~
🍃♥️
#عشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتُنهم
♥️🕊
کسی که از بقیه بزرگتر و قویتر است خم میشود و جوراب از پای بقیه بیرون
میآورد.
اینجا چه چیزی هست که در شهرها نیست؟ آن چیزی که اینجا به
بچهها روحیه میدهد، جنگ نیست، مطمئنم، چون در شهرها و کشورهای
دیگر هم جنگ بوده، پس باید دنبال دلیل مهمتری بگردیم.
خدای من چقدر سرد است. انگار بیرون از آب سردتر از داخل آب است.
کاش یک پتو داشتم.
اه... چه خبره؟ #امیر آقا چه کار میکنی؟... باز شوخیات گرفته؟
...تو رو خدا منو بذار زمین.
باشه نمی خواهم که تا آخر بالا نگهت دارم، حتما میذارمت زمین.
ولی نه روی خاک، داخل آب.
نه! نه! دیگر نمیتوانم شنا کنم، خواهش میکنم.
ای کاش امیر آقا میدانست الان وقت شوخی کردن نیست. لااقل میگذاشت
کمی استراحت کنم بعد. وای دوباره داره بر میگرده. باید سریعتر دور شوم.
نمیخواهم دوباره شنا کنم.
وایسا بابا کاریت ندارم، می خواهم کمکت کنم.
حمید جان!
حمید !
نمیخواهم، برو سراغ یکی دیگر.
تا خود چادرها دویدم. باید کمی استراحت کنم یکی دو ساعت دیگر اذان
صبح میشود و باید دوباره بلند شویم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حمیدمهرآسا(دوست و همرزم شهید)
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365