『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌷🍃 🌹 #ای_شهیدان ! عشق مدیون شماست""" هرچه ما داریم از خون شماست ای شقایق ها و ای آلاله ها """ دیدگ
🌸 ✨ 🌸 ✨
✨🌸✨
🌸✨
✨
💫امشب تفالی بزنیم به نام #مصطفی
به نام
#شهیدمصطفی_طالبی🌹
سردار مظلوم و غریبی که سالها درد #جانبازی را بجان خرید به عشق وطنش به #عشق مولایش علی(علیه السلام) و به عشق امامش..
❣غریب است چون برخی از جوانان وطنش ارزشها و اسوه ها را گم کرده اند یا شاید به فراموشی سپرده اند و بجای شهدا داریوش و کورش کبیر را میشناسند و از غربی ها و گوگوش و إبی و رقاصان و خوانندگان دین و وطن فروش و فحاشانی چون #شجریان و.... ، پیروی می کنند.
❣مظلوم است چون هر روز هزاران فرد که اسمشان را انسان و روشنفکر و مسئول گذاشته اند ، بارها و بارها و بی اعتنا از روی خون سرخشان راه می روند و خم به ابرو نمی آورند..
💔💔💔
#شهید
#جانباز
#اسیر
چه واژه های غریبی ...
حتی بعضی ها کمر به نابودی این واژه ها بسته اند...
🔴بخدا مسئولیم
نه فقط در برابر زخم های مصطفی ها
بلکه در برابر دلِ دلتنگ مادران، پدران ، برادران ، خواهران ،همسران و فرزندان آنها...
💔دلم میخواست زار بزنم وقتی دختر دردانه #شهیدقربان_طاهرنیا با بغض گفت:
بمن گفته اند هرکس که شهیدشد نشانه ی این نیست که او مرد خوبیست. دلم شکست از گریه هایش که در سه سالگی دیگر بابا را ندید و حالا طعنه های غریبه و آشنا را بجای صدای پدرش میشنود...
💔یا مادر #شهیدمهران_ذهابی را که دیده است؟ که هنوز بعد از ۳۵ سال منتظر پسرش هست و هربار با چشمی که اشکش خشک شده نگاه به درِخانه میکند و میگوید:"مهرانم کجاست..."
💔یا دردِ ِ دل های مادرِ #شهیدسیدناصرالدین_حسینی را که شنیده است؟ زمانی که کنارمزارشهدای گمنام میگفت:"دعاکنید دیگر ناصرم بیاید..." چه میدانیم از زخمهای دلش؟ از پدرش که دیگر تاب نیاورد و رفت؟...
💔یا از آرزوهای پدرومادر #شهیدرضاساکی چه میدانیم؟ که مادرش میگفت: وقتی جوان بلندقدی را می بینم دلم ضعف می رود...
میدانی چرا؟ چون پسرش تک پسر خانه بود و بلندقد همان کسی که در عملیات #کربلای۴ وقتی دید معبری باز نیست و دشمن بی رحمتراز همیشه شده و رفقای غواصش دارند قتل عام میشوند، بر روی سیم های خاردار خوابید و بچه هارا قسم داد به مادرش #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) که مرا پُل کنید و رد شوید و بقول #سید همرزم و مُریدش:فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد...آیا کسی میداند مادرش بعداز ۳۰ سال به قتلگاهش رفته و رضایش را صدا کرده بود؟؟؟
میدانید یعنی چه؟؟؟
💔💔💔
🔴بخدا #مسئولیم در برابر قطره قطره ی #خون_شهدا و زخم ها و دلتنگی های خانواده های شهدا...
💢 #خواهرم_تو_با_حجابت
#برادرم_تو_با #غیرتت و عشق_به_وطنت نه کوروش و زرددشت و غربیها🍂
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 #معرفی_شهدا..🌸
🌹 #شهیدسیداحمدپلارک🌹
🌷 #سیداحمد فرزند سیدعباس،
متولد ۱۳۴۴ #تهران و اصالتاً #تبریزی.
در سال ۶۶ عملیات #کربلای۸ در #شلمچه به شهادت رسید.🌹
در شش سالگی پدرش را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز برعهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد. مسجد حاجآقا ضیاءآبادی"علیبن موسیالرضا" مأمن همیشگیاش بود.
#سید دائماً به منطقه میرفت. او #فرمانده آر.پی.جیزنهای گردان #عمار در #لشگر۲۷حضرت_رسول(ص) بود.
مزار این شهید بزرگوار که در بهشت زهرا سلام الله علیها تهران در قطعه 26، ردیف 32، شماره 22 قرار دارد، بوی شمیم گل یاس و عطر به مشام می رسد که این مسئله او را شهره کرده است. درباره علت این موضوع تا بحال صحبتهای فراوانی شده و نقل قولهای زیادی شنیده شده است، اما فقط به این نکته از قول #مادرشهید اشاره می کنیم:
بوی مزار #احمد هیچ علتی جز لطف و فضل الهی و رابطه ماورایی که او با خدا و اولیا الله داشته است، ندارد و هیچ کس هم چیزی از این رابطه نمی داند، هر کس هم موردی نقل کرده، جز شایعه چیزی بیش نیست. علتش را فقط خدا می داند و بس!
🌼🌼 🌼🌼
🌷 #خاطـــره🔻
آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه از او سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت. یک دفعه در جبهه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یکنفر مریض بشه، بهتر از اینه که همه مریض بشن. یکی یکی بچه ها را به دوش کشیید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود. برگرفته از کتاب پلارک
🌼🌼 🌼🌼
#وصیتنامه🔻
قسمتی از وصیتنامه شهید: مادر! توجه کن! اگر من به زیارت امام رضا علیه السلام می رفتم، مگر شما نگران بودید، بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم. حال شما اصلا نباید نگران باشید، چرا که من به زیارت خدایم و خالق و معشوقم می روم. پس همچون مادران شهید پرور، استوار و محکم باش و هر کس خواست کار خلافی بر ضد انقلاب انجام دهد، جلویش بایست، حتی اگر از نزدیکترین کسان باشد.
#عشق_به_شهدا
🌴🌷🌴🌷🌴
😌خاطرات شهید محسن حججی😌
#قسمت_ششم
💢از زبان #دایی_همسر_شهید💢
🍃تازه خواهرزاده ام را عقد کرده بود.
حقیقتش آن اوایل ازش خوشم نمی آمد. حتی یک درصد هم.☹️
#تیپ و #قیافه ها مان با هم خیلی فرق داشت. من از این آدمهای لارج و سوپر دولوکس بودم و از این #حزب_اللهی های حرص درآر.
هر وقت می رفتم خانه خواهرم،می دیدمش می آمد جلو، خیلی شسته رفته و پاستوریزه سلام و علیک میکرد. دستش روی سینه اش بود و گردنش کج و انگار شکسته.😑 ریش پرپشتی داشت و یک لبخند به قول مذهبیها عرفانی هم روی لبش بود کلا از این فرم آدمهایی که دیدنشان لج ما جوان های امروزی را در می آورد😬
بعضی موقع ها هم با زنم می رفتم خانه خواهرم. تا زن مرا میدید سرش را می انداخت پایین و همان طور با من و خانمم سلام میکرد.😑سرش را یک لحظه هم بالا نمی آورد لجم می گرفت😏 با خودم میگفتم مگر زنم لولوخورخوره است که دارد این طور می کند؟😒
دفعه بعد به زنم گفتم: "یک #چادری چیزی بنداز سرت تا این #آقا_داماد مذهبی به تریج قباش بر نخوره و سر مبارکش رو یکم بیاره بالا."
زنم گفت: "باشه." دفعه بعد #چادر پوشید. این بار خیلی گرم تر از قبل با من و خانمم سلام و احوالپرسی کرد. اما باز هم سرش پایین بود فهمیدم کلاً حساس است به زن نامحرم.😯😥
چند ماهی از دامادی اش و آشنایی مان گذشته بود توی #مهمانیها میدیدمش. دیدم نه آنچنان هم بچه خشکه مقدسی نیست که فکر میکردم.
میگوید..می خندد..گرم می گیرد.
کم کم خوشم آمد ازش ولی باز با حزب اللهی بودنش نمیتوانستم کنار بیایم.😖
.
یک بار که رفتم خانه خواهرم نشسته بود توی #اتاق.
رفتم داخل. تا من را دید برایم #تمام_قد ایستاد و به هم سلام کرد و جواب سلامش را دادم و نشستم کنارش.
هنوز یک دقیقه نگذشته بود که #پسر_برادرم آمد تو شش هفت سال بیشتر نداشت بچه مچه بود جلوی پای او هم تمام قد بلند شد و ایستاد.🙄😳
گفتم:" آقا محسن راحت باش نمیخواد بلند شی. این بچه هست."
نگاهم کرد و گفت: "نه دایی جون. شما ها #سید هستید. #اولاد_فاطمه_زهرا هستید شما ها روی سر ما جا داری احترامتون به اندازه دنیا واجبه"😍😌
این را که گفت، ریختم به هم. حسابی هم ریختم به هم. از خودم خجالت کشیدم. از آن موقع جا باز کرد توی دلم با خودم گفتم:" تا باشه از این حزب اللهی ها."😍👌🏻😇
••••••••••••••••••••
عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خانهمان. گوشه اتاق پذیرایی #مجسمه_یک_زن گذاشته بودم. تا داخل شد و چشمش به مجسمه افتاد، نگاهش را قاپید. انگار که یک زن واقعی را دیده باشد!‼️
بهم گفت:… .
#ادامه_دارد…
@Karbala_1365
⚫️ام المصائـب اسٺ
نگویید پس وفاٺ🍂
⚫️او ڪشتہ ے مصائب و
غم هاے ڪربلاسٺ🍂
شڪ ندارم #هزار_مرتبہ هم
بہ #شهادٺ رسیده اے #بانو
#شهادٺ_اسطوره_صبر_تسلیٺ_باد
#یازینب_س💔
#یا_عقيلة_العرب
#جبل_الصبر
#آخر_از_عشقت_دمشقی_میشم_خانوم_جان
#سید
.
.
صاحبالزمان
مهدے زهرا عج
#عید_غدیر مبارڪتان آقا جـــــان🌿○•
#سید ما
مولای ما دعا کن براۍ مـا🍃
#غدیر
.
.…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلچینی از شوخی رهبر انقلاب با مردم😍😍
#سید
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄