارها
✦سخت است صورتت سرخ باشد،
اما نه از #بوسهی پدر...😔
ازشدت ضربه دستی که محرم نبود...😭
•✦❖✦••✦🌸✦••✦❖✦•
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یارقیه آخـرش نفہميــدم گناه من چۍ بـود؟؟؟ شُتـرش راه نمۍرفـت #منـو ميـزد ...!💔🖤
#بابا
پشت خرابه دخترکی کَج نشسته بود
میخواست تا ادای مرا دربیاورد...😭
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۲۸ 🍃🌸 🍂🕯 آنشب من و مادر علی تب و تاب دیگری داشتیم. خواب به چشممان نمی آمد. دم صبح مادرعلی سراس
#صفحه۲۹
🍃🌸
💕 #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🌷 این داستان:
#کاروان_جیره
🌺راوی:
#محمدعلی_کارنما
(همرزم شهید)
💠 #قسمت_اول
🍂❣
🦋 #علی را در ستاد پشتیبانی جنگ دیدم. لاغر و قد بلند بود. رنگ و رویی نداشت. گفت:من هم می توانم کمک کنم؟
نگاهش مرا گرفت. مظلوم به نظر می رسید. گفتم:چرا نتوانی؟
وارد جمع ما شد. اما دستپاچه بود. یا فکر میکرد جای او بین ما نیست و یا غریبی میکرد.❤️
نوجوانکی بود. ۱۲-۱۳ ساله به نظرمی رسید. یک لباس ساده پوشیده بود. فرصت نداشتم از کس وکارش بپرسم ولی متوجه شدم که باید از خانواده محرومی باشد. توی چشمانش هزار هزار حرف نگفته وجود داشت. آن روز فکر نمیکردم رابطه بین ما آنقدر محکم شود که علی من را #بابا صدا کند. یکدیگر را دوست داشتیم.
علی بچه ای کاری بود. اگرنبود نمیتوانست در ستاد دوام بیاورد. ما روزی ۲۰ ساعت کار میکردیم و باز می دیدیم خروار خروار جنس آماده نشده. کارمان را از روز اول جنگ شروع کردیم و پشت بلندگو مردم را باخبر کردیم تا به جبهه کمک کنند. یک گروه ۵_۶ نفره بودیم. بعدها جمع ما توسعه پیدا کرد.
سرم درد میکرد برای اینجور کارها.. سال ۳۳ یک بیمارستان ساختیم برای مسلولین. سال ۴۲یک درمانگاه ساختیم. توفیق آستان بوسی امام رضا(ع) را داشتیم و آمدیم #کرمان و سالی که در طبس زلزله آمد، خودمان را رساندیم به مردم آنجا. دیدم #حاج_آقاخامنه_ای گونی روی کولش گذاشته و دارد به داد مردم می رسد. این برای من درس عبرتی بود و خدا را شکر کردم.
وقتی عراق حمله کرد، جوان بودم. بازاریی های #تهران با ما تماس گرفتند و پرسیدند:شما چه میکنید؟
قرارشد غذای گرم را آنها بفرستند و غذای سرد را ما.
در کمترین فرصت ممکن مسجدجامع پر شد از اجناس اهدایی. سیل مردم از هرچه داشتند آوردند.
🍃روز سوم جنگ اولین کاروان جیره جنگی ما روانه جنوب شد.
کنسرو ماهی، پسته، خرمای خشک، کشمش، آلو و قیسی و نان. اینها را بسته بندی کردیم برای یک رزمنده.
ستاد جنگ در دوکوهه بود. خدا رحمت کند #شهیدچمران مسئول آنجا بود، وقتی جیره کرمان را دید، پسندید، خیلی پسندید؛ چون این غذاها بسیار مقوی هستند و دردسر کمتری هم دارند.
👇👇👇
هدایت شده از 🌷شهیدعلیشفیعی🌷
#صفحه۳۱
🍃🌸
💕 #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🌷 این داستان:
#کاروان_جیره
🌺راوی:
#محمدعلی_کارنما
(همرزم شهید)
💠 #قسمت_دوم
🍂❣
🌺بچه خوشرویی بود. می پرسیدم چه میکنی؟ میخندید. میگفتم چطوری؟ میخندید. اما.... اما این ظاهر #علی بود. علی از درون میسوخت و دم نمی زد. همیشه توش چشمانش چیزی موج میزد که بیننده را به حیرت وا میداشت. این چیز مظلومیت بود. غم بود. دردورنج بود. هزارجور سوال بود. من خانه شان را ندیده بودم ولی شنیده بودم آب و برق ندارد. خانه ای در وسط بازار #کرمان، بدون امکانات. فرصت رسیدگی به او را نداشتیم . در واقع از او غافل بودیم.😔
از این متعجب بودم که چطور میتواند در همچین موقعیتی کارکند، بی مزد و مواجب. علی مصداق آن صحرانشینی بود که دارو ندارش را بخشیده بود. ✨
یک روز آمد و گفت میخواهم با کامیون بروم جبهه. زمانی بود که مادرش هم به ستاد می آمد و کمک میکرد.
دیگر کار علی شده بود با هدایای مردم برود جبهه و برگردد. می پرسیدم جبهه را دیدی؟ می خندید. رابطه ما آنقدر صمیمی شد که صدایش میکردم پسرم و او هم صدایم میکرد، بابا.💞
با اینکه چندتا بچه دارم ولی از شنیدن این کلمه از دهان علی، یک جوری میشدم. گاهی فکر میکردم دارد مزاح میکند. بعد به خودم می گفتم حتی اگر مزاح کند، باز برای من عزیز است. تمایل داشتم #بابا را از علی بشنوم.❤️
علی با نا بود تا عملیات #خیبر. از همین مسجدجامع رفت وارد بسیج شد و لباس پوشید. از این تاریخ بین ما و علی قدری فاصله افتاد....
👇👇👇
🌷 #شهیدی_مثل_پدر
💠 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی پدر بود. همه او را #بابا صدا می كنند.
✍️در شب #میلاد_امام_علی(ع) و #روز_پدر یادی کنیم از مردانی شجاع و عاشق، که رفتند تا نگذارند اینبار فرزندان امیرالمومنین در میان یزیدیان زمانه تنها بمانند، مردانی که رفتند آنسوی مرزها تا با اهدای خون پاکشان نگذارند معجر از سر ناموس مسلمانی کشیده شود.
👈آری مردانی از جنس نور که در کربلای حسین نبودند اما برای یزیدیان دوران، عاشورای به بزرگی دفاع از حرم ساختند تا بگویند، مردان ایران زمین تا زمانی که زنده هستند، نخواهند گذاشت حرم امن الهی جولان گاه خوک صفتان باشد.
💠امروز در میلاد مولایمان حضرت علی(ع) بیاید با فرزندان شهیدان و مدافعان حرم یک صدا شویم و این روز را به تمام شجاع دلان عرصه مبارزه با استکبار تبریک بگوییم.
🌺روز میلاد امیر المومنین
🌺بر شما تبریک علمداران دین
🌺ای شبستان ولایت را قمر
🌺کلنا عباس زینبها به سر
🌺رخت عباسی زینب کرده بر
🌺بر شما فرخنده این #روز_پدر
🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات🌷
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄