eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
896 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
♡•• رؤیای چشمِ من شده پایینِ پای تو کارِ من و خیالِ تو بالا گرفته است... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌…❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
4_5771756517573265232.m4a
481.9K
🔸راه نزدیک شدن به خدا 👤 حجت الاسلام حسینی قمی …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
. 🔥 🔥 ❗️اگر مواظب لقمه غذایت نباشی... فرداروزی ، انتظار نداشته باش که... 🔹مواظب حجاب فرزندت... 🔹غیرت فرزندت... 🔹و حیای همسرت باشی...!؟ نان حرام شروع کننده همه مصیبت هاست...🔥 🌼رسول اکرم(ص) می فرمایند: ترک کردن یک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از خواندن دو هزار رکعت نماز مستحبی! (منتخب میزان الحکمه،ص۱۴۴) …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
باید رفت به قربان آن مُنحنی لبت وقتی که میخندی ...♥️ 🌷 (نفر وسط) …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌷کرامات شهدا🌷 ❄️بیا شلمچه❄️ فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم به شلمچه بروم و محل شهادت پدر را ببینم. یک شب پدر به خوابم آمد و گفت: بیا شلمچه. گفتم من هیچ پولی ندارم. حداقل شصت هزار تومان هزینه دارد. گفت برو از بانک که حساب باز کردی بگیر و بیا. از خواب بیدار شدم. تعجب کردم. من در بانک ده هزار تومان بیشتر نداشتم رفتم بانک. شناسنامه و دفترچه را دادم و گفتم: این حساب را میخواهم ببندم. متصدی بانک چند لحظه بعد شصت هزار تومان به من داد. وقتی تعجب من را دید گفت: شما در قرعه کشی پنجاه هزار تومان برنده شدید... آن سفر یکی از عجیبترین سفرهای زندگی من بود. هرجا رفتم عنایت پدر را دیدم... 📚برگرفته از کتاب دیدار با ملائک اثر گروه شهید هادی. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔸هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود https://eitaa.com/joinchat/1124008017Cc650a64344
هدایت شده از گمنام
خـدای من ﺑﺮﺍی ﺩﻟـﻢ "ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ" ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﻀﻄﺮ تا آرام گیرد این قلب نا آرام خدای من به حضورت به نگاهت به یاریت نیازمندم «الهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُک» 🌟شبتون بخیر🌟
YEKNET.IR - shoor - fatemieh 99.10.26 - haj nariman panahi.mp3
2.77M
روضه ای 🍃برگشتی از حج واجب 🍃دق دادی ام المصائب 🎤 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ببينيد| دعایی که رهبرمعظم انقلاب برای رهایی از بُن‌بست‌ها در زندگی به آن اشاره كردند. 🌹 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
خدایا... دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند، یک خیال تخت دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی خدایا در آغوشمان بگیر که خسته‌ایم، خودت حال زمین را خوب کن... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
سلااااااام صبحتون بخیر زندگی خودمه دوست دارم الان صبح باشه...😏😂 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌸🍃 خاطره ای از . تقدیم به همه رهروان راه شهدای والامقام👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🍃 خاطره ای از #عملیات‌والفجر‌مقدماتی. تقدیم به همه رهروان راه شهدای والامقام👇👇👇
🍃 باتوکل به حضرت جانان ، می کنم فارغ از تمام قیود ، شرح بی بال و پر پریدن را ، راز بی هر دو پا دویدن را ! آری، آری، درست می شنوید ، گرچه باور نمودنش سخت است، دیده ام من ولی به دیده‌ی سر، دیده‌ام خود به کنج یک ، پای سرکردن و دویدن را ، بی پر و بال پر کشیدن را . می کنم شرح قصّه‌ی ، قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ، قصّه‌ای واقعی ز یک اعجاز، اوج ایثار در کمال نیاز . روزگاری که خاک میهنمان ، بود پامال اسب اهرمنان ، بودم آن روز یک من، یک سیاهی لشکر ایمان . لشکرم بود نامش ، نام گردانم ، رسته‌ام بود آرپی جی زن ، جامه‌ی داشتم بر تن . مدتی بود منتظر بودیم ، گوش بر زنگ و دست برشمشیر ، می گذشتند روزها پی هم ، همچنان ابرهای روی کویر ، ماه رسیده بود از ره ، سال هم بود سال شصت و یکم ، دهه‌ی فجر بود و فتح و ظفر ، موسم انفجار نور هدا ، موسم اقتدار حزب‌الله ، موسم اقتدا به ثارالله . روز فردای حمله ی ، در فراسوی رمل زار چمو ، فکّه و خال و ، * باز و باز بغض گلو * هدف آن سوی مرزخاکی بود ، پاسگاهی به نام طاوسیه ، هدفی کز چهار طرف آن را ، مین و فوگاز مثل یک دایه ، کرده بودند احاطه اش کامل . به دلیلی که گفتنش سخت است سعی الحاق ناتمام آمد ، فتح کامل نگشت و ناقص ماند . و مسخّر نشد تمام هدف . لاجرم بهر دفع پاتک خصم ، می گرفتیم سنگری باید ، سنگری محکم و مناسب حال، به موازات اقتضای نبرد . بود موجود یک کانال آنجا ، گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ، جان پناهی نبود غیر از آن ، لاجرم داخلش شدیم همه مان همزمان با زوال تاریکی ، کرد شروع پاتک را ، حجم سنگین دشمن ، شخم می زد حوالی ما را . آنچنان بود شدت آتش ، کز هوا رمل و ماسه می بارید ، و...کانال رفته رفته پر می شد . آتش هرلحظه بیشتر می شد ، و ... توان دفاع ما کمتر ، همزمان زیر آتشی سنگین ، هیکل تانکها نمایان شد . واقعا مشت و سندان بود . زیر طوفان آتش دشمن ، می شد هرلحظه نوگلی پرپر ، گرچه تا عاشقی زمین می خورد ، عزمها جزم می شدند . امّا ، موشک و خرج آرپی جی ها ، همچنین تیر تیربار و کلاش ، همه در حال ته کشیدن بود . دم به دم عرصه تنگتر می شد ، خبری هم نبود از عقبه ، جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ، تاکتیکی اگر چه اجباری ، گر چه آن نیز بود خیلی سخت ، سه طرف هم که بود دست عدو راههای مواصلاتی هم ، به تمامی قُرُق و ممنوعه ، سازمان نظام رزمی هم ، درهم و برهم و بسی نم بود . *وقت.وقت عقب نشینی بود* راه برگشت آن همه نیرو ، کوره راهی به نام معبر بود ، معبری تنگ ، معبری کم عرض ، معبری زیر پای خصم شقی ، معبر از خال‌ها گذر می‌کرد ، تنگه ای پر ز تپّه‌ی ، روی هر تپّه نیز یک ، روی هر سنگری دو.سه . سرباز ، دست بر ماشه‌ی خود ، * گوئیاجشن خالکوبان بود* رسم هم بود گوئیا اینکه ، هرکه قصد گذر کند از خال ، ابتدا خالکوبیش بکنند . * جای باران گلوله می بارید * . . ، آرپیجی یازده . پلامینیا ، آرپیجی هفت . . . آتش تانکها هم از دو طرف ، متمرکز شدند بر معبر ، شد جهنّم به پای در واقع ، هولوکاست حقیقی آنجا بود . آشیان داشتند بی پروا ، آل اُخدود گوئیا آنجا ، خال را نیز فرض کن گودال ، از برای شرارت آنها . ناگهان در شلوغی معبر ، بالگردی ز دور پیدا شد ، آمد و آمد و سپس چرخید ، کرد چندین راکت حواله‌ی ما ، ازقضایک به جایی خورد، که سه مجروح بود در آنجا ، هر سه از ترک‌های لشکر ما ، * گشت آن گوشه محشر صغرا * هر دوپای بسیجی‌ای شیدا ، گشت از پیکرش جدا در جا ، رفت از هوش اندکی آن یل ، تا به هوش آمد ابتدا از ما ، طلب آب کرد با اصرار ، داشت آب حکم کیمیا آنجا ، بود خالی تمام قمقمه ها . چند لحظه به فکر رفت فرو ، بعد هم با تبسمی صوری ، دستها را به دیدگان مالید . ناگهان داد زد برادر ها ، نیست امدادگر مگر اینجا ؟ آن طرف یک بسیجی نورس ، که خود از فرط زخم و بدحالی ، چرخ می زد به دورخود درخاک غرق در خون و تشنه و خسته ، * از قضا آب داشت * چون شنید التماس همرزمش ، باکمال مناعت طبعش ، همه را از کرم به او بخشید ، * لب خود نیز تر نکرد حتی * لحظه ای آن برادر مجروح ، زیرچشمی به نگریست ، بعد چون طفلکی یتیم و غریب ، آب را بو کشید و زار گریست . قبل از آنی که جرعه ای بخورد ، آب را پس زد و دوباره گریست . و سپس باکمال خونسردی ، خواهشی کرد از بسیجی ها ، خواهشی که زدآتش هستی ما گفت با آخرین رمقهایش : ای بلاپیشگان اهل ولا ، وی رخان دشت بلا ، خواهشا اینکه روی مرا ، به سوی بچرخانید . سپس اینگونه کرد عرض ادب : ❣ ❣ بعد هم پر کشید بی پروا ، رفت بی پا به اوج قاف بقا🕊 ارسالی‌ازشاعرویادگاردفاع‌مقدس …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
(ع) كُلّناٰ سُفُن النَّجاة إلاّ أنّ سَفينَةَ اَلْحُسَين أَوْسَع وَ أَسْرَعْ كَما أنّ لِلْجَنَّة أبْواباً، مِنهَا بابِ يُسَمّى بابَ الحُسَينِ عَلَيْه اَلسَلام وَ هُوَ أوسَعَ اَلْأَبْواٰبْ تمام نعمت های خداوند چه ظاهریه چه باطنیه، حتی بهشت با آن وسعت و تنوعش از مصادیق دریای رحمت حق تعالی و جلوات وجودی او به حساب می آیند. کشتی نیز وسیله سیر و حرکت در دریاست و مقصدی دارد و البته کشتی ناخدای کربلا هم مقصدی { بسم الله مجریها ومرسیها } ... پس هر کسی هستی و در هر حالی بودی سعی کن اقلا پای راستت در کشتی اقا اباعبدالله الحسین علیه السلام باشد، تا تو را بر روی دریای رحمت عبور داده و به سوی مقصد و مقصود عارفان، یعنی خود خداوند رحمن و رحیم سیرت دهد. پس زنهار که حتی در بهشت هم پیاده شوی که ساحل جای دیگریست و ان الی ربک المنتهی ... حجت الاسلام و المسلمین صبرآمیز حفظه الله …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌺حضرت صاحب الزمان(عج): به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام (س)قسم دهندکه مرانزدیک گرداند💔 🌸دعای فرج هدیه بشهدا بخصوص شهدای عملیات ۴ 🌾🕊 @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌼🌼🌼🌼 🕊🌸برای تعجیل در فرج 🕊🌸آقا امام زمان (عج) صلوات 🕊🌸اَللّهُمَ 🕊🌸صَلَّ 🕊🌸عَلی 🕊🌸مُحَمَّدٍ 🕊🌸وَآلِ 🕊🌸 مُحَمَّد 🕊🌸وَعَجِّل 🕊🌸فَرَجَهُم 🕊🌸وَ اَهلِک 🕊🌸عَدُوَّهُم... 🕊🌸 اَللّهُــــمَّ 🕊🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ 🕊🌸الفَـرَج …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
1_403921658.mp3
10.84M
♡•• کتاب‌صوتی‌ نمایشی خاطرات سید نورالدین عافی تألیف: معصومه سپهری قسمت :دوم📚 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
♡•• دل و ‌دین و عقل و هوشمـ هــمـــہ را بـــــــر آب دادے زِ ڪـــدامـ بـــــــادھ ساقۍ بــِــہ من خــــــراب دادے؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌…❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا