🍀🌹🍀🌹🍀
♻️ #ثواب عظیم دوستی با آل محمد (ص)
🌷 پيامبر خدا صلی الله عليه و آله می فرمایند :
🌿 هر كه با دوستي آل محمد بميرد ، #شهيد از دنيا رفته است.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #آمرزيده از دنيا رفته است.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #توبه_گر از دنيا رفته است.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #مؤمن و #با_ايمان كامل از دنيا رفته است.
🌿بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، ابتدا فرشته مرگ و سپس منكر و نكير ، مژده #بهشت به او دهند.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، همان گونه كه #عروس را به خانه شوهرش مي فرستند ، او را به سوي #بهشت روانه كنند.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #دو_در در قبر وي به سوي #بهشت برايش باز شود.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، خداوند گور وی را #مزار_فرشتگان_رحمت قرار دهد.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، بر طريق #سنت و #جماعت از دنيا رفته است.
🍃🌸 #اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#وعجل_فرجهم 🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_شصت_و_سوم: صدای دا را از پشت سرم شنیدم,پرسید:چرا اینارو در
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_شصت_و_چهارم:
از طرفی کنجکاو بودم ببینم مسجد جامع چه خبر است.چون از زبان این و آن شنیده بودم نیروهایی که می خواهند به خط برونداز مسجد جامع اسلحه می گیرند و از آنجا تقسیم می شوند.از همه مهم تر می خواستم ببینم عاقبت چه می شود.جنگ تا کی می خواهد ادامهپیدا کند.حرف زینب هم توی سرم زنگ می زد که می گفت:سگ ها حمله کردن.تا صبح چشم بروی هم نذاشتیم و با سنگ سگ هاد رو زدیم.مرور این فکر ها ناراحتم می کرد.بالاخره رو به زینب و بقیه که یک گوشه وا رفته بودند,گفتم:من می رم مسجد جامع.
زینب گفت:برای چی ؟
گفتم:باید بگیم اینجا چه خبره یه فکری کنن.معلوم نیست این قضیهئ تا کی می خواد سر و ته اش هم بیاد.از نیروی کمکی هم خبری نیست.اوضاع اینجا رو نمی بینی؟خودت رو نمی بینی؟از حال رفتی.باید بگیم نیرو بفرستند.این طور پیش بره دو روز دیگه باید یکی بیاد خودمون رو هم دفن کنه.
گفت:تو این وضعیت کی به کیه؟کی حرف تو رو گوش می ده؟اونا الان یک سر دارن هزار سودا.به کی می خوای بگی؟این کار مردهاست.مردها باید برن نیرو بیارن.
گفتم:حالا تا کی منتظر مردها بمونیم؟مگه خودمون چه مونه؟مگه خودمون زبون نداریم؟می ریم حرف می زنیم.بالاخره یکی باید پیدا بشه که به وضع اینجا برسه.هر چی میگذره عوض اینکه بهتر بشه بدتر می شه.
زینب خانم دیگر چیزی نگفت.من هم از غسالخانه زدم بیرون.همین طور که به طرف در جنت آتباد می رفتم,چند نفر از همکاران بابا را دیدم.دست از کار کشیده بودند و می خواستند بروند.رفتم جلو.سلام کردم و سراغ بابا را از آن ها گرفتم.گفتند:نمی دونیم.
امدم که بروم,یکی از انها گفت:آقا سید رو من قبل از ظهر دیدم.با چند تا سرباز که خدمه تفنگ صد و شش بودند,رفته خط پلیس راه.بهش گفتم؛آقا سید خیره.کجا؟گفت:دارم میرم خط.گفتم:کارت چی میشه؟گفت:کار ما امروز جنگیدن با دشمنه.گفتم:مگه نمی دونی شهرداری گفته هر کس سر کار حاضر نشه اخراجش می کنه؟ولی آقا سید گفت:گور پدر کار,دشمن اومده تو شهر می خواد ما رو از شهرمون بیرون کنه,اون وقت اینا منو تهدید به اخراج می کنن؟!خب بکنن.من وظیفه ام اینه که برم بجنگم.
خوشحال شدم بالاخره بابای من هم جزو مدافعین شده است.تا ان موقع ناراحت بودم که کسی از ما جزو مدافعین نیست.مطمئن بودم اگر علی خرمشهر بود,حتما تا الان به خطوط درگیری رفته بود.به خودم گفتم:کاش می گذاشتند من خودم بروم خطوط .
از در جنت آباد که بیرون آمدم,تعداد زیادی سرباز دیدم که کنار دیوار قبرستان دراز به دراز خوابیده بودند.به نظر می رسید خسته و گرسنه اند.یک تانک چیفتن هم آن طرف تر رها شده بود.از اینکه توی این شرایط این ها بیکار و بی عار روی زمین افتاده بودند و بعضی هایشان سیگار می کشیدندععصبانی شدم.رفتم جلو و با پرخاش گفتم:خجالت نمی کشیدعگرفتید اینجا خوابیدید؟مگه نمی بینید دشمن اومده تو شهر,داره مردم رو نابود می کنه؟می خواد شهر رو بگیره.
صدای یکی عدو نفرشان در آمد که:خب ما چی کار کنیم؟فرمانده نداریم.
عصبانی تر از قبل گفتم:چی کار کنیم,چیه؟شما الن نه مرده اید,عین مرده ها ببریم دفنتون کنیم ,نه زنده اید مثل زنده ها.بلند شید یه کاری بکنید.فرمانده ندارید ,غیرت که دارید.حداقل بلند شید کمک کنید جنازه شهدا رو به خاک بسپاریم.دوباره گفتند:خب به ما هیچ دستوری داده نشده,ما چی کار کنیم.گفتم:چرا باید منتظر دستور باشید.از وجدان خودتون دستور بگیرید.
تحت تاثیر این حرف ها عدهد ای از سرباز ها بلند شدند و راه افتادند طرف جنت اباد.بعضی هایشان هم غر غر می کردند که :ما چی کار کنیم فرمانده نداریم؟
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
التماس دعای فرج بسم الله الرحمن الرحیم الهی عظم البلاء.... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلا
دقیقہها تبدیل بہ ساعت
و ساعتها تبدیل بہ روز میشوند
روزها مثل ماهها و ماهها شبیہ سالها میشوند
☝میبینۍ
تا نیایۍ این طولانی شدنها دست از سرمان بر نمیدارد
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج❤️
#جمعه_های_انتظار🍃
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🍀🍃 پس کِی قرار است به خدا اعتماد كنيم؟
🌸 از روايات استفاده میشود زمانیکه دعا میخوانیم باید با ایمان باشد و یقین داشته باشیم که یک چیزی به ما میدهند و دست خالی برنمیگردیم.
🌼 متاسفانه خوبان ما هم خدا را امتحان میکنند!
میگوید فلان دعا را بخوانم ببینم چه میشود! فلان نماز را بخوانم ببینم چه میشود!
ببینم چه می شود یعنی چه؟! بايد ايمان داشته باشيم كاسه مان پر میشود.
🌸 تصمیم بگیریم اینقدر خدا را امتحان نکنیم!
عزیز من معنای توكل چيست؟
توكل يعنی كسى را وكيل قرار دادن.
اگر آدم پرقدرتی به ما بگويد هركارى داشتی من برایت انجام میدهم آن شب را از خوشحالی خوابمان نمیبرد!
🌼 بالاخره پس کِی قرار است به خدا اعتماد كنيم؟
او اكرم الاكرمين است!
بايد يقين داشته باشيم هنگام دعاکردن، اکرم الاکرمین چيزی در كاسه مان ميريزد.
🎤 حجةالاسلام فاطمی نیا
#نکته_اخلاقی
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_شصت_و_چهارم: از طرفی کنجکاو بودم ببینم مسجد جامع چه خبر اس
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_شصت_و_پنجم:
توی راهد باز هم سربازانی را دیدم که سر گردان می چرخند.چهره شهر به نظرم تغییر کرده بود.حالت جنگ زده به خود گرفته بود.دود ناشی از اتش سوزی پالایشگاه آبادان ,آسمان شهر را سیاه کرده بود.تقریبا خانه ای نبود که اثری از ترکش نداشته باشد.بعضی خانه ها اوار شده ,مغازه ها بسته بودند.چهره مردمی که می دیدم نگران و مضطرب و بعضا گریان بود.بلوار های پر از گل و گیاه,درخت های سبز دو طرف خیابان و نخل های تزیینی وسط بلوار دیگر ان طراوت همیشگی را نداشتند و گرد و غبار پژمرده شان کرده بود.این صحنه ها را بعد از دو,سه روز کار توی جنت آباد می دیدم.توی این مدت فقط توصیفش را از زبان مردم شنیده بودم.به خودم گفتم:چقدر زود جنگ چهره زشت و شوم خودش را نشان داد.مردم شهرم,خانه های شهرم دارند از دست می روند.بعد خودم را دلداری دادم که :این جریان مدت زیادی طول نمی کشد.به محض اینکه نیروهای کمکی شهر های دیگر سر برسند و دشمن را از خاکمان بیرون کنند,دست به دست هم می دهیم و خرابی های شهرمان را بهتر از قبل می سازیم.خیلی دلم می خواست به همه جای شهر سر بزنم و همه جا را ببینم.
از فلکه اردیبهشت به فلکه دروازه رفتم تا از خیابان فخر رازی جلوی مسجد جامع در بیایم.فلکه دروازه مرکز شهر به حساب می آمد.می خواستم ببینم آنجا چه تغییری کرده,آنجا را خیلی دوست داشتم.جای قشنگی بود.توی پیاده رو های دور تا دور فلکه پر بود از درخت های بی عار که برگ های ریز و شاخه های طبقه طبقه شان مثل چتری فضای آنجا را پوشانده بودند.وسط,فلکه هم حوض گرد نسبتا بزرگی بود که دور آن یک ردیف شمشاد و گل های رز و شاپسند و چمن کاشته بودند.مجموع اینها فلکه دروازه را خیلی قشنگ کرده بود.روزهایی که هوا گرم بود,هر وقت از اینجا رد می شدم,به خاطر سایه درخت ها و آب فواره های حوض,خنکی دلچسبی به صورتم می خورد.تقریبا نه خیابان فرعی و اصلی از این فلکه به بازار ها و خیابان های مهم شهر منشعب می شد.فخر رازی,حافظ,هریس چی,فرهنگ,رودکی و ...روی این حساب این منطقه از شهر خیلی پر رفت و آمد بود.ولی الان از شلوغی فلکه خبری نبود.مغازه ها تماما بسته بودندو فواره ها کار نمی کرد.روی تمام برگ های درخت ها و گل ها غبار سیاه نشسته بود.به طرف خیابان حافظ نگاه کردم.محدوده سینما حافظ و بازار روز مورد اصابت قرار گرفته بود و شاخه های سوخته درخت ها و سنگ و کلوخ ها وسط خیابان ریخته بود.هر چه به مسجد جامع نزدیک تر می شدم,تردد آدم ها و ماشین ها بیشتر می شد.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد....
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد اللهی دارد.⛔️
📩http://eita.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
💢جمعی از نمایندگان تهران همزمان با عدم امضای سوال اقتصادیِ مجلس از جناب روحانی، از او خواستهاند که از اظهارنظرهای قهرمانانه و محکم مقامات کشوری و لشکری در مقابل آمریکا جلوگیری کند!
#نماینده_؟
هیچکس به اندازه رهبر مظلوم نیست
چون معمولا مردم محدودیت های رهبر را درک نمیکنند ولی دشمنانش محدودیت های او را خوب میفهمند و تحت فشار قرار میدهند و...
@KhanevadehMontazeran