eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.2هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @gomnamiii
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 زیر ذره‌بین ماموران بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش می‌شوند، وی در پاسخ به این‌که چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.» 🌹دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهه‌های دفاع حق علیه باطل شتافت. 🌹 حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهج‌البلاغه فراگرفته‌ام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس می‌کنم که روز پرداخت نزدیک است و به‌زودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.» 🌹شب قبل شهادتش، یاران همیشگی دور او را گرفته بودند؛ «یونس شریقی»، «جمال دهشور»، «قاسم نیسی»، «حسن بوغدار»، «حسین احتیاطس» و... . حسین گفت: «بچه‌ها! آب گرم داریم؟» دوستش گفت: «آب گرم می‌خواهی چیکار؟» گفت: «می‌خواهم حمام کنم». ♦️دوستش با تعجب پرسید: «تو این سرما؟» و بلافاصله اضافه کرد: «فردا عملیات است. حسابی گرد و خاک بلند می‌شود. خاکی می‌شوی.» گفت: «می‌دانم.» دوستش گفت: «و با این حال باز می‌خواهی حمام کنی؟ مگر قرار است بروی تهران؟» زد زیر خنده. از ته دل می‌خندید. آن‌قدر خندید که همه به خنده افتادند. بعد ساکت شد و گفت: «فردا به تهران نمی‌روم، به جای مهم‌تری می‌روم.» «کجا؟»، « ». (س)🏴 @Karbala_1365🥀 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💞🌸¦ ¦• میلاد (ع)، آهنگ بلوغ ملکوت است برای آوازهای جشن اهل 🕊• ¦... 🌸💞 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
اوّل‌دفترِسالم بنویسید برکت روزی و مالم بنویسید 🌸🍃 ❤️
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
السلام‌علیڪ‌یابن‌فاطمة‌الزهراء 🌱 #ماه_مبارک_رمضان
بی شک بدون لطف تو من غرق می شدم علیه السلام بحرمة الحسین علیه السلام اللهم عجل لولیک الفرج
#حسین نام پدر: اصغر محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۱۳/۳/۴۳ تاریخ شهادت: ۳/۱۰/۶۵ نام عملیات: ۴ منطقه عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: گلزار پایین شهدای زنجان 🕊🕊🕊🕊 بسمه تعالی👇 با سلام [و] درود بر آقا امام زمان (عج تعالی فرجه) و نایب برحقش امام خمینی کوبنده ستمگران و ظالمان عالم و با سلام به خانوادههای ، اسرا و مفقودین. پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم که حال شما خوب بوده باشد و اگر از احوالات اینجانب خواستار باشید به حمدا… سلامت هستم و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم. سلام پدر و مادر گرامیم! امیدوارم سلامت بوده باشید و ضمناً سلام مرا به برادرانم و خواهرانم و فامیلها و دیگران برسانید. التماس دعا اجرکم عندا… حسین حبیبی ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هواشناسی اعلام کرد: هوای مهديِ فاطمھ رو داشته باشید🥀💔 خیلي تنهاسٺ😞😞 ♥*♡∞ اَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 。.。:∞♡*♥
«یا اَشبَاهَ الرِّجَال وَ لا رِجال» باید (ع) را خـبر کنم که کوفیان، همان شِبهِ آدمیانِ دوران عمویم علی(ع) هستند... اولین روزبنام غریب کوفه حضرت مسلم بن عقیل
من چیزی نگویم دیگر بردن نام (ع) خود به تنهایی یک روضه‌است...💔🥀 🏴
#حسین نام پدر: اصغر محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۱۳/۳/۴۳ تاریخ شهادت: ۳/۱۰/۶۵ نام عملیات: ۴ منطقه عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: گلزار پایین شهدای زنجان 🕊🕊🕊🕊 بسمه تعالی👇 با سلام [و] درود بر آقا امام زمان (عج تعالی فرجه) و نایب برحقش امام خمینی کوبنده ستمگران و ظالمان عالم و با سلام به خانوادههای ، اسرا و مفقودین. پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم که حال شما خوب بوده باشد و اگر از احوالات اینجانب خواستار باشید به حمدا… سلامت هستم و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم. سلام پدر و مادر گرامیم! امیدوارم سلامت بوده باشید و ضمناً سلام مرا به برادرانم و خواهرانم و فامیلها و دیگران برسانید. التماس دعا اجرکم عندا… حسین حبیبی ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
خوشا آنان ڪہ یارشان شد صداقتـــــ در عمل گفتارشان شد.. بہ عباس اقتدا ڪردند و رفتند علمدار ســــردارشان شد ✨کُلُناٰ عَباٰسَکْ یاٰ زِیْنَب✨ْ
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
اونروزی که رفتیم با کاروان رو خوب یادمه ... یادش بخیر وقتی وارد فکه شدم حسوحاله عجیبی بر من قالب شد شن های داغ هوای گرم 😢 🔻اونروز مراسم داشتن..روز اونجا هر کس وارد فکه میشد کفش هاشو در میاورد منم در اوردم دستم گرفتم .. با اینکه شن های که پا روش میزاشتم خیلی داغ بود اما حسه قشنگی بهم میداد تند تند اومدم که به مراسم برسم یه جای بود که بهش میگفتن قتلگاه شهدا جای که شهدا با لب قتل عام شدن😭 ...... نشستم روی خاک و فقط اشگ😭 میریختم عجب جای بود چه حسو حالی شدته گرما انقدر بود که خادم ها روی سرمون اب میپاشیدن ولی با اون همه گرماش خیلی حسو حاله قشنگی داشت یه حسو حاله عجیبی داشتم انگار هم کنارم نشسته بودن خیمه هارو آتیش زدن 😭 صدای اه ناله و گریه همه بلند شد همه بلند میگفتن یا یا کسی دیگه لب به نمیزد کسی دیگه لبخند رو لباش نبود آه حسین جانم قشنگ روز عاشورارو درک کردم قشنگ واسم تداعی شد.... چه صحنه ی بود روز تو لب یا 🔻چقدر دلتنگم دلتنگه دلتنگه خاکش چقدر احتیاج دارم که باز با خلوت کنم وقتی اونجای اصلا دلت نمیخاد دوباره به شهر برگردی دلت میخاد اونجا بمونی و ای کاش میشد بمونی....
یهـ سري بغض ها فقط با اسم میشڪند...♥️