eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 راوی: 🍂🕊 حالا می‌شد رمز و راز تمام این روزهایی را که از بقیه اسرا جدا شده بودیم، فهمید و اگر سوالی در ذهنم باقی مانده بود، با این صحبت‌های صدام پاسخش را یافتم معنای آن جداشدن‌ها، لباس‌ها، غذاها، شهربازی، زیارت و... را می‌شد کاملاً درک کرد. می‌شد این بازی تبلیغاتی را با این جمله کل الاطفال العالم اطفالنا فهمید. اما مگر می‌شود با صحبت، چهره واقعی را تغییر داد؟ با چند عکس و فیلم و یک نمایش به ظاهر زیبا، می‌توان زشتی را پوشاند؟ بعد از تمام شدن سخنرانی، شروع به احوال پرسی با بچه‌ها کرد و سعی می‌کرد که بگوید و بخندد و خودش را در دل بچه‌ها جا کند. بچه‌ها هم با بی اعتنایی هرچه تمام تر و خیلی مختصر اکثر اوقات با بله یا خیر پاسخش را می‌دادند. نوبت به من که رسید گفت؛ «اسمت چیست؟» گفتم: « !» گفت: «پدرت چه کاره است؟» گفتم: «راننده!» گفت: «از کجا اعزام شده‌ای؟» گفتم: «از » وقتی گفتم مشهد، با لحن و ادبیات خاصی گفت: «مشهدالرضا!» و دستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: «السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا» بعد با افتخار گفت: «من قبل از انقلاب ایران، به مشهد آمده و امام رضا را زیارت کرده‌ام.» سپس گفت: «بلند شوید بیایید تا عکس بگیریم.» یاد داغ دل مادر بزرگ، مامان، خاله‌ها و همه ملت ایران افتادم. یاد حرف مادر بزرگ که در آخرین بار حضورم در ایران در هنگام تعزیه دایی عباس گفته بود: « !» چیزی که در باورم نمی‌گنجید. حالا دستم به صدام رسیده بود. در حین رفتن به پشت صندلی و هنگامی که می‌خواستیم مهیای عکس گرفتن شویم، ایده کشتن صدام به ذهنم رسید.😠 👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
م پدر: محمود محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۴۵/۱/۱ تاریخ شهادت: ۶۵/۱۰/۱۹  نام عملیات: کربلای ۵ منطقهعملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: مزار پایین شهدای زنجان 🔻مصطفی ولیی سومین فرزند و علویه بشیری در اولین روز از اولین ماه بهار سال ۱۳۴۵ در زنجان دیده به جهان گشود. مصطفی ۴ و ۲ برادر داشت و سالهای خاطره انگیز کودکی اش را در کنار خانواده سپری کرد و در سن هفت سالگی مانند دیگر پا به عرصه علم گذاشت و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد ♦️ اما پس از اتمام سال اول راهنمایی دیگر ادامه تحصیل نداد. پس از پیروزی انقلاب به عضویت نهاد بسیج درآمد و فعالیتهای فرهنگی خود را در مسجد یریبالا آغاز کرد. مصطفی ۱۵ ساله بود و یک سال از جنگ میگذشت که او تصمیم گرفت به ندای رهبر کبیر انقلاب پاسخ داده و از کشور و انقلابش در مقابل رژیم بعث دفاع کند و به صف پاسداران دین و وطن بپیوندد بنابراین از یگان اعزامی سپاه پاسداران در سال ۶۰ راهی صحنههای نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان به خدمت مشغول شد. پنج سال از حضور او در جبهههای جنگ میگذشت 🔶که سرانجام پس از رشادتهای فراوان و مبارزه غیرتمندانه در راه پاسداری از وطن در نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۵ بر اثر اصابت به سر و خفگی در آب شهد شیرین وصال را در شلمچه نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دیگر دوستان شهیدش پیوست. پیکر در کنار عاشقان اباعبدا…(ع) و همرزمان غیور خود در مزار پایین شهدای به خاک سپرده شد تا «عند ربهم یرزقون» گردد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄