eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
تصاویری از نصب پرچم به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم و عزاداری سید و سالار شهیدان در یادمان شهدای فکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1059702_Sed Reza Narimani.mp3
7.28M
به خونه برگردیم....خونه آغوش حسین مگه نه....🌱
🏴 🖤اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 🖤 🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
💠حدیث وظیفه مومن در آخرالزمان 🔸 امام صادق علیه السلام : هرگاه دیدی که اعلام حق کهنه شده است خود را نگاهدار و نجات از این مهالک را از خداوند بخواه و بدان که مردم با این نافرمانیها سزاوار عذابند، اگر عذاب بر آنها فرود آمد و تو درمیان آنها بودی باید بشتابی بسوی رحمت حق تا از کیفری که آنها به واسطه سرپیچی از فرمان خدا میبینند بیرون بیایی و بدان که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیگرداند ورحمت خدا به مومنان نزدیک است. 📚 کافی/ج8/ص37/ح7
💔 چھ سر به راه است یادت را می گویم... از گوشھ‌ی دلم جُم نمی‌خورد ... ‌‌ بیاد رفیق شهیدم محمد رضا تورجی زاده   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 پیشنهاد میکنم قبل از شروع ماه ، این کلیپ رو ببینید، تا بتونید محرم رو بهتر درک کنید. 🍃🌹🍃 👌دیدنِ این فیلم رو ازدست ندید   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یک شهید درباره 🌷 محل شهادت : شلمچه خواهرم شما رسالت حضرت زهرا سلام الله علیها را بر دوش دارید ، حجاب خودتان را رعایت کنید .موج خروشان خون مرا به گوش تمامی مستکبران و خائنان برسانید و به آن‌ها بگویید: به خون پاک تمامی شهدا قسم ،حق مظلوم را از شما ظالمان خواهیم گرفت. همیشه به یاد خدا باشید که خداوند شما را در همه حال یار و یاور است   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🏴 🖤اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 🖤 🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
آیت الله سید علی قاضی : ‏لقمه حرام انسان را دشمن دین می‌کند همانطور که ٣٠ هزار حرام خوار در روز عاشورا با علیه السلام دشمنی کردند. لقمه شبهه ناک هم انسان را شبهه افکن در دین می‌کند.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
امشب بشین یه حسآب کتآب کُن بِبین چَن چَندی با خُودِت‌ ؛ بِبین خُــدا کُجآیِ زِندِگیته؟! بیشتَر اَز خُودِت دوسِش دآری یا هَنـــوز گُذَشتَن اَز یِـه گُناه سآدِه هم بَرات سَخته؟! بِجُنْب رِفیـق ، جآ نَمونی یِوَقت؛ بِهِشْت جآیِ بَچّه زِرَنگاس ...!   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
اگرصراط‌مستقیم‌مےجویۍبیا.. ازاین‌مستقیم‌ترراهےوجودندارد..! ⸤حُبُ‌الحُسین❤️   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
آقا احمدعلی یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. آیت‌الله حق‌شناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلام‌الله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید… از عفاف چشم به این مقام رسید… 💕🕊 ❣تولدتون مبارک برادر شهیدم ❣ شهید🕊🌹   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هرروزرابایــادشهـــدا به شام می رسانیم اما قبول دارید پنجشنبه ها جوردلــــــــتنگی مان جور دیگری است؟!! پنجشنبه ها بوی شهدای گمنــــام بیشتر به مشام میرسد.. شادی ارواح مطهرشون صلوات🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خدا میگه اگه دلت گرفته اگه حالت خوب نیست بیا باهم حرف بزنیم...
شب جمعه به یاد عشاق‌الحسین ‌علیه‌السلام به یاد بسیجی دلسوخته اباعبدالله " شهید سعید سعاده " دوستانش بارها شاهد بودند که پول توجیبی‌اش را به روضه‌خوانِ حرم مطهر حضرت محمد بن‌ موسی‌ الکاظم (علیه‌السلام) دزفول می‌داد و خودش پای روضه‌اش می‌نشست و گریه می‌کرد... آخرین تقاضایش در وصیت‌نامه‌اش این بود: «اگر كسی می بايستی پولی به من بدهد در روزهای پنج‌شنبه آنها را به چند نفر بدهد و برايم مصيبت اباعبدالله‌الحسين(ع) بخوانند، چون در مدت كوتاهِ زندگی‌ام از اين مصيبت خوشم می‌آمد...» شهید سعید سعاده ۱۷ساله در مورخ ۴ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ مجروح و سه روز بعد در بیمارستان اهواز به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد زیارتگاه عاشقان است.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🖤اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 🖤 🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
💠 | کربلا؛ سرزمین کرب و البلاء 🔻 قالَ الحُسَینُ عَلَیهِ‌السَّلَامُ: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلاَءٍ؛ اِنْزِلُوا! هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا». ✍️ امام حسین علیه‌السّلام در هنگام ورود به کربلا و شنیدن نام این سرزمین، خطاب به یارانشان فرمودند: این سرزمین، جایگاه اندوه و بلا [و سرزمین گرفتارى و آزمون] است؛ پیاده شوید [و بار بگشایید که] اینجا محلّ خوابیدن شتران ما و محلّ شهادت [و جارى شدن خون] مردان ماست [و جارى شدن خون ماست] و اینجا محلّ قبرهای ما می‌باشد. 📚 لهوف، ص66. 📎 📎
آنچه روشن کند هفته من را، خنده‌ی توست ✅️صبح شنبه و اول هفته خود را با نگاه و خنده شهدا آغاز می‌کنیم. سلام بر شهدایی که مردانه جنگیدند تا ما امروز در آرامش و امنیت کامل زندگی کنیم.
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
اول محرم به دیدار مادر می‌روم که دست در تربت کربلا دارد: بتول عباسی مادر شهید طزرقی می‌گوید: تا سال ۷۷ که پیکر پسر شهیدم را به وطن آوردند کربلا برایم هروله بود، ناامیدی عباس کنار شط فرات بود و تشنگی کودکان، سربریده (ع) بود و اسارت زینب (س). هرگز فکر نمی‌کردم کربلا قرار دل بی‌قرارم شود. آبان ماه بود که اولین محمدرضا به دنیا آمد اسمش را از لای قرآن برداشتیم. یکی از اقوام که به تقویم ملی آشنا بود، گفت تاریخ تولد را چند روز بعد بگیری همزمان می‌شود با سالروز شاه، آن وقت از طرف دولت به شما هدیه می‌دهند. با شنیدن این پیشنهاد بی‌هیچ درنگی گفتم: گور بابای شاه با هدیه‌‌اش. آخر از شاه و ساواک خبر داشتم. برای همین تاریخ تولد پسرم را ۲ ماه بزرگتر گرفتم. 🌸🌼🌸
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
تربت آرامشی دارد بی‌انتها هر بار دست در تربت کربلا می‌برم گویی از گوشه خانه پر می‌کشم به دشت ، یاد سرور و سالار و زینب کبری(س) آرامم می‌کند
۱۳ سالش بود که با دستکاری شناسنامه به جبهه کردستان رفت. بعدها خودش تعریف کرد تا رسیدن به کردستان، زیر صندلی پنهان شد، می‌ترسید یک وقت او را برنگردانند. پایش که به جبهه رسید دیگر شد. برای مرخصی خیلی کم به سبزوار می‌آمد، اقوام می‌‌پرسیدند: چرا اِینقدر جبهه می‌روی؟ بگذار بقیه بروند! او ناراحت می‌شد و با می‌گفت مگر جبهه سهمیه‌بندی است که هر کسی سهمیه‌اش را برود! ما برای از مملکت و ناموس مان می‌رویم. محمدرضا ۶ سال جبهه‌ بود تا سال ۶۵ که در آبی‌خاکی در منطقه شلمچه،‌جزیره‌ماهی به شهادت رسید اما پیکرش بعد از ۱۲ سال در تاسوعای سال ۷۷ به وطن برگشت و شد. حضور همیشگی در ستاد پشتیبانی من از روزی که به جبهه رفت تا آخرین روزهای جنگ را در ستاد پشتیبانی بودم. در ستاد، همراه بقیه خانم‌ها قند می‌شکستم، نان‌های محلی که از روستاها می‌آورند را بسته‌بندی می‌کردم، کلوچه می‌پختم. برای رزمندگان لباس زیر می‌دوختم و زمستان‌ها هم کلاه و شال می‌بافتم. شب‌های بلند زمستان، کیسه‌های پُر از کلاف‌ کاموا را به خانه می‌آوردم و با خدابیامرز همسرم برای کلاه و شال‌گردن می‌بافتیم. سال ۶۵ بعد از شنیدن خبر پسرم باز هم به ستاد می‌رفتم. بعضی‌ها می‌‌پرسیدند: چرا بعد از شهادت پسرت به ستاد می‌روی؟
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#پیکری‌که‌بعداز۱۲سال‌به‌وطن‌برگشت #محمدرضا ۱۳ سالش بود که با دستکاری شناسنامه به جبهه کردستان رفت.
باافتخار جواب می‌دادم: پسرم به وظیفه‌اش عمل کرد من هم باید وظیفه خودم را انجام دهم. خوشا به پسرم که شهید شد، پسرم امانتی بود که خدا داد و خودش هم گرفت کاش پسرهای بیشتری داشتم و به می‌فرستادم. این را از ته دلم می‌گفتم. اما بعد از تولد خدا ۴ دختر و یک پسر دیگر به من داد که زمان جنگ خیلی کوچک بودند. بیشتر وقت‌ها پسر کوچکم را آغوش می‌گرفتم و با دخترانم در راهپیمایی‌ها و شرکت می‌کردم. روزه ماه رمضان بدون شرکت در راهپیمایی روز قدس قبول نمی‌شود به یاد داده بودم شرکت در راهپیمائی روز قدس واجب است و اگر در راهپیمایی آخرین جمعه ماه مبارک رمضان شرکت نکنند قبول نمی‌شود. بچه‌هایم را طوری تربیت کردم که مدافع ولایت و باشند. با تمام شدن جنگ، باز هم در انجام کارهای جهادی با ستاد همکاری کردم. برای بچه‌های خانواده‌های بی‌بضاعت لباس می‌دوختم‌. دوخت و دوز نوعروس‌ها را انجام می‌دادم. یک تنور کوچک روی پشت‌بام خانه داشتیم که برای بچه‌های نیازمند می‌پختم خلاصه هر کمکی که می‌توانستم برای رفاه حال خانواده‌هایی که دست شان تنگ بود انجام می‌دادم اما هیچ کدام این کارها مرا راضی نمی‌کرد. بی‌تاب و بی‌قرار بودم انگار هنوز کار نکرده‌ای داشتم. مادران دلداری‌ام می‌دادند و می‌گفتند: نگرانی‌ات بی‌جاست، تو تکلیفت را انجام دادی! بعضی‌ها هم می‌گفتند اگر پیکرت شهیدت به وطن برگردد دلت می‌گیرد. اما سال ۷۷ با آمدن پیکر پسر شهیدم و تشییع دوباره گویی بی‌تاب‌تر و بی‌قرارتر شدم‌.
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
می‌آید اولین روزهای ماه محرم ۲۰ سال قبل بود مثل همه سال‌های قبل با خانم‌های همسایه‌ برای کردن ظرف و ظروف مسجد به آشپزخانه مسجد محل رفتم. مشغول شستن دیگ بزرگ مسی بودم که گفتند داخل مسجد، است با عجله دیگ مسی را آب‌کشی کردم و برای شرکت در روضه داخل مسجد رفتم اواسط روضه وقتی که متولی مسجد مُهرها را برای سجده زیارت پخش کرد ناگهان مُهرهای شکسته و لَب‌پَر شده مسجد را جلب کرد. با تمام شدن دیگر نتوانستم در مسجد بمانم بی‌خداحافظی از دوستانم با عجله به خانه برگشتم هر چه مهر در سجاده‌های خانه بود را برداشتم و با دقت نگاه کردم. چند مُهر کدر و لَب‌پَر را برداشتم و به نیت سرور و سالار شهیدان کارم را شروع کردم. وضو گرفتم و مهرها را داخل ظرفی پر از آب گذاشتم صبح گِلِ تربت کربلا را خمیر کردم و بعد گلوله‌های کوچکی از خمیر را جدا کردم. گلوله‌های گِلی را روی سنگ صاف به شکل دایره‌ای در آوردم و تمام تلاشم را کردم تا کاملا شبیه مُهرهای بازار شود. بعد از چند باز نگاه کردن به دایره‌های آن‌ها را دانه دانه در مجمعه روحی چیدم و در گوشه‌‌ای از حیاط که سایه بود گذاشتم تا چند روز به مُهرها سر می‌زدم و خشک‌شدن شان را نگاه می‌کردم کمی نگران بودم بی‌هیچ تجربه و استادی می‌ترسیدم مهرها بشکنند، ترک یا اصلا شکلشان به هم بریزد اما بعد از گذشت چند روز مهرها را بدون هیچ تَرَک یا در حالی که از تمیزی می‌درخشیدند از درون مجمعه برداشتم و در گذاشتم خیلی زود آوازه دست‌ساز من دهن به دهن چرخید. حالا کیسه‌های مُهر بود که از مساجد شهر و روستاهای سبزوار، مساجد اطراف سبزوار، امامزاده‌ها و حتی مساجد مشهد به در خانه می‌آمد. بعضی وقت‌ها تعداد که می‌آوردند آن قدر زیاد بود که تا روزی ۱۰۰ مُهر هم درست می‌کردم. دیگر مردم مُهرهای دست‌ساز مرا در مسجد هر شهر یا که می‌دیدند می‌شناختند علامت مُهرهای دست ساز من بی‌علامتی بود مُهرهایی ساده که هیچ نقش و نگاری نداشتند. تربت کربلا آرامش دارد هر بار که دست در تربت کربلا می‌بردم گویی از گوشه خانه پرمی‌کشیدم به دشت ، یاد سرور و سالار شهیدان و زینب کبری(س) آرامم می‌کرد. هنوز هم درست کردن مهر همین حس و حال را دارم بیشتر از ۲۰ سال درست کردم تا ۶ سال قبل که یک چشمم را از دست دادم. مادر شهید، طاقتش شکسته می‌شکند و می‌گوید به خاطر چشمم نمی‌توانم سرم را زیاد پایین نگه دارم. برای همین مردم و متولیان مساجد مراعات حالم را می‌کنند و کمتر برایم مُهر می‌آورند البته الان هم مُهر درست می‌کنم و هر بار که دست در گِلِ تُربت می‌برم و می‌گویم: السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.