#ازمشهدتاکاخصدام
#اسارت🍂
#قسمتچهارم
راوی: #محمودرعیتنژاد
🍂🕊
حالا میشد رمز و راز تمام این روزهایی را که از بقیه اسرا جدا شده بودیم، فهمید و اگر سوالی در ذهنم باقی مانده بود، با این صحبتهای صدام پاسخش را یافتم معنای آن جداشدنها، لباسها، غذاها، شهربازی، زیارت و... را میشد کاملاً درک کرد.
میشد این بازی تبلیغاتی را با این جمله کل الاطفال العالم اطفالنا فهمید. اما مگر میشود با صحبت، چهره واقعی را تغییر داد؟ با چند عکس و فیلم و یک نمایش به ظاهر زیبا، میتوان زشتی را پوشاند؟
بعد از تمام شدن سخنرانی، شروع به احوال پرسی با بچهها کرد و سعی میکرد که بگوید و بخندد و خودش را در دل بچهها جا کند. بچهها هم با بی اعتنایی هرچه تمام تر و خیلی مختصر اکثر اوقات با بله یا خیر پاسخش را میدادند. نوبت به من که رسید گفت؛ «اسمت چیست؟» گفتم: « #محمود!» گفت: «پدرت چه کاره است؟» گفتم: «راننده!» گفت: «از کجا اعزام شدهای؟» گفتم: «از #مشهد» وقتی گفتم مشهد، با لحن و ادبیات خاصی گفت: «مشهدالرضا!» و دستش را روی سینهاش گذاشت و گفت: «السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا»
بعد با افتخار گفت: «من قبل از انقلاب ایران، به مشهد آمده و امام رضا را زیارت کردهام.» سپس گفت: «بلند شوید بیایید تا عکس بگیریم.» یاد داغ دل مادر بزرگ، مامان، خالهها و همه ملت ایران افتادم. یاد حرف مادر بزرگ که در آخرین بار حضورم در ایران در هنگام تعزیه دایی عباس گفته بود: « #برو_و_تا_صدامرانکشتیبرنگرد!» چیزی که در باورم نمیگنجید. حالا دستم به صدام رسیده بود. در حین رفتن به پشت صندلی و هنگامی که میخواستیم مهیای عکس گرفتن شویم، ایده کشتن صدام به ذهنم رسید.😠
👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
م پدر: محمود
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۴۵/۱/۱
تاریخ شهادت: ۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای ۵
منطقهعملیاتی: شلمچه
محل شهادت: شلمچه
مزار شهید: مزار پایین شهدای زنجان
🔻مصطفی ولیی سومین فرزند #محمود و علویه بشیری در اولین روز از اولین ماه بهار سال ۱۳۴۵ در زنجان دیده به جهان گشود. مصطفی ۴ #خواهر و ۲ برادر داشت و سالهای خاطره انگیز کودکی اش را در کنار خانواده سپری کرد و در سن هفت سالگی مانند دیگر #همسالانش پا به عرصه علم گذاشت و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد
♦️ اما پس از اتمام سال اول راهنمایی دیگر ادامه تحصیل نداد. پس از پیروزی انقلاب به عضویت نهاد #مقدس بسیج درآمد و فعالیتهای فرهنگی خود را در مسجد یریبالا آغاز کرد. مصطفی ۱۵ ساله بود و یک سال از جنگ #تحمیلی میگذشت که او تصمیم گرفت به ندای رهبر کبیر انقلاب پاسخ داده و از کشور و انقلابش در مقابل #متجاوزان رژیم بعث دفاع کند و به صف پاسداران دین و وطن بپیوندد بنابراین از #طریق یگان اعزامی سپاه پاسداران در سال ۶۰ راهی صحنههای نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان #غواص به خدمت مشغول شد. پنج سال از حضور او در جبهههای جنگ میگذشت
🔶که سرانجام پس از رشادتهای فراوان و مبارزه غیرتمندانه در راه پاسداری از وطن در نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۵ بر اثر اصابت #گلوله به سر و خفگی در آب شهد شیرین وصال را در شلمچه نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دیگر دوستان شهیدش پیوست. پیکر #مطهرش در کنار عاشقان اباعبدا…(ع) و همرزمان غیور خود در مزار پایین شهدای #زنجان به خاک سپرده شد تا «عند ربهم یرزقون» گردد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄