#کتاب_خوب📚
📘 کتاب عصرهای کریسکان
🖌 به قلم آقای کیانوش گلزار راغب
📝 خاطرات امیر سعید زاده
درباره کتاب عصرهای کریسکان:
راوی این کتاب یکی از خاصترین رزمندگان نیروهای دفاع مقدس، امیر سعیدزاده است؛ زیرا در هیچ سازمانی عضویت ندارد. نیرویی آزاد محسوب میشود، با این حال در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی حضور پیدا میکند و همچنین به مأموریتهای خارج از کشور برای شناسایی نیز میرود. بعد از آن وراد سپاه میشود.
سعیدزاده قبل از انقلاب، توسط ساواک، مورد مواخذه قرار گرفته و فرار میکند. اسیر کومله میشود و از آنجا نیز میگریزد. 4 سال بعد از جنگ، او به وسیلۀ حزب دموکرات کردستان عراق به اسارت درمیآید. این دوران از روزهای آغازین انقلاب تا سال 74، یعنی یک دوره 15 ساله به درازا میکشد.
@Ketabyademan
✂️ #برشی_از_کتاب
با پررویی وارد خانه شد. کلت سعید را گذاشته بودم لای متکای بچه. همین که وارد خانه شد متکا را از پنجره اتاق انداختم توی حیاط پدرشوهرم و او متوجه نشد. تمام اثاثیه منزل را بهم ریخت و آلبوم عکس شوهرم را ورق زد. عکس سعید و بچههای سپاه را درآورد و خواست با خودش ببرد که جلویش را گرفتم و نگذاشتم. گفتم: «اگه تو نظامی هستی چطور بدون مجوز وارد منزل من شدی؟ لعنت به اون دولت و نظامی که مأمورانش بدون مجوز وارد خونه مردم بشن. الان زنگ میزنم سپاه تا ببینم با چه مجوزی وارد خونه یه زن نامحرم شدی.»
@Ketabyademan
هدایت شده از یادمان شهدای گمنام
نصرالله شهید میشود
اما نصرتِ خدا ادامه دارد...
@shohadayeegomnamm
#کتاب_خوب📚
بخش هایی از زندگی نامه داستانی رئیس جمهور شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی
📖 کتاب پایان ماموریت
✒به قلم آقای مصطفی رضایی
@Ketabyademan
✂️#برشی_ از_کتاب
به سمت او برگشتم و در حالی که حرفهایش را درک میکردم ، پاسخ دادم:《 دخترم ما توی مسیر رسیدن به قلهایم. هرچی راه بیشتری طی بشه، مشکلات و سختیهای جدیدی هم پیش روی ما قرار میگیره. اگر من مسئول اهل عافیت باشم و برای مردمم از رفاه خودم نگذرم ، به نظرت کار انقلاب پیش میره ؟!من به خوبی میدونم که توی چه مسئولیتی قرار گرفته م ، اما چشم امید هزاران نه ،بلکه میلیونها نفر به قوه قضائیه ایه که باید در تراز انقلاب قرار بگیره. بابا جانم ، قوه قضائیه نماد اقتدار نظام اسلامیه . اگه مقتدر نباشه و نتونه اون طور که باید عدالت رو برقرار کنه ، ما به مردم چه جوابی بدیم ؟!》
@Ketabyademan
#کتاب_خوب📚
زندگی نامه داستانی شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری
📕 کتاب یک روز بعد از حیرانی
🖊 به قلم فاطمه سلیمانی ازندریانی
@Ketabyademan
✂️ #برشی از کتاب یک روز بعد از حیرانی
قبل از اعزام باید فرم تعاون را پر می کردید. بخشی که مربوط به امور بعد از رزم است. جانبازی، اسارت، مفقودالاثرشدن یا شهادت. تعاون آدم را یاد شرکت های تعاونی می اندازد و من ربطش با شهادت و اسارت و مفقودالاثرشدن را نمی دانم. پُرکردن فرم تعاون هم دل بزرگی می خواهد. مثلاً خیال کن که یک فرم دستت بدهند و یکی از سؤالاتش این باشد: محل دفن؟ به همین راحتی! البته برای یکی مثل تو که سخت نبوده. تو را چه باک از مرگ؟ عین خیالت هم نبود حتماً. تو محل دفنت را خیلی قبل تر انتخاب کرده بودی. همان موقعی که مامان فاطمه را از بین جمعیت بیرون کشیده بودی و گفته بودی من را اینجا دفن کنید. آن لحظه هم شک ندارم که بدون تأمل و حتی لحظه ای ترس از مرگ جلوی قسمت مربوطه نوشتی «چیذر»
چه خوش اشتها هم بودی! چه دل قرصی هم داشتی. شک نداشتی که تا ابد همان جا آرام خواهی گرفت. تو منتظر رفتن بودی و جواز رفتن صادر شده بود. بالاخره بر بال آرزوهایت سوار شدی و پرواز کردی به سمت حرم عمۀ سادات. توی هواپیما روضه می خواندید…
@Ketabyademan
#کتاب_خوب📚
داستانی از دلاوری حضرت ابوالفضل العباس (ع) که یار و یاور امام حسین (ع) ، علمدار لشکر حق و سقای آب و ادب بود .
📜 هرفصل کتاب به دقت بر اساس مستندات تاریخی به نگارش درآمده .
📖 کتاب سقای آب و ادب
به قلم 🖋 سید مهدی شجاعی
@Ketabyademan
✂️#برشی_از_کتاب
شریعه فرات، پیش روست و چند هزار سوار دشمن پشت سر. سوار تشنه لب، لحظه به لحظه به آب نزدیک تر می شود، با مشک خالی بر دوش و شمشیری در دست و لبخند شیرینی بر لب. لبخند، لب های ترک خورده اش را به خون می نشاند. اسب در زیر پایش، به عقابی می ماند که مماس با زمین پرواز می کند. آنقدر رعنا و رشید و بلند بالاست که اگر پا از رکاب، بیرون کشد، سرانگشتانش، خراش بر چهره زمین می اندازد. «وقتی که تو بر اسب سوار می شوی، ماه باید پیاده شود از استر آسمان» چشمانی سیاه و درشت و کشیده دارد و ابروانی پر و پیوسته و گیسوانی چون شبق که از دو سر فرو ریخته و تاب برداشته و چهره ی درخشانش را چونان شب سیاه که ماه را به دامن بگیرد، در قاب گرفته است. «ماه اگر در روز طلوع کند، از جلای خودش می کاهد. این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می زداید و با ظهورش روشنایی روز را کمرنگ می کند؟!»
@Ketabyademan
#کتاب_خوب 📚
زندگینامه داستانی حر مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی
📗کتاب مجید بربری
به🖋 قلم کبری خدابخش دهقی
@Ketabyademan
✂️#برشی_از_کتاب
تازه از سوریه برگشته بودند. هم موقع رفتن و هم برگشتن، عجیب هوای مجید در دلشان افتاده بود. ساعت سه و چهار نیمه شب بود. عطیه گوشی اش را روشن کرد. پیامی با این محتوا دریافت کرده بود.
«با سلام، بنده از پایگاه خبری مشرق نیوز هستم. می خواستم یک زندگی نامه کلی و چندتایی خاطره از مجید، که تا کنون گفته نشده، برای بنده بیان کنید.»
عطیه قربانخانی اخم آورد و شروع کرد به غرولند.
– خدایا حالا من چی برا این بگم. ما که این مدت، به این خبرگزاری و اون روزنامه، همه خاطرات را گفتیم. حرف نگفته ای نمونده که بخوام بگم. و خوابید. در خواب دید با مجید دارند شوخی می کنند. عطیه می خواست با کمربند، مجید را بزند که یکی از دوستان برادرش، از راه رسید و کمربند به مجید نخورد. عطیه افتاد و همه غش غش بهش خندیدند. دوست مجید گفت:
– می خواستی مجید را بزنی، خدا جوابت را داد و افتادی زمین.
مجید گفت:
– آبجی! اینم خاطره خوب، برو برا اون خبرنگار تعریف کن.
@Ketabyademan