.|بــه نـامـِ خـدایی کـه عـزّت میدهد، هرکـه را کـه بخـواهـد|.
💠 #شهید_اسحاق_حسنی ، متولد۵۵ و اهل افغانستان.
✍🏻او درحالی پا به دنیا گذاشت که از نعمت پدر محروم بود و در ۱۶سالگی با فوت مادر به ایران عزیمت کرد.
✨اهمیت او به #نماز و #روزه و #صبوری و #آرامش اسحاق ، همسرشان را دلباخته میکند
در سال۹۰ ازدواج و درسال۹۲ زندگی مشترک خود را آغاز میکنند.
✍🏻 اسحاق گلایه داشت، از پدران مدافع حرم، که اگر بروید و برنگردید فرزندانتان چه میشوند؟
چرا که خود طعم تلخ #یتیمی را چشیده بود و دلش میسوخت از نبود پدری برای فرزندش...
اما بعد از #شهادت رفیقش، #شهید_علی_براتی ، نظرش عوض شد
و در مرداد۹۴ قصد رفتن به سوریه کرد.
✍🏻 در همین روزهای پر از آب وتاب رفتن؛ همسر، محمدعلی را هفت ماهه در شکم دارد. اسحاق حرف از جدایی و رفتن میزند و همسر همه کار میکند برای نرفتن و ماندن...
و خدا میداند در دل #همسران_شهدا چه گذشته و میگذرد.
تا اینکه اسحاقِ #جوانمرد خوابش را برای همسرش تعریف میکند، خوابی که حضرت زینب(س) به او گفته بودند که: «جای تو اینجا نیست، جای تو #سوریه است».
دل همسر میلرزد و با خود میگوید وقتی خود بانو دعوت کردند من که باشم رضایت ندهم؟!
✨ اسحاق رفت و در پنجاه روزگی فرزندش آمد؛ برخلاف انتظار، محمدعلی غریبی نمیکرد و در آغوش پدر بسیار آرام بود.
✍🏻 اسحاق تا سه دوره راهی سوریه میشود. آخرین اعزامش در فروردین ۹۵، همسر که روزها و ساعتها به انتظار دوباره دیدن و حتی شنیدن صدای همسرش بود، با زنگ تلفن، در عصر روزی غمین به خود آمد. اسحاق خبر از اعزامش به خط مقدم داد و التماس دعا داشت و گفت نیرو لازم دارند، باید تغییر موقعیت بدهد و دوهفته دیگر تماس میگیرد... صحبتشان تمام نشده بود که تلفن قطع شد.
یک ماه گذشت، خبری از اسحاق نشد، کابوس های هرشب همسرش و دیدن او در اسارت، او را بی تاب و وحشت زده کرده بود، طوری که راضی به شهادتش بود ولی اسارت نه.
✨ در بیداری، حضور پررنگش را در خانه احساس میکند ولی دم نمیزند که دیگران نگرانش نشوند.
✨ این روزها #دلتنگی هایش را در کنار سجاده اش، با خدایش می گوید. این روزها هنوز خوابش را میبیند ولی دیگر آن ها کابوس نیستند،
✨و محمدعلیِ در آستانه ی ۴سالگی، حال بیشتر #دلتنگی میکند و به همه در جواب پدرت کجاست، با افتخار میگوید: پدر من به سوریه رفته و شهید شده و پیش خداست، ما هم قراره بریم...
و این روزها را با خیال پدر، پر میکند و هنوز هم کنار بالش کوچکش، بالش پدر را جا میدهد و سکوت را برقرار میکند تا پدر آرام بگیرد.
💠و همچنان پس از گذشت سالها، خبری از اسحاق نیست....
کسی چه میداند، شاید دلش میخواسته، همانند مادرِ همهٔ شهدا، سنگ قبری برای گریستن نداشته باشد و در #گمنامی بیاساید.
✨خوش به حالشان که خریدارشان فاطمه(س) بوده است. خوش به حالشان...
💢چهارشنبه ۸خردادماه ۱۳۹۸💢
#چهارشنبههای_شهدایی
#خواهران
#کانون_خادمین_گمنام_شهدا
🆔 @KhGShohada_ir