🌹 از راست
شهیدان:
#حاج_حسن_تاجوک
و #حاج_مصطفی_طالبی
سال۱۳۵۸
🌺ارسالی از #میثم_طالبی فرزندشهید
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدجانباز #حاج_مصطفی_طالبی🌹 تاریخ ومحل تولد: 2/3/1339 ملایر تاریخ ومحل شهادت: 31/4/1374بیمارستان آ
🌸 #معرفی_شهدا..🌸
🌹 #سرداروجانبازشهید
#حاج_مصطفی_طالبی🌹
🌷 #مصطفی در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در شهرستان #ملایر دیده به جهان گشود.
پدرش نانوا بود. مصطفی در شش سالگی وارد دبستان شد و در سن 10 سالگی با برادرش محسن هرروز بعداز مدرسه به نانوایی پدر می رفت وتمام آرد فردای نانوایی را الک می کرد نانوایی وتنور را تمیز می کرد و حدود ساعت 9 به خانه برمی گشت و به درس های خود می رسید، با تمام این مشکلات تحصیلات خودرا تا سطح دیپلم متوسطه ادامه داد.
درسال های قبل از پیروزیی انقلاب ، در جلسات مخفیانه مذهبی شرکت می کرد و در جریان انقلاب اسلامی در مبارزات خیابانی مشارکت فعال داشت وهمزمان با تشکیل #سپاه پاسداران وارد سپاه شد و با شروع غائله #کردستان به مبارزه با ضد انقلاب برخواست. با شروع جنگ به جبهه رفت و تمامی مدت هشت سال دفاع مقدس را در جبهه گذراند و در #عملیات های زیادی از جمله : مطلع الفجر، ثارالله، والفجرمقدماتی بدر، خیبر، رمضان، بیت المقدس، فتح المبین، والفجر2-4-5و8، #کربلای4و5 ، شرکت داشت.❣
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#مرصاد🌷
🌺راوی:
#محمد_بنيادي از رزمندگان حاضر در عمليات «مرصاد»
🌱 در #تنگه_چهارزبر در عمليات #مرصاد منافقين روي تپه سمت راست ما مستقر شده بودند و يكي از دوستان حفاظت اطلاعات صداي منافقين را كه پشت تپه بودند از طريق بيسيم ميشنيد. پشت خط حالت رودخانهاي مانندي بود كه ما با #حاج_مصطفي_طالبي و بر و بچهها ايستاده بوديم و فكر ميكرديم چگونه خط را بشكنيم و به آن طرف برويم.
همزمان روي تپه رو به رو هم كه بچههاي خود گردان مستقر بودند هر وقت ميخواستند از تپه بالا بروند موفق نميشدند چون دشمن از بالا به آنها اشراف داشت و بچهها را به رگبار ميبست و نميگذاشت به بالاي تپه بروند. بعدها خود من كه بالاي تپه رفتم فهميدم كه منافقين به ما هم اشراف داشتهاند .
اين مسير را كه چيزي حدود 300 متر بود با حالت دو طي كردم. به آنجا كه رسيدم يكي از اين بچهها در ذكر گفتن بود. از بچههاي قرآني ناب بود. به من گفت حاجي توروخدا براي من دعا كن تا شهيد بشم. بهش گفتم پسر، حالا وقت شهادت نيست، وقت مبارزه است. هنوز حرف من تمام نشده بود كه صداي قناسه را شنيدم. او رو به روي من بود. من آمدم ببوسمش كه در همين لحظه گلوله به قفسه سينه او خورد و افتاد روي كتف من. او را بلند كردم و با همين وضعيت دوباره 300 متر به طرف حاج مصطفي طالبي برگشتم.
دو سه نفر ديگر كه پشت سر ما بودند آمدند كه #شهيدحافظ_نياوند در همانجا به شهادت رسيد.🌹
يكي از مسائلي كه براي من سخت و ناگوار تمام شد شهادت «حافظ نياوند» بود كه صورت و موي بوری داشت و #حافظ_كل_قرآن بود. از بچههايي بود كه به من گفت فلاني ديگر خسته شدهام و من را به قرآن قسم داد من هم گفتم خوب شما هم فكري به حال من كنيد خدا را قسم بدهيد تا من زودتر بروم. در همين حال در حد دو يا سه دقيقه خوابش برد. بدو بدو آمد پيش من و گفت: فلاني خواب ديدم. گفت: حاج حسن_تاجوک را خواب ديدم كه من را دعوت ميكند.
گفتم: برو بابا بادمجان بم آفت نميبيند ولي هر كس اين حرفها را به من زده بود برايم يقين بود كه شهيد ميشود و آخر سر هم با #عشق جنگيد و عمل كرد و به قول بچهها تا آخرين لحظه ايستادگي كرد و #شهيد شد.🌹
🌸روحش شادویادش گرامی🌸
#شهدای_همدان
#ملایر