eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
✍قبل از عملیات کربلای 5 بود ، بچه ها دور هم جمع بودند ، که یکدفعه سر و صدایی بلند شد ! صدا ، صدای سید باقر بود ، جوش آورده بود و با یکی از بچه های بسیجی بگو مگو می کرد ! 🍀پا در میانی کردیم و قضیه ختم به خیر شد ، حالا یکی باید میومد و وجدانش رو آرام می کرد ، به خودش می فرستاد که این چه کاری بود کردی؟ فردا کی مرده کی زنده؟ ، چطور می خوای جواب بدی ؟ آخر سر هم تصمیم گرفت بره و اون بسیجی رو پیدا کنه ، به هرکی میرسید سراغش رو می گرفت ، دیگه داشت کلافه می شد ، که پیداش کرد بهش گفته بود ، ما بچه زود جوش میاریم و زود پشیمون میشیم. برادر ، شما ما رو حلال کن من اشتباه کردم من نفهمیدم. دست انداخته بود گردنش و بوس و ماچ و طلب حلالیت ! خلاصه از دلش درآورده بود ! فاصله ی راضی کردنش تا یک روز هم نشد.... 📚ستارگان خاکی ✅@karbala_1365
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊 🖋 #سیره_شهدا مادرش میگوید ، یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت ! پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت ، یکی از دوستانم بود ، پرسیدم ، چکار داشت؟! گفت ، هیچی ، خبر قبول شدنم را در دانشگاه داد! گفتم ، چی؟؟ ، گفت ، می گوید رتبه اول کنکور شده ای !! من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ، رتبه اول؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!! احمدرضا گفت ، اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم ! در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!! یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت ، می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... 🌹 #شهید #احمدرضا_احدی صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پرکشیدن پرستو شدن @Karbala_1365
🌸 🌸 🍃وقتی میخواست به فقیری کمک کند، پول را به ما می‌داد تا به آن شخص بدهیم. اینطوری هم ما را به کمک کردن تشویق میکرد و هم خودش گرفتار ریا نمیشد.🌱 🌹
#سیره_شهدا بچه محل بودیم . صبح عملیات دیدمش ، بدنش پر بود از تیر و ترکش ، غرق خون ، دست هایش هم قطع شده بود . وصیت نامه اش را از توی جیبش در آوردم ، اول وصیت نامه نوشته بود ، خدایا ، دوست دارم همانطور که اسمم را گذاشته اند ابوالفضل ، مثل حضرت ابوالفضل (ع) ، شهید شوم ..... #شهیدابوالفضل_شفیعی 📚خط عاشقی ، ج1 ص121 @karbala_1365
🔶مراعات بیت المال 🔸به همکارانش میگف بچه ها نظام آنقدر پول ندارد،باید خیلی مراعات بیت المال کنیم. خیلی ناراحت بود از دست کسانی که دلسوزی نمیکردند …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
◽️ به جذب جوانان در پایگاه خیلی اهمیت میداد. بطوری که زمانی فرماندهی پایگاه ۱۷ شهریور را بر عهده داشت بیشترین تعداد نیروی جوان را در پایگاه شاهد بودیم و ان هم بواسطه اخلاق نیکوی بهمن و رفتار بسیار خوبش با جوانان بود که جوان را شیفته خودش کرده بود تا به بسیج بیایند. 💔 به نیت شهیدمدافع حرم سلامی محضر سالارشهیدان …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔰 | 🔅 به خدمت در راه رضاي خدا و خدمت بي مزد و منت اعتقاد داشت. هيچ گاه حتي در بحبوحه جنگ و نبرد، نماز شب را ترک نمي کرد، به فکر پدر و مادرش بود. از او رضايت کامل داريم؛ هم من و هم مادرش عزيزترين بچه من بود و مي گفت هر کسي که مي تواند به انقلاب کمک کند بايد اين کار را بکند. 💠 از اين که در کنار او مي جنگيدم بسيار شاد بودم و هميشه براي او دعاي خير مي کردم. در عمليات کربلاي 4 هر دو با هم بوديم ولي من ترکش خوردم و برگشتم. ➖ از اين که بعضي افراد به مال دنيا و يا مقام و پست حريص بودند ناراحت مي شد و از خدا مي خواست که اخلاص را به همه مردم عطا کند. به حفظ حجاب و تقواي الهي بسيار توصيه مي کرد. ♦️ هنگامي که عمليات کربلاي 5 در حال آغاز شدن بود، به خانه آمد و گفت عمليات سختي را در پيش داريم رفتن به اين عمليات با خودمان است ولي برگشتن، با خداست، دعا کنيد که به اجل خودم نميرم بلکه شهيد شوم. 📎جانشین گردان محمدرسول‌الله لشگر۵نصر 🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌹ســید آرام نزدیک شــد و بے جلب توجه خــم شــد و دســت دوستــم را که به ماشــین تڪیه داده بود را بوسیــد. دوستــم با عصبــانیت گـفت: این چه کاریه ســـید! خندیـــد و گفــت:وقتی امام می گوید من دســت بسیجے ها را مے بوســم، ما باید پای بسیجی ها را ببوســیم! 🌹 ۵ 🍃🌹🍃🌹🍃 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔰 | 🔅 به خدمت در راه رضاي خدا و خدمت بي مزد و منت اعتقاد داشت. هيچ گاه حتي در بحبوحه جنگ و نبرد، نماز شب را ترک نمي کرد، به فکر پدر و مادرش بود. از او رضايت کامل داريم؛ هم من و هم مادرش عزيزترين بچه من بود و مي گفت هر کسي که مي تواند به انقلاب کمک کند بايد اين کار را بکند. 💠 از اين که در کنار او مي جنگيدم بسيار شاد بودم و هميشه براي او دعاي خير مي کردم. در عمليات کربلاي 4 هر دو با هم بوديم ولي من ترکش خوردم و برگشتم. ➖ از اين که بعضي افراد به مال دنيا و يا مقام و پست حريص بودند ناراحت مي شد و از خدا مي خواست که اخلاص را به همه مردم عطا کند. به حفظ حجاب و تقواي الهي بسيار توصيه مي کرد. ♦️ هنگامي که عمليات کربلاي 5 در حال آغاز شدن بود، به خانه آمد و گفت عمليات سختي را در پيش داريم رفتن به اين عمليات با خودمان است ولي برگشتن، با خداست، دعا کنيد که به اجل خودم نميرم بلکه شهيد شوم. 📎جانشین گردان محمدرسول‌الله لشگر۵نصر 🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨تبلیغ چهره به چهره 🍃تازه وارد اردوگاه غواصان لشکر در نزدیکی سد گتوند شده بودیم. کریم مطهری‌نیا جوانی را با دست نشان داد و گفت: «از آن جوان های با معرفتی است که هم می‌جنگد و هم درس طلبگی می‌خواند. تو چارتِ سازمانیِ و دعاست. گویا مهره مار دارد و بچه ها را اسیر خودش کرده است. » ☘جوان کلمن رنگی دست گرفته بود و در گرمای ۴۵ درجه جنوب به بچه ها آب خنک می‌داد. آب را که با لبخند می‌داد دستشان ذکر «یا عظشان» از آنها طلب می کرد. 🌸وقت نماز هم که می‌شد کلمن را کناری گذاشت. به سر گذاشت و آمد جلوی بچه ایستاد و نماز خواند. بچه ها به راستی می دانستندش. می گفتند از زمانی که وارد گردان شده نماز صبح بچه ها یک دقیقه هم پس و پیش نشده است. ✨ غواص ها بوی نعنا می دهند؛ نوشته حمید حسام؛ نشر ؛ جاپ اول ناشر-بهار ۱۳۹۸ ؛ صفحه ۱۶-۱۵ و ۱۹ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨تبلیغ چهره به چهره 🍃تازه وارد اردوگاه غواصان لشکر در نزدیکی سد گتوند شده بودیم. کریم مطهری‌نیا جوانی را با دست نشان داد و گفت: «از آن جوان های با معرفتی است که هم می‌جنگد و هم درس طلبگی می‌خواند. تو چارتِ سازمانیِ و دعاست. گویا مهره مار دارد و بچه ها را اسیر خودش کرده است. » ☘جوان کلمن رنگی دست گرفته بود و در گرمای ۴۵ درجه جنوب به بچه ها آب خنک می‌داد. آب را که با لبخند می‌داد دستشان ذکر «یا عظشان» از آنها طلب می کرد. 🌸وقت نماز هم که می‌شد کلمن را کناری گذاشت. به سر گذاشت و آمد جلوی بچه ایستاد و نماز خواند. بچه ها به راستی می دانستندش. می گفتند از زمانی که وارد گردان شده نماز صبح بچه ها یک دقیقه هم پس و پیش نشده است. ✨ غواص ها بوی نعنا می دهند؛ نوشته حمید حسام؛ نشر ؛ جاپ اول ناشر-بهار ۱۳۹۸ ؛ صفحه ۱۶-۱۵ و ۱۹ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
: من زندگے ام را دارم ولے نه آنقدرڪه اش شوم و راگُم وفراموش ڪنم علے وارزیستن وعلے وارشهیدشدن حسین وارزیستن وحسین وارشهید شدن را مے دارم.   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄