[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
الســلام علیکـــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)
مولاےمهربانم
نامتان را كه مےبرم
دلم چه قرص مےشود
چنان كوه ها كه ستونهاے زمينند
عمود سياره سرگردان قلبم مےشود
نامتان را كه مےبرم
اقيانوس موّاج دلم چه رام مےشود
تمام ترديدها كه ته نشين مےشوند
تصوير تماشائےمهرتان در آن جلوهگر مےشود
.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ✋
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
یه آدمایی هستن توی این دنیا.مهدی رسولی.mp3
13.02M
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
یه آدمایی هستن توی این دنیا
که چشماشون یه اقیانوس آرومه
#حاج_مهدی_رسولی
#بسیار_زیبا 👌👌
#سرداران_بی_ادعا
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #جاماندھ😓 ]
#خادم.الشهدا
ماجرا
قصہ ے دلے❣ است...
ڪہ میان #رمل_هاے فڪہ...
یا خاکـــــ شلمچہ
یا آبهاے اروند...
جامانده استـــــ...
خادمے قصہ ے یڪ
دلدادگے است...
#خادم_الشهدا
#شهید_حجت_الله_رحیمی
[من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
دست خالۍ آمدم ✋
دستم به دامانت رضا 💚°
ڪن ڪرم بر سائلتــ
جانمـ به قربانت رضا ♥️°
تا رسیدم بر 🚶♀°
دࢪ باب الجواد مشهدت😍°
من شدم مبهوت 😳°
این سیڵ گدایانت رضا. . .💚°
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_پنجاه_پنجم اصر از ته دل آه ميكشد: ـ صالح جون ! من، نيومده
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_پنجاه_ششم
ـ آره؛ چيزايي رو كه ميخواستيم از سپاه گرفتم؛ به اضافة يك جيپ.😍
دست هاي صالح، روي تفنگي كه دل و رودهاش را باز كرده ميماند:
ـ اينارو كه ميدونيم؛ قوت قلبت از كجاس؟
ناصر ميخندد:
ـ خدا عمر جهان آرا رو زياد كنه، اگه غم عـالم و دنيـا هـم تـو دل آدم باشـه،
بالفور ريشه كناش ميكنه و جاش اميد ميكاره!
شوري كه با آمدن ناصر به دل آنهـا نشـست، پررنـگ تـر مـي شـود . صـا لح
پرسوجو را دنبال ميكند:
ـ چي ميگفت؟ 🤔
ـ حرفهاش تازگي نداشت؛ اما مثل هميشه قوت قلب داشت .
ميگفت: ما خدا رو داريم و به يقين پيروزيم .☺️ مهم نيس كه بچه ها دارن شهيد مـي شـن؛ مهـم
اينه كه مكتب باقي بمونه .
اگه مكتب باقي بمونه همه چيز داريـم . گفـت بـه
بچه ها بگو اينا رو امام فرستاده. 😌
دست به جيب شلوارش مي برد و چند سكة كوچك بيرون مي آورد. صالح و
فرهاد آنها را ميقاپند و ميگويند:
ـ قدس؟!
بچه ها براي شنيدن حرف هاي جهان آرا تشنه مي شوند و به لـب هـاي ناصـر
چشم ميدوزند. 👀
فرهاد باز ميپرسد:
ـ ديگه چي ميگفت؟
ـ يكي از حرف هاشم اشاره به حرف خود تو بود . ميگفت يه روز فرهاد گفـت
اين جنگ يه انقلابه؛ اينو با يه احساس و ايماني مي گفت كه همـ ة خـستگي
رو از تن آدم مي گرفت... حرفهايي رو كه اون روز، كنـار گمـرك و كـوي
طالقاني گفت، باز امروز يادآوري كرد كه ما نبايد فقط خرمـشهر را ببينـيم و
تنهايي بچه ها را، بايد كربلا را ببينيم و عاشورا را.
بچهها مي خواهند تا ناصر سـرحال ا سـت، خبـر بـرادرش، حـسين را بـه او
بدهند، اما واهمه دارند حرفي از جهانآرا داشته باشد و بعد از آن نگويد. 🙂
صالح تشنة شنيدن است:
ـ چيز ديگه اي نگفت؟
ـ ميگفت بچه هايي كه موندن و تا سقوط شـهر جنگيـدن، امتحانـشونو پـس
دادن، خدا هم توي اين چن روز داره كمك هاشـو عيـون مـي كنـه و دسـت
غيب شو نشون ميده.
حالا ناصر از بچه ها و ماجراهاي چند ساعتي كه نبوده مي پرسد؛ امـا آنهـا از
جواب طفره ميروند و ميخواهند حرف خودشان را بگويند. ناصر، بو ميبرد:
ـ چيه؟ اتفاقي افتاده؟
فرهاد نگاهي به صالح ميكند و او را كه خاموش ميبيند، لب باز ميكند:
ـ ناصر حقيقتش چند روزه مي خواستيم يه چيزي رو بهت بگـيم، امـا واهمـه
داشتيم. ميدونستيم كه تو مردونه از اول جنگ وايستادي و قـولم دادي كـه
تا آخر بموني اما باز جرأت نكرديم بگيم. 😢
ناصر جا ميخورد و نگران منتظر حرفهاي فرهاد ميماند.
ـ ميخواستيم جريان اون جيپي رو بگيم كه جلوي فرمانداري زدن.
ـ داداشم بوده؟
فرهاد بيميل ميگويد:
ـ آره! داشته براي بچه ها مهمات مي برده كه جلوي فرمانداري مـي بنـد نش بـه
رگبار. 😭
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️آن چیــزي كــه در كشــور ایــران
واقــع شــد و بلاشــك در همــه ي ادوار
تاریــخ ایــن كشــور - تــا آنجــا كــه مــا
خوانده ایــم و دیده ایــم - ســابقه یي
نــدارد، ایســتادگي و فــداكاري عمومــي
و یكپارچــه ي مــردم در راه خــدا بــود
كـه در مقابـل تجـاوز و نامردمـي دشـمنان
صـورت گرفت.
♦️نقطـه ي اوج ایـن حادثه ي اسـتثنایي
و بي نظیـر، همان حركـت درخشـاني بـود
كـه از سـتارگان آسـمان انسـانیت زمـان مـا
- یعنـي همیـن شـهیدان عزیـز مـا - سـر زد.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دردونہ👼]
شاید هرگز باورشان نمےشد😯
برسد روزی ڪہ درفراق دوستانشان
زمزمہ ڪنند:😞
ڪجایید ای شهیدان خدایے را😢
وعجب داغ گرانے است 😣
داغ رفیقے ڪہ برادر است😭
#شهید_محمد_اینانلو
#جانباز_حبیب_عبدالهے
#رفیقم_کجایی؟؟؟!
#دارم_واسه_حلمات_میخونم_لالایی😭
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢]
Eitaa.com/Khadem_Majazi