eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
901 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نذرِ حضرت زهرا (س)🕊️ شهید علی بیطرفان🌹 تاریخ تولد: ۲۳ / ۷ / ۱۳۳۲ تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۰ / ۱۳۶۵ محل تولد: قم محل شهادت: شلمچه 🌹راوی← پدر و مادر شهید علی بیطرفان چند سالی از ازدواجشان گذشته بود🎈اما هنوز صاحب فرزند نشده بودند🥀روزی برای دیدار با آیت الله گلپایگانی به حضور رسیدند و موضوع را با او در میان گذاشتند🍂 آقا به آنها سفارشی کرد تا انجام دهند💫 و اینکه در شب ولادت بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (س)🎊 سفره ای پهن و عده ای از طلاب را به آن دعوت کنند و آن وقت به آن حضرت متوسل شوند🌙با اینکار نتیجه گرفتند.💫 یک سالی گذشت و روز ولادت بی بی فرا رسید🎊 بچه که به دنیا آمد، پسر بود، نامش را علی گذاشتند✨سالیانی از این قضیه گذشت که دیگر علی برای خودش جوانی خوش سیما شده بود🍃و در کِسوَت معلمی مشغول✍️ اما جنگ و دفاع از میهن بر او واجبتر می آمد.💫 سنگر مدرسه و سنگر دفاع را با هم در آمیخته بود🍂تا اینکه سال 65 در عملیات کربلای 5 که رمز آن یا زهرا بود✨روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)🥀برای او روز رفتن بود🌙و در منطقه شلمچه به شهادت رسید🕊️آمدنش با ولادت حضرت زهرا✨و رفتنش با شهادت حضرت زهرا🌙🕊️ فرزندی که نذر حضرت زهرا (س) بود💫 و عاقبت به خیری‌اش در شهادت رقم خورد🕊️🕋 شهید علی بیطرفان شادی روحش صلوات💙🌹 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
با محسن بحثم شد... گفتم: هی نگو شهید بشم، شهید بشم، باید مؤثر باشی، آدم باید تو زندگیش تاثیر داشته باشه. یه سرباز مُرده به چه درد می خوره؟! خندید و گفت: شهید بشم ان شاءالله مؤثر هم میشم!
یادتـان می ‌کنم و با غـم دل می ‌گویم حیـف و صد حیـف کزین قافله من جاماندم ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
ما رسیدیم به نقطه‌ای که عقبگرد نداریم و در این نقطه باید کارهایی از جنس شهدا انجام بدهیم.
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
با محسن بحثم شد... گفتم: هی نگو شهید بشم، شهید بشم، باید مؤثر باشی، آدم باید تو زندگیش تاثیر داشته
بقول شهـید حججی: «همیشه یه جوری زندگی کن که خــــدا عاشقت بشه..اگه عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه..✋» چی باعث شد ادمای هم‌سن و سال ما برن و ما جا بمونیم؟' چی شد که خدا اون هارو خرید و ما جا موندیم؟' چی شد که خدا بالاترین و والاترین چیز یعنی رو نصیبشون کرد؟🖇' ما چـجـوری میتونیم به مقام شهدا برسیم؟'🚶🏿‍♂ چجوری میتونیم مثل حاج قاسم تاثــیر گذار باشیم'؟
❣ 🔅 السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکّده... 🌱سلام بر تو ای مولایی که در عالم عهد از همه پیمان گرفته شد تا چشم به راهت باشند و دعاگوی ظهورت. 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
••• بِه‌تَوَڪُل‌اِسْم‌ِاَعظَمَتْ.... • «بِسْــــــم‌ِالله‌الْرَحْمٰن‌ِالْرَحیٖـــــم» .'🌱
••• ✍مـن و تـو مثل یک مرداب ماندیـم خوشا آنان که مثل رود رفتند ... جـــــامانده ام💔🕊 شادی روحشان صلوات 🥀 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🥀 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
اروند، هر چیز در مسیرش باشد می برد حتی ها را ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
بسیجی قسمتی از سخنرانی در عملیات رمضان: «همین های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن قراضه اش می کند صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو» عکس: پاییز ۱۳۶۲، ، عملیات والفجر چهار 🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
حضرت عباس بود. در کودکی مریض شد. او را حضرت عباس کردند و شفا یافت. در در گروهان عباس به عاشقان مولایش کمک می‌کرد. پیکرش در ماند. سالها بعد وقتی امد، در روز تاسوعا تشییع شد. روز العباس علیه السلام... 📚برگرفته از کتاب مسافر کربلا. اثر گروه شهید هادی من (خادم الشهید) از این شهید کربلا گرفتم 👆👆
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاروان‌عشق‌راهی‌شدبه‌سوی‌جبهه‌ها 🔻به گزارش کمیته ی خادمین شهدا استان تهران،به نقل از سعید اصلانی معاون اردویی،گردشگری و راهیان نور سپاه سیدالشهدا استان تهران؛ اولین اعزام سفر باعظمت و پربرکت راهیان نور از دهم بهمن آغاز میشود. اصلانی با اشاره به اینکه ۲ سال جمع خادمین و اقشار مختلف مردم چشم انتظار برپایی اردوی راهیان نور بودند،افزود ؛ بحمدالله امسال۳۰.۰۰۰ نفر از عامه ی مردم، ۶۰۰۰ دانش آموز،۱۲۰۰ دانشجو و ۱۰۰۰ نفر اقشار مختلف بسیج ، از یادمان‌ها و مناطق عملیاتی مقدس فتح‌المبین ،شلمچه،دهلاویه،دشت‌ذوالفقاریه،اروند،هویزه و... بازدید خواهند کرد. خادمین شهدا با تلاش شبانه روزی، در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت گام برمیدارند،به امید گوشه چشمی از شهدا و امام شهدا. ‌ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندک اندک جمع مستان می رسد شلمچه میزبان بیش از 1000 زائر خواهد بود ان شاء الله ➕ در ایتا‌، سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
کاروان‌عشق‌راهی‌شدبه‌سوی‌جبهه‌ها 🔻به گزارش کمیته ی خادمین شهدا استان تهران،به نقل از سعید اصلانی مع
دیگه طاقتمون رفته بخدا هر روز که میام سمت گوشیم همش منتظرم دوستام بگن ثبت نام شروع شده .... شهدا طاقتم رفته منو دریابید...
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
اندک اندک جمع مستان می رسد شلمچه میزبان بیش از 1000 زائر خواهد بود ان شاء الله ➕ در ایتا‌، سروش‌ و
وقتی وارد حسینه شدم یه حسو حاله عجیبی داشتم 😍 انگار همه شهدا اومده بودن میزبانی من حضورشون رو حس میکردم🕊 یادش بخیر چقدر با شهدای گمنامش حرف زدم 😭 شهدا بازم دعوتم کنید خیلی بیقرارم💔💔
منو از غافله جا نزارین 😭 من طاغتشو ندارم چقدر انتظار کشیدن سخته بخدا😭😭
رفقای عزیز! عاشق رو دعوت میکنه یا معشوق عاشق رو؟ عاشق رو دعوت میکنه؛ به معشوقش میگه میای خونه‌ی من؟ میای شلمچه؟ میای ؟ خدا هم به بنده‌ش میگه میای من؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈آخرین عکس! ➖ سه‌شنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵ ۵ 🔻 آن روز ، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچک‌شان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف می‌دوید و پیام‌ها را می‌رساند. این بار هم را همراه آورده بودم. برای این‌که آسیب نبیند، آن را داخل کیسه‌ی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمک‌های اولیه جا داده بودم. گفت: حالا که دوربینت رو تا این‌جا آورده‌ای، دو سه تا عکس از ما بگیر. 📍اصلا به فکرم نرسیده بود. راست می‌گفت. فکر نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم: - ژست بگیر می‌خوام یه مشدی ازت بگیرم. با تبسمی ‌دل‌نشین در گوشه‌ی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ خاک‌گرفته‌ای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و که زودتر از لبانش می‌خندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم. 🔅 در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی می‌کرد به او کمک کند. همچنان دست و پا می‌زد و آخرین لحظاتش را می‌گذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان می‌داد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌻شبِ [عملیات] پنج رو کند و پرت کرد تو پرورش ماهی. گفت: چه کار داری میکنی؟ چرا پلاکت رو میکنی؟ الان تیر میخوری، مفقود میشی. گفت: «فلانی من هر چی فکر میکنم امشب تو ما تیر میخوریم؛ با این که از سمت دژ میاد دخل ما اومده. 🌾من یه لحظه به ذهنم گذشت اگه من بشم جنازه‌ی ما که بیاد مثلاً جلوی فلان دانشگاه عجب میشه! به دلم رجوع کردم دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا، #شهادت دارم. میخوام با کندن این پلاک، با نیامدنِ جنازه یقین کنم که جنازه‌ای نمیاد که تشییع بشه که جمعیتی بیاد و این شهوت رو .» تیر خورد و مفقود شد... 🔻[واقعاً] مفقود شد؟ اگه شد چرا خاطره‌هاش گفته میشه؟ چی برا خدا بود و تو اَبَر کامپیوتر خدا گم شد؟ خدا یه زیر داره که نگه داشته روز قیامت رو کنه و بگه دیدید ؟ ببینید این هم جَوون بوده. اونجا فتبارک الله أحسن الخالقین رو ثابت میکنه! ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄