eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
417 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🕊 ان شاء الله خیره عروس 🌞
امام‌خامنه ای: از اول ازدواج زندگی راساده و متوسط و نه بیش ازاندازه نیازپیش ببرید. ملاحظه انصاف را بکنید،ببینید دیگران چطوری‌اند. خیلی بین خود ودیگران فاصله درست نکنید @EnShaAllahKheyreh
اینروزها کمپینی در فضای مجازی به راه افتاد که از مسئولین میپرسند ؟! - مادر فرزندت کجاست؟ + خارج از کشور - چرا خارج؟ + ۳۵ سال پیش رفت برا دفاع از کشورش،دیگه برنگشت @KhanevadeHMontazeran
🔹شروع از دوشنبه ای که اول ماه باشد ⚜️روز دوشنبه اول ماه ذی الحجه 1397/5/22 برای افزایش رزق و برآورده‌شدن حاجات مهم✅ آیت‌الله بهجت رحمه‌الله برای افزایش روزی و برآورده شدن حاجات مهم، ختم سورۀ «واقعه» را به اطرافیان خود توصیه می‌کردند. دستور این ختم بدین شرح است: چون اول ماه قمری دوشنبه باشد، شروع کند به خواندن این سورۀ مبارکه، با طهارت و رو به قبله. روز اول یک مرتبه، روز دوم دو مرتبه و روز سوم سه مرتبه و همچنین تا چهاردهم، چهارده مرتبه بخواند و بعد از تلاوت سورۀ مبارکه، هر روز این دعا را بخواند : يا مُسَبِّبَ الاَسْبابِ وَ يا مُفَتِّحَ الاَبْوابِ اِفْتَحْ لَنا الْاَبْوابَ وَ يَسِّرْ عَلَيْنَا الْحِسابَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعِقابَ [الصِّعابَ]، اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ رِزْقِي و رِزْقُ عِیالي فِی السَّمَاءِ فَأَنْزِلْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ بَعِيداً فَقَرِّبْهُ وَ إِنْ كَانَ قَرِيباً فَيَسِّرْهُ وَ اِنْ كانَ يَسِيراً فَكَثِّرْهُ وَ اِنْ كانَ كَثِيراً فَخَلِّدْهُ وَ اِنْ كانَ مُخَلَّداً فَطَيِّبْهُ وَ اِنْ كانَ طَيِّباً فَبارِكْ لي فيهِ وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ يا رَبِّ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ وَ وَحْدانِيَّتِكَ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ اِنْ كانَ عَلي اَيْدِي شِرارِ خَلْقِکَ فَانْزِعْهُ وَانْقُلْهُ اِلَيَّ حَيْثُ اَكونُ وَ لا تَنْقُلْنِي اِلَيهِ حَيْثُ يَكُونُ. در پنجشنبه‌های میان این چهارده روز، این دعا خوانده می‌شود: يا ماجِدُ يا واحِدُ، يا جَوادُ يا حَليمُ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ يا كَريمُ، اَسْئَلُكَ تُحْفَةً مِنْ تُحَفاتِكَ تَلُمُّ بِها شَعْثى، وَ تَقْضى بِها دَيْنى، وَ تُصْلِحُ بِها شَأْنى بِرَحْمَتِكَ يا سَيِّدى. اَللَّهُمَّ اِنْ كانَ رِزْقى فِى السَّماءِ فَاَنْزِلْهُ، وَ اِنْ كانَ فِى الاَرْضِ فَاَخْرِجْهُ، وَ اِنْ كانَ بَعيداً فَقَرِّبْهُ، وَ اِنْ كانَ قَريباً فَيَسِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ قَليلاً فَكَثِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ كَثيراً فَبارِكْ لى فيهِ، وَ اَرْسِلْهُ عَلى اَيْدى خِيارِ خَلْقِكَ، وَ لا تُحْوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ، وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ (بِكَيْنُونَتِكَ) وَ وَحْدانِيَّتِكَ. اَللًّهُمَّ انْقُلْهُ اِلَىَّ حَيْثُ اَكُونُ، وَ لا تَنْقُلْنى اِلَيْهِ حَيْثُ يَكُونُ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ، يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا واحِدُ يا مَجيدُ يا بَرُّ يا كَريمُ يا رَحيمُ يا غَنِىُّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَمِّمْ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ، وَ هَیِّنَا [هَنِّئْنا-هَيِّئْنا] كَرامَتَكَ وَ اَلْبِسْنا عافِيَتَكَ. ☄️ هر چه سریعتر برای دیگران ارسال کنید تا در این ختم عظیم شرکت کنند غفلت نکنید @KhanevadehMontazeran 📚 بهجت الدعا، ص٣۶٢ـ٣۶۴ 98/7/8
🎀🎉🎀🌺🎀🎉🎀🌺🎀🎀🌺🎀🎊🎀🌺🎀 🎊 شرح ماجرای ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) از زبان امام رضا(ع) 🎊 🌸 حضرت رضا(ع) فرمود: پدرم از پدرش جعفر بن محمّد و آن حضرت از پدر خود از جدّ بزرگوار خویش(ع) نقل فرمود که: حضرت على(ع) فرمود: تصمیم به ازدواج گرفتم، ولى جرأت نمى‌کردم، این‌ مطلب را به حضرت رسول(ص) عرض کنم و مدتى این موضوع شب و روز در فکرم بود تا اینکه روزى بر حضرت رسول(ص) وارد شدم و آن حضرت‌ فرمودند: اى علی! عرض کردم: بفرمایید اى رسول خدا! فرمود: آیا میل و رغبتى به ازدواج دارى؟ عرض کردم: رسول خدا خود داناتر است -و گمان بردم ‌حضرت یکى از زنان قریش را به عقد من درآورند- و من از اینکه فرصت ازدواج‌ با فاطمه را از دست دهم، نگران بودم و متوجّه نشدم که چه شد که حضرت مرا صدا زدند و در خانه ام‌سلمه به خدمتشان رسیدم. وقتى به من نگاه کردند، چهره‌شان درخشید، تبسّمى فرموده به گونه‌اى که سفیدى دندان‌هایشان را که ‌مى‌درخشید دیدم، حضرت به من فرمودند: اى على! مژده! چرا که خداوند مسأله ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود، خود به عهده گرفت. گفتم: قضیه چیست یا رسول اللّٰه!؟ حضرت فرمودند: جبرئیل با سنبل و قرنفل بهشتى‌ نزد من آمد و آن‌ها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: اى جبرئیل! این سنبل و قرنفل را به چه مناسبت آورده‌اى؟ او گفت: خداوند تبارک و تعالى‌ ملائکه ساکن بهشت و نیز سایر ساکنین آن را امر فرموده که تمام بهشت‌ها را با تمام درخت‌ها و رودخانه‌ها و میوه‌ها و قصرهایش آذین بندند و به بادهاى‌ بهشتى دستور داده تا با بوى انواع عطر بوزند و حورالعین را به خواندن‌ سوره‌هاى «طه»، «طس»، «شورى» و سوره‌هایى که با «طسم» شروع‌ مى‌شود امر فرمود و به یک منادى دستور داد که چنین جار بزند: اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! شاهد باشید که فاطمه دختر محمّد را به عقد على بن ابى‌طالب در آوردم و به این کار راضى و خشنودم، این دو از یک دیگرند. سپس ‌خداوند تبارک و تعالى به ملکى از ملائکه بهشت به نام راحیل - که در بلاغت‌ هیچ یک از ملائکه به پاى او نمى‌رسند- امر فرمود که خطبه بخواند، او نیز خطبه‌اى خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه‌اى نیاورده بودند، سپس به ‌یک منادى دستور داد تا چنین جار بزند: اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! به على بن ابى‌طالب حبیب محمّد و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید، چه‌ اینکه من براى آنان خیر و برکت قرار دادم. راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت و منزلت براى آنان مشاهده کردیم نیست؟ خداوند فرمود: اى ‌راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم‌ همراه مى‌کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان مى‌دهم و قسم به عزّت و جلالم ‌که از آن دو، نسل و فرزندانى به وجود خواهم آورد که در زمین گنجینه‌داران و معادن حکمت خود قرارشان خواهم داد، بعد از پیامبران، آنان را حجّت بر مردم قرار مى‌دهم. پس مژده بده اى علىّ! که من نیز، همچون خداى رحمان، دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم و آنچه را که خداوند براى او پسندید، من نیز پسندیدم. حال دست همسر خود را بگیر که تو از من نسبت به او سزاوارترى، جبرئیل ‌به من خبر داد که بهشت و اهل آن، مشتاق شما دو نفرند و اگر خداوند تبارک ‌و تعالى نمى‌خواست از نسل شما حجّتى بر خلق برگزیند، خواسته بهشت و اهل بهشت را در مورد شما دو نفر اجابت مى‌فرمود، پس تو چه خوب برادر و چه خوب داماد و چه خوب همدمى هستى و رضایت خدا براى تو کافى است و از رضایت هر کس دیگر بهتر است. حضرت على(ع) گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِی‌أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ‌»؛ پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتى که‌ به من دادى، به جاى آرم، حضرت رسول(ص) نیز آمین گفتند. {منبع: عیون اخبار الرضا(ع)} 🎀🎉🎀🌺🎀🎉🎀🌺🎀🎀🌺🎀🎊🎀🌺🎀🎊🎀
🌹🍃🌹🍃🌹 🍃 قهر کردن زیادی شما اصلا خوب نیست 💔 اینکه قهر میکنید و منتظر میشینید تا همسرتون بیاد آشتی کنه اصلا کار پسندیده ای نیست. 💔 اگر میبینید خانمتون قهر میکنه، این جزیی از زنه. ❣اون قهر میکنه که خودشو برای شما لوس کنه ❣قهر میکنه که شما بهش محبت کنید 📳 قهر کردن زیادی 💔 دور از شأن یک آقاست 💔 دور از مردونگی شماست ❣ اگر رفتاری از همسرتون شما رو اذیت کرده راهش این نیست که قهر کنید ❣ درستش اینه که با لحنی خوش ناراحتی تون رو بهش بگید تا تأثیر گذار باشه ❣ با قهر کردن، تند حرف زدن، نیش و کنایه به هیچ نتیجه ی مثبتی نمیرسید ❣ فقط ممکنه که رفتار خانم بدتر از قبل هم بشه چون رفتار شما ترک هایی روی قلبش به جا گذاشته http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 .
اینقدر با صدای بلند زندگی نکنید؛! به دیگران چه ارتباطی دارد شما دیشب شام را در کدام رستوران خورده اید؟! جشن و شادیها و عاشقانه های حقیقی یا دروغی خود را به نمایش نگذارید؛ خیلی ها جای خالی کسی را در زندگیشان حس میکنند؛ آنها را غصه دار نکنید! یا اینکه امروز دلتان گرفته، می‌نشینید جلوی دوربین زار میزنید؛ شاید همین امروز کسی بعد از روزها غصّه داشتن، دلش میخواهد شاد باشد؛ روزش را خراب نکنید! این تغییر حال و هوای درونی را درون خود نگه دارید. لطفا اینقدر با صدای بلند زندگی نکنید! http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 .
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_هفتاد_و_سوم: دم دمای صبح خوابم برد و با صدای اذان پیر مرد
بسم الله الرحمن الرحیم : توی ان شلوغی جوان دیروزی را پیدا کردم.ابراهیمی صدایش می زدند.یکجا قرار نداشت.دائم در حال بدو بدو و حرف زدن بود.تلفن زنگ می خورد,می دوید بر می داشت.آن یکی صدایش می کرد,می رفت سراغش.با این همه مشغله با خوشرویی جواب این و ان را می داد.یم بار که سر میزش برگشت تا جواب تلفن را بدهد,فرصت را غنیمت شمردم و گفتم:سلام. گفت:علیک سلام. گفتم:ببخشید نیروهایی که فرستادین هنوز نرسیدن.اومدم ببینم چرا؟ خنده اش گرفت.گفت:صبر کن جواب تلفن رو بدم بعد. به مکالمه اش گوش نکردم.به حیاط مسجد نگاه کردم.ازدحام عجیبی بود.یک عده توی حیاط وسایل و کمک های مردمی را جا به جا می کردند.زن ها و بچه ها را توی شبستان مسجد جا داده بودند.همهمه زن ها و گریه زاری بچه ها آدم را کلافه می کرد.به طرف جوان پشت میز برگشتم. گوشی را که گذاشت,پرسید:خب چی کار داری؟ حس کردم مرا از یاد برده که این طور سوال می کند.گفتم:مگه من دیروز نیومدم اینجا گفتم؛برای جنت آباد نیرو نیازه؟! با مکث گفت:جنت آباد!خب خب! گفتم:خب کو نیرویی که فرستادید؟ گفت:من از کجا باید نیرو بیارم؟ گفتم:اصلا شما انگار یادت رفته من دیروز اومدم.الان هم وقتی اومدم,نمی دونستی برای چی کاری اومدم.مرد حسابی وقتی نمی تونی چرا قول می دی؟همون دیروز می گفتی :نمی شه ,می رفتم سراغ یکی دیگه. با ناراحتی گفت:حالا می گم نمی شه.برو سراغ یکی دیگه. با عصبانیت گفتم:حالا دیگه نه.باید هر طور شده یا نیرو یا اسلحه جور کنی. گفت:به من چه.مگه من اینجا تعهد دادم؟ گفتم:من نمی دونم.من هم به کسی تعهد ندادم توی جنت آباد بمونم.ولی احساس وظیفه کردم.شما هم که اینجا ایستادی حتما احساس وظیفه کردی.حال هم باید وظیفه ات رو به خوبی انجام بدی. گفت:حالا می گی چی گار کنم؟ گفتم:یه فکری بمنید برای جنت آباد.اونجا هم نیرو می خواد.اون چند تا غسال که گناه نکردند,غسال شدند.این چند روزه دارند زحمت می کشند.جون می کنند.بدون اینکه حتی خونهئ هاشون برن.شب و روز دارن کار می کنند.نه کسی به فکر غذاشونه,نه نیرو می یاد کمک.شب ها که سگ ها حمله می کنند اسلحه ای نیست از خودمون دفاع کنیم. حالا هر چی می آییم می گیم نیرو می خوایم,اسلحه می خوایم,کسی نیست جواب بده.فردا که سگ ها حمله کردن به جنازه ها یا یکی از جنازه ها را بردن,اون وقت اونجا صاحب پیدا می کنه. این را که گفتم,دیدم عده ای که دور و برمان جمع شده بودند.صدایشان در امد:راست می گه.عجب وضعیه.باید به فکر اونجا هم باشیم.این جوری که نمی شه و ... جوان,مستاصل گفت:من اینایی رو که خواهرمون می گه قبول دارم ولی چی کار کنم.من که کارع ای نیستم. گفتم:منم که نگفتم شما کاره ای هستید.مگه همین تلفن ها زیر دست شما نیست,تماس بگیر با هر جا که صلاح دیدی.وضعیت جنت اباد رو توضیح بده.بگو هر روز می یان با من دعوا می کنن.اینجوری بگید,اونا هم مجبور می شن یه فکری برای اونجا بکنن. گفت:باشه.چشم.اگه با تلفن حل می شه,باشه. گفتم:من از اینجا نرم ,بشه قضیه دیروز.اگه این دفعه هم بی توجهی کنید بازم می یام.اونقدر داد و بیداد می کنم تا یکی جوابم رو بده. خندید و گفت:نه خیر انگار دیوار ما از همه کوتاه تره,همه می یان سر من داد می کشن.شما هم بیا سر من داد بکش. وقتی این طوری گفت دلم سوخت.سکوت کردم و بعد از چند لحظه گفتم:خدا خیرتون بده.بعد خداحافظی کردم.بیرون آمدم و راه جنت آباد را در پیش گرفتم.حالم گرفته بود.با یک امیدی امده بودم نیرو و اسلحه با خودم ببرم ولی حالا دست خالی داشتم می رفتم.به خودم می گفتم:الان زینب و بقیه می گویند؛نگفتیم نرو.حالا دیدی فایده ای نداشت؟ کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد....... 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران ⭕️ارسال فقط با لینک ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 .
#همسرداری با هم باشید اما بگذارید، که در با هم بودنِ شما «فاصله‌ای باشد!» بگذارید نسیم، در میانِ شما بورزد و یکدیگر را دوست بدارید اما از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد. #عیدتون_مبارک
اینقدر همسرتون رو محکوم نکنید و قضاوت نکنید. گاهی اشتباه از رفتارهای خودمون و بدبینی های ماست. سعی کنید بی دلیل و مدرک به همسرتون اتهاماتی مثل خیانت نزنید @EnshaAllahKhaereh @KhanevadehMontazeran #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد. #عیدتون_مبارک #متاهلین_عزیز_روز_ازدواج_مبارک‌تون❣
مذاکره با آمریکا حضرت امام خامنه ای ، امروز : امام مذاکره با آمریکا را ممنوع کرد ، من هم ممنوع میکنم @KhanevadehMontaeran
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
مذاکره با آمریکا #مَمنوع حضرت امام خامنه ای ، امروز : امام مذاکره با آمریکا را ممنوع کرد ، من هم مم
🔴در دیدار فرماندهان سپاه با مقام معظم رهبری 🔷🔹ابتدا فرمانده سپاه صحبت کردند ودر جایی از سخنان خود خطاب به حضرت آقاگفتند که *شما مسولین را نصیحت میکنید و اینها توجه ندارند وما نگرانیم که شما نگرانید* 🔶🔸حضرت آقا در بین صحبتهای خود این موضوع را پاسخ دادند و فرمودند: *من نگرانی ندارم چون آینده را بسیار روشن میبینم* 🔷🔹وبعد فرمودندوقتی حضرت موسی با حواریون از دست فرعونیان به کنار رود نیل رسیدند دیدند از یک طرف دشمن دارد حمله میکند وطرف دیگر دریاست لذا شکایت بردند به موسی که ما نگرانیم،موسی گفت خدای من با من است نگران نباشید وسپس دریا شکافت و رد شدند، وبعد آقا فرمودند من الان به شما میگویم خدای من با من است نگران آینده نباشید اینده بسیار روشن است ان شاءلله* 😭همه فرماندهان ضمن انشاءلله گفتن به گریه افتادند. 🌺 از این بشارت بالاتر می خواهید؟ حضرت اقا قشنگ به حوادث ظهور اشاره می کند و می گوید دشمن دنبال ماست ولی امداد غیبی مارا عبور می دهد و به خواست خدا اینده روشن است! @KhanevadehMontazeran و ماست که سخنان رهبرمون رو با گوش جسم و دل و جان بشنویم و فکر کنیم و سجده ی شکر در این آشفته باز آخرالزمان بجا بیاریم
#ی_کم_تدبیر ""پــرونده‌ی گـذشته رو بـبندید لـطفا"" 🍃 اگر درگذشته، سابقه یک عشق بی‌سرانجام در کارنامه عاطفی‌تان است، دلیلی ندارد همسرتان را از آن با خبر کنید. 👈 آیا کسی که به او دل بسته بودید امروز در زندگی شما نقشی دارد؟ 👈 آیا گفتن این راز تغییری در زندگی مشترک شما ایجاد می کند؟ ✅ اگر جواب شما منفی هست؛ پس لازم نیست ذهن همسرتان را بیهوده آشفته کنید. @KhanevadehMontazeran #ارسال_فقط_با_لینک
هدایت شده از 🕊 ان شاء الله خیره عروس 🌞
👈ازدواج خوب خریدنی نیست، بلکه ساختنی است هیچگاه دیر نیست شروع کنید...با آگاهی انتخاب کنید #ان_شاء_الله_خیره https://eitaa.com/EnShaAllahKheyreh #ارسال_فقط_با_لینک ❌ #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد. #یا_علی_مدد_ع☀️ #یا_زهرا_س☀️ #مجموعه_ان_شاء_الله_خیره_ازدواج_دائم_جوانان_زیر_نظر_آستان_قدس_رضوی❣💫 👈 لطفاً فرم هاتون از تلگرام برامون تو ایتا ارسال کنید👌✨
امروز روز اول ماه ذی الحجه... صدقه اول ماه جهت سلامتی وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خودتون و فرزندان دلبندتان فراموش نشود💚
#روز_چپ‌دست‌ها ‌برای یک راست‌دست یا چپ دست گذشتن از دست، قابل تصور نیست من اما یک نفر را می شناسم... که برای حسین فرقش را هم داد! ‌ تصویر: مقام دست‌چپ حضرت عباس(ع) @KhanevadehMontazeran
رهبرم سید علی خامنه ای #خاص_ترین_چپ_دست_دنیا_روزت #مبارک_ @KhanevadehMontaeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم عروسی شهید مدافع حرم! حضور شهیدان محمدتقی سالخورده، عبدالرحیم فیروزآبادی وسیدرضا طاهر در مراسم ازدواج شهید #میثم_علیجانی 🌸 سالروز #ازدواج حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(س) @KhanevadehMontazeran
ترجمه آیه‌ای که در دیدار امروز مقام معظم رهبری با مردم نصب شد اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه‌های (خائنانه) آنان، به شما زیانی نمی‌رساند(آل عمران-آیه ۱۲۰) @KhanevadehMontazeran
✅نکته ⬅️کسی که تصمیم میگیرد یکی را به عنوان همسر برگزیند در درجه اول به فکر تکامل است و راه درست انرا برگزیده . ⬅️ می توانست از همان ابتدا به ازدواج و تعهد تن ندهد ولی اکنون اگر در زندگی با همسرش به روابط فرازناشویی کشیده میشود به دلیل کمبودها و خلایی است که هنوز پر نشده . ✅ پس 1: درست انتخاب کنیم 2 : پس از ازدواج به هم کمک کنیم تا کمبودها جبران شود https://eitaa.com/EnShaAllahKheyreh http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 .
زوجی تنها دو سال از زندگی‌شان گذشته بود به تدریج با مشکلاتی در جریان مراودات خود مواجه شدند به گونه‌ای که زن معتقد بود از این زندگی بی معنا بیزار است زیرا همسرش رمانتیک نبود، بدین سبب روزی از روزها به شوهرش گفت که باید ازهم جدا شویم. اما شوهر پرسید چرا؟ زن جواب داد من از این زندگی سیر شده‌ام دلیل دیگری وجود ندارد. تمام عصر آنروز شوهر به آرامی روی مبل نشسته بود و حرفی نمی‌زد. زن بسیار غمگین شده در این اندیشه بود که شوهرش حتی برای ماندنش ، او را متقاعد نمی‌سازد. تا اینکه شوهر از او پرسید: چطور می‌توانم تو را از تصمیم منصرف کنم؟ زن در جواب گفت تو باید به یک سوال من پاسخ دهی اگر پاسخ تو مرا راضی کند من از تصمیم خود منصرف خواهم شد سپس ادامه داد من گلی در کنار پرتگاه را بسیار دوست دارم اما نتیجه‌ی چیدن آن گل ، "مرگ "خواهد بود آیا تو آنرا برای من خواهی چید؟ شوهر کمی فکر کرد و گفت فردا صبح پاسخ این سوال تورا می‌دهم . صبح روز بعد زن بیدار شد و متوجه شد که شوهرش در خانه نیست و روی میز نوشته‌ایی زیر فنجان شیر گرم دیده می‌شود. زن شروع به خواندن نوشته‌ی شوهرش کرد که می‌گفت: عزیزم ، من آن گل را نخواهم چید اما بگذار علت آنرا برایت توضیح دهم. اول اینکه تو هنگامی که با کامپیوتر تایپ می‌کنی مرتکب اشتباهات مکرر می‌شوی و بجز گریه چاره‌ی دیگری نداری به همین دلیل من باید باشم تا بتوانم اشتباه تو را تصحیح کنم. دوم اینکه تو همیشه کلید را فراموش می‌کنی من باید باشم تا در را برای تو باز کنم. سوم اینکه تو همیشه به کامپیوتر خیره نگاه می‌کنی و این نشان می‌دهد تو نزدیک بین هستی من باید باشم تا روزی که پیر می‌شوی ناخن‌های تورا کوتاه کنم. به همین دلیل مطمئنم کسی وجود ندارد که بیشتر از من عاشق تو باشد و من هرگز آن گل را نخواهم چید. اشک‌های زن جاری شد وی به خواندن نامه ادامه داد: عزیزم اگر تو از پاسخ من خرسند شدی لطفن در را باز کن زیرا من نانی که تو دوست داری را ، در دست دارم. زن در را باز کرد و دید شوهرش در انتظار ایستاده است. زن اکنون می‌دانست که هیچ کس بیشتر از شوهرش او را دوست ندارد. عشق همان جزییات ریز معمولی و عادی زندگی روزانه است که خیلی ساده و بی اهمیت از کنار آنها می‌گذریم. خب بعضی ها نمیتونن راحت به شما احساسشون رو بیان کنن ولی در عمل از تموم اوناییکه هر روز هی میگن دوستت دارم ولی کاری برای خوشحالیت نمیکنن بیشتر عاشق شما هستن. به کاراش توجه کن . مجموعه ی کانال ها ی فعال ما در ایتا👇 @KhanevadehMontazeran @EnshaAllahKheyreh @BanovaneMontazer @SalamateMontazeran @KoodakeShieh با ارسال لینک ها خیر کثیر دنیا و ذخیره ی عظیم آخرت برای خودتون داشته باشید حاجت روا و عاقبت بخیر باشین الهی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
مجموعه ی کانال ها ی فعال ما در ایتا👇 @KhanevadehMontazeran @EnshaAllahKheyreh @BanovaneMontazer
وقتی تصمیم می گیری یک احساس را به سرانجامی به نام " ازدواج " برسانی، اولین حرکت مفید این است که از خودت بپرسی آیا واقعاً باور داری که تا سنین پیری از سخن گفتن با این زن، لذت خواهی برد؟ سخن گفتن؛ و نه همخوابگی! تمامی مسائل دیگر در ازدواج موقت و گذرا است,تا زمانی که دو نفرحرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن دارند، می شود به عمر ارتباطشان امید داشت... 👤 فردریش نیچه مجموعه ی کانال ها ی فعال ما در ایتا👇 @KhanevadehMontazeran @EnshaAllahKheyreh @BanovaneMontazer @SalamateMontazeran @KoodakeShieh با ارسال لینک ها خیر کثیر دنیا و ذخیره ی عظیم آخرت برای خودتون داشته باشید حاجت روا و عاقبت بخیر باشین الهی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .
📛📛نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند محمد باقر جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در اتاق را بست،با انگشت به محمد باقر بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟ جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به اعتماد کرده بود اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود. مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست خواهد داد! شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند. از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد. 📢📢لطفا انتشار دهید مجموعه ی کانال ها ی فعال ما در ایتا👇 @KhanevadehMontazeran @EnshaAllahKheyreh @BanovaneMontazer @SalamateMontazeran @KoodakeShieh با ارسال لینک ها خیر کثیر دنیا و ذخیره ی عظیم آخرت برای خودتون داشته باشید حاجت روا و عاقبت بخیر باشین الهی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
من راست دستم ولى بيشتر از هر چپ دستى، قلبم سوىِ شما ميلِ نوشتن دارد بانو!😍 @KhanevadehMontazeran #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.