eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
413 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_صد_و_هجدهم: قسمش که دادم جیغ و دادش فرو کش کرد و آرام آرام
بسم الله الرحمن الرحیم : وقتی شروع به گذاشتن سنگ های لحد کردند در دلم غوغایی بود.نشسته بودم لب قبر و به خاک ها چنگ می زدم.کلوخ ها را خرد می کردم.چشمم به پیکر بود.انگار همه وجودم چشم شده بود. سنگ ها که چیده می شد به این باور می رسیدم که دیگر امیدی نیست.دا که بعد از حلالیت گرفتن از بابا صدایی نداشت با بهت نگاه می کرد.فکر کردم با آن همه جیغ کشیدن تمام جانش رفته.فقط گهگاهی صدای ضعیفی از گلویش بیرون می آمد. تمام حواسم به بابا بود.آخرین سنگ را که گذاشتند،همه چیز برایم تمام شد.آمدند،خاک بریزند,طاقت نیاوردم.بلند شدم.خیلی سختم بود.پاهایم نگهم نمی داشتند.خیلی ناتوان بودم.به هر زحمتی که بود از قبر دور شدم.ولی وقتی به عقب برگشتم و بعد به سرباز ها و کسانی که آنجا بودند نگاه کردم،احساس کردم این کار درست نیست.برگشتم به طرف قبر .نشستم و با دست هایم خاک های اطراف قبر را داخل هل دادم.خاک می ریختم و زیر لب می گفتم:بابا بخواب.راحت بخواب.دیگر زمان آسایشت رسیده. خیلی دلم می خواست این لحظه علی و دوست های سپاهی اش اینجا بودند.سرود می خواندند و شعارهایی که در تشییع شهدا می گفتند،برای بابا هم می خواندند.ولی حیف.می دانستم که در سکوت و غربت این مراسم برگزار شد.خودم هم نمی توانستم بلند چیزی برای بابا بخوانم.توی دلم توی وجودم شروع کردم به خواندن نوحه ای که توی روضه ها شنیده بودم. ِاِشْمالِچْ تِوُنینْ آه یا دارالحسین خَلّونی و خَلُّوچِ بْکَدَرْ آه یا دارالحسین ❕اي خیمه گاه ابا عبدالله چرا ناله می کنی.من و تو را در تاریکی و دل تنگی رها کردند و رفتند. خاک روی مزار را کپه کردند.تکه سنگی شکسته آوردند و آقای پرویزپور با رنگ سیاه رویش نوشت: 🕊 شهید سید حسین حسینی🕊 👣 نحوه شهادت اصابت ترکش👣 🏴 تاریخ ۱۳۵۹/۷/۵🏴 خودم را توی روضه خوانی می دیدم: وا غریبا حسین😭وای شهیدا حسین😭یا کربلا ظلمتینا😭وای غریبا حسین😭بیچ إنْذَبِحْ والینا😭وای غریبا حسین😭 دیگر نه کسی را میدیدم,نه صدایی می شنیدم.همه جا را غبار و ابر گرفته بود اصلا نمی دانم چطور از سر مزار بلندمان کردند.نمی دانم چطور ما را از جنت آباد بردند.فقط می شنیدم: اما منا یشفع لنا/وای غریبا حسین/یشفع لنا فی جنتا/وای غریبا حسین/جنتا ارض و السماء/وای غریبا حسین/ارض و السماء یبکی دماء/وای غریبا حسین😭 ادامه دارد.... کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ⭕️ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام است.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798