فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا
دوباره روزی دگر است و
ذکر یا مهدی به لب هامان نشسته
بیا آقا
که بغض انتظار 😔
راه گلوی شیعه را بسته😔
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
#زبانحال_حضرت_رقیه
خـاصيـت زنـجيـرهـاي شـاميـان اينست
با حلقه هايش ميكند كج شكل گردن را
آب از حسین برد و خنجر دهد به شمر
انصاف روزگار
ندانم کدام بود...
🌹#خاطرات_شهید🌹
"مفقود الاثر"
می گفت:" دوست دارم مفقودالاثر باشم، این آرزوی قلبی من است. آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام".
در روستای خودشان چند جوان شهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می کرد.
می گفت:" آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد".
در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:" دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین (علیه السلام)هستی، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما، نمی رسد".
یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد، که از او شنیده:" دوست دارم مفقودالاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، دوست دارم مفقودالاثر باشم چون قبر حضرت زهرا(سلام الله علیها) هم ناشناخته مانده است".
#شهید_محمدرضا_عسگری
شهدا خواستن و شد
ما نخواستیم و نشد....😔🍂
#یا_حضرت_رقیه😔🍃
همه لب تشنه و آبی به حرم آمد؟ نه
قمرم رفت بیارد قمرم آمد؟ نه
رفت با مشک که آبی برساند به حرم
ساقی از همه لب تشنه ترم آمد؟ نه
چند شب میگذرد نیست عمو…ای بابا
تو بگو خواب به چشمان ترم آمد؟ نه
در غریبی ز تمام تنم آتش میریخت
مرحمی بر جگر شعله ورم آمد؟ نه
سنگ میخورد سرم خار به پایم،
اما هرچه فریاد نمودم پدرم آمد؟ نه
ماه و خورشید و ستاره همه بر نی بودند
سنگ بسیار ولیکن سحرم آمد؟ نه
دیده کم سو شده از شدت سیلی،
اما غیر خونِ جگرم از بصرم آمد؟ نه
💔
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یا_حضرت_رقیه😔🍃 همه لب تشنه و آبی به حرم آمد؟ نه قمرم رفت بیارد قمرم آمد؟ نه رفت با مشک که آبی بر
امشب باید مُرد برای رُقَــیَّــِه!!
زجر ول ڪن نبود؛ حرمله می زد
دخترڪ را بدون فاصله می زد
#وایازدلزینب😔🌸🍃
بهم ریختگی مطالب کانال رو ببخشید
اثرات آشفته حالی این روزهاست....
خداکنه هممون تو این لحظه زیبای اذان مبتلای عشق واقعی اباعبدالله(ع) بشیم
التماس دعا از همه بزرگواران کانال #ازکربلاتاشهادت............
🍂❣
روضهی کربوبلا همه سخت است ولی
ماندهام من بخدا با شب سوم چه کنم؟💔
اصلا رقیه نه، مثلا دختر خودت؛
یک شب میان کوچه بماند، چه میشود!؟
اصلا بدون کفش، توی بیابان، پیاده نه !
در راه خانه تشنه بماند، چه میشود!؟
دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش، نه !
تنها به زور گوشواره بگیرد، چه میشود!؟
گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک شعله پیرهنش را بگیرد، چه میشود!؟
در بین شهر، توی شلوغی، همیشه، نه !
یک شب که نیستی، بهانه بگیرد، چه میشود!؟
اصلا پدر ،عمو و برادر نه، جوجه ای…
تشنه مقابل چشمش بمیرد، چه میشود!؟
دست گناهکار مرا روز رستخیز
یک دختر سه ساله بگیرد چه میشود
#یارقیه
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
@Karbala_1365
روضه خون عمه قافله
روضه هم روضه فاصله
وای اگر دختری نیمه شب
گم شه با پای پر آبله
ای سادات میبخشید که این روضه داغه.....💔🍂
هدایت شده از •|اِلـیالحُسـین|•
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یارقیه آخـرش نفہميــدم گناه من چۍ بـود؟؟؟ شُتـرش راه نمۍرفـت #منـو ميـزد ...!💔🖤
#بابا
پشت خرابه دخترکی کَج نشسته بود
میخواست تا ادای مرا دربیاورد...😭
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#بابا پشت خرابه دخترکی کَج نشسته بود میخواست تا ادای مرا دربیاورد...😭
شيرين زبآآآن بودم
صدايم را بريدند:)
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش
من مثل زهـرا مادرت آزار دیدم
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است
سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۱۹) 📝 ............... کریم گفت : دوست های ما گفتند یک خواب ع
باسلام به اعضای محترم کانال
إن شاءالله ادامه داستان واقعی
🍃 #غواصهابوی_نعنامیدهند
را بعداز عاشورای حسینی در کانال قرار میدهیم..
التماس دعا🌺
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
☄🌾 حرفِ دِل...☄ 🌸 این بار حکایت سرخی خون است و آبی بحر بی کران . حکایت مردانی که دریا به وسعت سینه
.
بزرگواران برای دست رسی به قسمت اول
🍃 #غواصهابوی_نعنامیدهند از پست سنجاق شده👆 استفاده بفرمایید.🌺
#شهدای_حسینی
▪️از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.
▪️هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد ؛
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها .
▪️معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
▪️معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد . میگفت : هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند.
#شهید_امیر_سیاوشی🌷