『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹سردارشهید #علی_چیت_سازیان ✨❤️
🍂💔 #دلهایی_که_جاماند...
قسمت دوم
این داستان: #علی_آقا
🌺راوی:
#حمیدرضامروتی_معز
°•°•°•°•°•°
🌷درسالیانی که جبهه بودم شهدای زیادی رادیدم که همه آنهابرایم عزیزهستندوجایگاه بالای دارنداماعلی آقای چیت سازیان طوری دیگربه دلم نشسته است .
ایشان دریایی از جوانمردی، ایثار، مدیریت، شجاعت، گذشت، مهربانی و... است.
انسان بی نظیری که با هیچ کس قابل مقایسه نیست.💞
البته این به معنی پایین بودن جایگاه سایر شهدا نیست.
🍃شاید در #کتاب گلستان یازدهم و یا کتاب #دلیل و برخی کتابهای دیگر با روحیات ایشان آشنا شده اید.
#علی_آقا علی رقم تمامی آقائیش ،دارای روحیه ای بسیار لطیف بود.
💧 #اشک
🍃اردیبهشت 66 وارد منطقه #بانه و نهایتأ ارتفاعات #گامو عراق شدیم جهت #شناسایی منطقه که بعدأ عملیات #نصر4 اتفاق افتاد.
مقری یک کیلومتر بعد از رودخانه #چومان عراق زدیم. هنوز گردانهای لشگرمان نیامده بود. چند روزی که تازه در مقرمان مستقر شده بودیم یک روز بعد از ظهر حدود ساعت 3یا4 بچه ها مشغول استراحت ،ورزش وصحبت کردن با هم و برخی هم باهم قدم میزدند....
من به قصد کاری به سمت چادرمان رفتم ،
#علی_آقا آنجا بود.
تک وتنها نشسته و مثال ابر بهاری اشک می ریخت؛
نه مداحی بود که بگویم چیزی میخواند و نه نوحه ای از نوارهای آهنگران پخش میشد... حالش مثل کسی بود که خدای ناکرده همدان بمباران شده باشد و تمام اعضای خانواده اش شهید شده باشند....
با حالتی غریبانه چون ابرهای همیشه دلتنگ بهار گوشه ای از چادر نشسته بود و گریه میکرد و آرام آرام اسامی یاران شهیدش را زمزمه میکرد...💔
این نشان از دل تنگی او در فراق یاران رفته اش را میداد...❣
💔خجالت کشیدم وارد چادر شوم و برگشتم.
خیلی حسرت شهداء را می کشید.
✨ بعدها متوجه شدم که ایشان به توصیه معاون شهیدش #مصیب_مجیدی عمل میکرد " که با #اشک میشود #شهادت را از خدا طلبید."❣
و در آخر هم با این #راهکار اشکها به آرزویش رسید و ما را یک عمر #دلتنگ خودش و خنده هایش کرد...💔🍂
🍃برادر ایشان هم #شهیدامیرچیت_سازیان در منطقه #ماووت بعداز عملیات نصر۴ شهید شد.🌹
🌱تمام این سالها سعی کردم سر سوزنی از علی آقا را در وجودم داشته باشم.
🌸…..
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_بیست_ویکم
#صفحه۴۶
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾حاج علی شادمانی را از سال ۱۳۶۳ که فرمانده سپاه فرماندار پاوه بود، میشناختم. آن سالها به او که غریبانه در #کردستان به مردم محروم کُرد خدمت میکرد ، سر میزدم. او با چند نفر از بچههای سپاه همدان، نیروهای پیشمرگ مسلمان كُرد را علیه انقلاب وابسته به احزاب مارکسیستی #کومله و #دموکرات بسیج کرده بودند.آن زمان از من خواست که در پاوه بمانم؛ اما من نتوانستم از اطلاعات عملیات و #علی_چیتسازیان جدا شوم.
حالا هم بعد از چند سال دوباره از من میخواست مسئولیت جدیدی را در لشکر بپذیرم. باید میرفتم؛ اما قولی که به همسرم داده بودم، پایم را کند کرده بود. اگر در همین آغاز راه زندگی، برای او که ملاک اصلی اش صداقت و #راستگویی در زندگی بود، بد عهدی می کردم، پیش خدا و وجدانم و البته او، پاسخی نداشتم. درگیر خودم بودم. توی این آشفتگی روحی، آن گروه فیلمبردار هم اصرار می کردند که بیا مصاحبه را تمام کن.
تصمیمم را گرفتم. با خودم گفتم سری به #چهارزبر میزنم. آنجا که جبهه نیست که خلاف قولم عمل کرده باشم. از طرفی حرف حاج علی شادمانی را هم بی پاسخ نگذاشتم و اگر او به من هر پیشنهادی داد، می گویم بعد از مراسم رسمی عقد در خدمت شما خواهم بود. با این محاسبه ذهنی، با #علی_شمسی_پور و رضا زنجانی، از بچه های قدیمی غواصی و تخریب، راهی چهارزبر شدیم.
تا همدان راهی نبود.
دو ساعته رسیدیم و حتما بعد از صحبت با #فرمانده لشکر میتوانستم بلافاصله بر گردم. رئیس دفتر فرمانده لشکر گفت:حاج آقا اینجا بود رفت منطقه و پیغام داد که شما هم اگر آمدید برید اونجا. با این پیغام گره تازه به کارم افتاد و از همان جا راهی شمال غرب شدیم. از #سنندج، #دیواندره و #سقز گذشتیم و به #بانه رسیدیم و از بانه هم به نقطه صفر مرزی که رودخانهای به نام #چومان آن را از عراق جدا میکرد، رفتیم و نیمه های شب به عقبه لشکر در اردوگاه #شهیدشکری_پور مستقر شدیم جای پشت یک ارتفاع بلند صخره ای که به ظاهر آرام و بی خطر بود مسئول دفتر فرمانده لشکر گفته بود که خودم را به واحد طرح و عملیات معرفی کنم.
از مسئولان طرح و عملیات جواد قزل آنجا بود. اما باز هم خبری از فرمانده لشکر نبود. پرسیدم حاج آقا کجاست؟ و پاسخ شنیدم که رفته سریی به خط بزند و طاعت برمیگردد. چه تقدیری پشت این انتظار بود، نمی دانستم. همه فکر و ذهنم به این بود که من در ابتدای زندگی دارم به همسرم دروغ میگویم و شرایط او را زیر پا می گذارم.
در این تشویش ذهنی بودم که صدای انفجار توپی آمد.
با خودم گفتم این توپ برای من بود. که ناگهان توپ دوم زوزه کشان کمی دورتر منفجر شد و سوزشی در سرم احساس کردم و گفتم آخ. نشستم و دستم را روی سری که پر از خون شده بود گرفتم. تیزی ترکش را که از استخوان سر بیرون زده بود لمس کردم. ترکش در انتهای حرکت خود سرد شده بود و مثل یک تکه سنگ به من خورده بود. شاید این نوع مجروحیت پاداش بدعهدی من به سیده خانم بود. به بهداری رفتم و ترکش را از سر جدا کردند و چند باند استریل و تکلم گذاشتند و دور تا دورش را بستند. درست مثل هیئت یک عمامه...
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
‼️ بامداد امروز در غرب کشور، تروریستهای تحت امر #اسرائیل به یک پایگاه بسیج در #سردشت حمله و یک ایرانی را به شهادت رساند. چهل و هشت ساعت قبل نیز، تروریستهای #تجزیه_طلب صهیونیستی با حمله به یک خودروی نیروهای مرزبانی در #بانه، دو ایرانی را به شهادت رساندند. تروریستهای جداییطلب پژاک، فیلم اقدام تروریستی خود در حمله به خودروی #مرزبانی فراجا را منتشر کردند.
🚨 بامداد امروز، دلاوران نیروی انتظامی، مرزبانی و سپاه در چندین نقطه در استانهای آذربایجان غربی و کردستان با تیمهای مسلح گروهک تروریستی #پژاک درگیر و پیادهنظام صهیونیستها را از مناطق مرزی، با تحمیل تلفات قابل توجه، فراری دادند.
✍ #اسراییل به شدت مشغول کار است. تحریک تجزیهطلبان برای جبران شکست سنگین در جنگ اخیر، سیاست فعلی رژیم و حامیان عربی و غربی اوست.
✍ حمله تروریستی امروز صبح #جیش_العدل در #زاهدان و تحرکات پژاک، نشانهایست از نقشهی احتمالی رژیم برای تداوم #جنگ_تحمیلی
✍ ابتدا ناامنی شهرهای مرزی، سپس آشوب و ناامنی داخلی و در نهایت حمله نظامی خارجی. تروریستهای مزدور در مرزهای جنوبشرق، غرب و شمالغرب، پیاده نظام و رژیم پشتیبان هوایی!
✍ اشاره کردیم که با چراغ سبز اوجالان و خیانت اردوغان، بیشتر اعضای پ ک ک را خلع سلاح کردند تا عملا به پ ژ ک بپیوندند!