[ #دردونہ👼 ]
انشام دوباره بیست بابای گلم!
موضوع: (کسی که نیست) -بابای گلم-
دیشب زن همسایه به من گفت: یتیم
معنای یتیم چیست بابای گلم!
من منتظرم عزیزم!حتما" برگرد
از این سفر دراز لطفا" برگرد
دعوت شده ای به مدرسه،باباجان!
یک لحظه فقط بیا و فورا" برگرد
-بابای گلم....♥️✨
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
میلاد باسعادت
امام محمد باقر (ع)
برهمه شیعیان مبارک باد
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
🦋•°هرکھ
از تو نشانے دارد؛
سبز است، سبز!🌱.•
#ادرکنےمهدےجانعج
#الهمعجللولیڪالفرج
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣]
از گمنـامے نَترس؛
از اینڪہ اسم و رسمے ندارے!🌿
از بے تقاوُت بودن آدم ـها؛
از تنھایے ات در عین شلوغے ها
غمیگن مَبـاش! :)
ڪہ گمنامے اولین گام براےِ
رسیــدن است!✋🏻
#گمنـامباش. . .
#ماه_رجب
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شہید_زندھ💖 ]
هࢪ کے با خـدا ࢪفیق میشہ
اهـل بلا میشہ🍃
هࢪ کے همـ اهـل بلا بشہ
اهـل ڪࢪبلا میشہ😍✋🏻
"حاج حسین یڪتا"
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
امام رضا جانم♥️✨
به کوی تو هر جا که پا می گذارم
همان جا دل خویش جا می گذارم
مبادا برانی که با صد امید
قدم در حریم شما می گذارم....
#ماه_رجب
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عشق_نامہ💌 ]
#دل_آرام_من | #قسمت_پنجم
🎁امین وقتی از اولین سفر سوریه برگشت،گفت زهرا جان،سوغاتیها را بیاور😍
برای شما یک هدیه مخصوص آوردهام😊گفتم:من که سوغات نخواسته بودم! مگر قرار نبود از حرم بیرون نروی که خطر تهدیدت نکند!😢
گفت:
«حالا برو آن جعبه را بیار!»😃
یک تسبیح سبز به من داد..📿
با خودم گفتم من که تسبیح نخواسته بودم!
گفت:«زهرا این یک تسبیح مخصوص است»
گفتم«یعنی چی؟ یعنی گرونه؟»🤔
گفت:«خب گرون که هست اما مخصوصه
این تسبیح به همه جا تبرک شده و البته با حس خاصی برایت آوردهام.
این تسبیح را به هیچکس نده»😊
تسبیح را بوسیدم و گفتم خدا میداند این مخصوص بودنش چه حکمتی دارد😚
بعد شهادتش،خوابم برایم مرور شد😔
تسبیحام سبز بود که یک شهید به من داده بود..
طور خاصی امین را دوست داشتم😊خیلی خاص👌
همیشه به مادرم میگفتم:
«من خیلی خوشبختم!خدا کند همسر آینده ی خواهرم هم مثل همسر من باشد😊هرچند محال است چنین همسری نصیبش بشه😌
عقدمان 29 اسفند سال 91 ولادت حضرت زینب بود و شروع و پایان زندگی ما با خانم حضرت زینب(سلام الله) گره خورده بود..
عروسیمان 28 دی سال 92 بود..
تمام ولادتها،اعیاد و هر مناسبتی از امین هدیه داشتم..🎁
در ایام عقد تقریباً هفتهای 2 بار برایم گل میخرید🌹
📚اولین هدیهاش دیوان حافظ بود.
هرشب خودش یک شعر برایم میخواند و در موردش توضیح میداد..خیلی خوش ذوق بود☺️
👌با اینکه من اهل شعر نبودم از اینکه او حرف بزند لذت میبردم و هیچوقت خسته نمیشدم.فقط دلم میخواست حرف بزند😋
💍روز آماده شدن حلقههای ازدواجمان،گفت:باید کمی منتظر بمانیم تا آماده شود😉
گفتم:«آماده است دیگر منتظر ماندن ندارد!»😞
حلقهها را داده بود تا 2 حرف روی آن حک شودZ&A،اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شده بود😍😍
سپرده بود که به حالت شکسته حک شود نه ساده!
واقعاً از من هم که یک خانمهستم
بیشتر ذوق داشت😌
بعدها که خوشپوشی امین را دیدم به او گفتم چرا در خواستگاری آنقدر ساده آمده بودی؟😒
به شوخی و به خنده گفت:
میخواستم ببینم منو به خاطر خودم میخواهی یا به خاطر لباسهام!(همه میخندیم)😂😂😂
از این همه اعتماد به نفس بالا حیرت زده شده بودم و کلی با هم خندیدیم.
👗👔خرید لباسهایمان هم جالب بود لباسهایش را با نظر من میخرید. میگفت باید برای تو زیبا باشد!
من هم دوست داشتم او لباسهایم را انتخاب کند.
سلیقهاش را میپسندیدم.عادت کرده بودیم که خرید لباسهایمان را به هم واگذار کنیم☺️
🎁یکبار با خانواده نشسته بودیم که امین برایم یک چادر مدل بحرینی هدیه خرید.
چادر را که سرم کردم،پدرم گفت:
«به به، چقدر خوش سلیقه!»
👌امین سریع گفت:
«بله حاج آقا،خوش سلیقهام که همچین خانمی همسرم شده!» 😊😉
حسابی شوخ طبع بود..
وقتی برای خرید لباس جشن عقد رفتیم،با حساسیت زیادی انتخاب میکرد و نسبت به دوخت لباس دقیق بود.
👌حتی به خانم مزوندار گفت :
«چینها باید روی هم قرار بگیرد و لباس اصلاً خوب دوخته نشده!»😏
فروشنده عذرخواهی کرد😶
برای لباس عروس هم به آنجا مراجعه کردیم وقت تحویل لباس،خانم مزوندار گفت :
«ببخشید لباس آماده نیست! گلهایش را نچسباندهام!»
با تعجب علت را پرسیدیم،
گفت:«راستش همسر شما آنقدر حساس است که با خودم فکر کردم خودشان بیایند و جلویایشان گلها را بچسبانم!»
امین گفت:«اگر اجازه بدهید چسب و وسایل را بدهید من خودم میچسبانم!»🤗
حدود 8 ساعت آنجا بودیم و تمام گلهای لباس و دامن را و حتی نگینهای وسط گلها را خودش با حوصله و سلیقه تمام چسباند!☺️
تمام روز جشن عقد حواسش به لباس من بود و از ورودی تالار،چینهای دامن مرا مرتب میکرد!
واقعاً خودم مردِ به این جزئینگری که حساسیتهای همسرش برایش مهم باشد ندیده بودم..😯
امین بسیار باسلیقه بود.حتی تابلوهای خانه را میلیمتری نصب میکرد که دقیقاً وسط باشد.
🔆یا مثلاً لامپ داخل ویترین را سفید انتخاب کرد و گفت:
«این نور روی کریستال قشنگتر است!»
بالای سینک ظرفشویی را هم لامپهای کوچک ریسهای وصل کرده بود و میگفت:«وقت شستن ظرف،چشمهایت ضعیف میشود!»😚
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
🔰سخننگاشت | برخی اوقات دلها
مضطرب میشوند اما بدانند: جلوههای
مودت اهلبیت در کشور مشهود است!
❇️ #امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
🕊| گاهی بعضی از دلها در بعضی از امور
مضطرب میشوند، من میگویم مضطرب
نباشید، رشحات این موّدت خوشبختانه در
نظام جمهوری اسلامی کاملاً مشهود است.
حرکت بسیجی، خدمات بینامونشان شهدای
هستهای، تلاش بیوقفهی اردوهای جهادی...
اینها جلوههای زیبای پیروی از نقشهی
خانوادهی امیرالمؤمنین و فاطمهی زهرا
(سلاماللّهعلیها) است.
🗓تاریخ: ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
🌸 ارتباط تصویری رهبر انقلاب با جمعی
از مداحان، بهمناسبت سالروز میلاد حضرت
فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ]
دل را ز علے •|؏|• اگࢪ بگیرم چه ڪنم
بی مہر علے •|؏|• اگࢪ بمیرم چه ڪنم
فࢪدا که کسی را به کسے ڪاری نیست
دامان علے •|؏|• اگࢪ نگیرم چہ ڪنم
[ السلام علیڪ یا امیرالمومنین ✋🏻 ]
#ماه_رجب
[دلم بھ آن مستحبی خوش است
کہ جوابش واجݕ استـ😇]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅 ]
•|﷽|•
پر کن از باده ی چشمت
قدح صبح مرا...
خود بگو
من ز تـــــو
سرمست شوم یا خورشید ؟!
#ماه_رجب
[و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانہ🥀 ]
همسر جانباز
یعنے
پایمردے؛
پاے مردے،ڪه پا داد
تا اسلامـ از پا نیفتد...
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi