سحرگاهان امام رضا (ع) در حالی از خواب برمی خاستند که لب های مبارکشان مشغول به تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل و استغفار بود
نخست حضرت (ع) دندان هایشان را مسواک می زدند، سپس وضو می گرفتند آنگاه به نماز شب مشغول می شدند
هشت رکعت، هر دو رکعت با یک سلام. در رکعت اول هر نماز یک بار سوره حمد و 30 بار سوره توحید را می خواندند بعد از نافله شب چهار رکعت نماز جعفر طیّار را به جای می آوردند و آن را از عبادت های شبانگاهی بر می شمردند.
این سخن حضرت رضا (ع) است :
بر شما باد به نماز شب که هیچ بنده مؤمنى در آخر شب برنمىخیزد و هشت رکعت نماز و دو رکعت شفع و یک رکعت وتر را نمىگزارد و هفتاد مرتبه در دعاى دست خود استغفار نمىکند مگر اینکه خدایش او را از عذاب گور و عذاب دوزخ پناه مىدهد و عمرش را مىافزاید و روزیش را فراخ مىدارد .
در نگاه امام، خانههائى که در آن شب هنگام نماز خوانده مىشود و در نماز تلاوت قرآن مىکنند ، روشنى و نورى به آسمان و ساکنان آسمان می دهد همانسان که ستارگان آسمان براى ساکنان زمین پرتوافشانى مىکنند .
امام رضا (ع) می فرمود: از حضرت سجاد علیه السلام پرسیدند چرا شبزندهداران سپید چهره و نورانى هستند.فرمود: “لِأَنَّهُمْ خَلَوْا بِاللَّهِ فَکَسَاهُمُ اللَّهُ مِنْ نُورِه ؛ آنان با خداوند خلوت می کنند و خداوند نیز آنان را با نور خویش پوشانیده است”.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🎥 لحظه #شفا گرفتن کودکی در شب #ولادت ثامن الحجج #حضرت_علی_بن_موسی_الرضا(ع) - صحن انقلاب ..💚♥️
🎬 حین پخش مستقیم/مرداد ۱۳۸۶
#کرامت
#کرامات_امام_رضا
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرفسور مجید سمیعینام امام رضا (ع) که می آید من...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفا پیدا کردن دختر (قربونت برم امام رضا)
May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
سلام خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه ی منتظران ظهور ✨
عید میلاد امام رئوف ضامن آهو علی بن موسی الرضا علیه السلام رو خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه ی شما بزرگواران تبریک عرض میکنیم
امیدواریم همه همراه ظهور حاجت روا باشید الساعه
یا علی بن موسی الرضا علیه السلام یا ضامن آهو علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
خادمین گروه و کانال💫
4_342611383742890066.mp3
1.41M
درشب میلاد امام رضا علیه السلام گلبانگ نقاره خانه در فضای معنوی حرم طنین انداز شد.ساعت حدود 8 شب
#نوڪرتمامامرضاجانم
💠روڪردهام بہصحن وسرایٺ امان بده
🎀رزق مرا شبیہ همین ڪفتران بده
💠امشب بیا بہ سینہ تنگم جلا بده
🎀عیدے بہ نوڪرٺ حرم ڪربلا بده
#خوشآمدےحضرتسلطان👏♥
مـهدے جان...
ڪاش در این روز
عیــدےِ همــہ منٺــظرانٺ
فقط بشـارٺ ظـهــورِ تو باشد
و نقارهها این بار بنوازند،
✨بہ یُمـنِ ظـهــورٺ...
اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج...
@KhanevadeHMontazeran
پوستر شماره0⃣3⃣👆👆
📝متن کتاب" هیچ کس به من نگفت"
#هیچ_کس_به_من_نگفت
💠⚜💠⚜💠⚜💠
︽︽︽︽︽︽︽︽︽
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
💠⚜💠⚜💠⚜💠 ⚠️هیچ کس به من نگفت😔 9⃣2⃣قسمت بیست و نهم 😢هیچ کس به من نگفت: که تو آنقدر مقام و منزلت دا
💠⚜💠⚜💠⚜💠
⚠️هیچ کس به من نگفت😔
0⃣3⃣قسمت سی ام و آخر
😔هیچ کس به من نگفت :که چرا ساعتها وقت برای فیلم و فوتبال میگذاری، اما روزی ۵ دقیقه برای شناخت امام بهتر از جانت نمی گذاری. اگر زودتر میفهمیدم که با روزی ۵ دقیقه مطالعه پیرامون امام زمانم، هفته ای ۳۵ دقیقه و ماهی ۱۵۰ و سالی ۱۸۲۵ دقیقه میتوانم درباره وجود نازنینت مطالعه کنم و مطلب یاد بگیرم حتماً این کار را میکردم، از این پس به یاری شما این مطالعه را شروع خواهم کرد تا سال دیگر همین حسرت رانخورم. و شما را بیشتر بشناسم که شنیدهام نشناختن شما، بدترین مرگ را به دنبال دارد و مرگ جاهلیت، همان وقت نگذاشتن برای شماست که عمرت صرف شود، به غیر از راه امام، در هر راهی به غیر از امام زمانت، و این همان چیزی است که دشمن میخواهد.
✅به خاطر همین، دائماً دنبال سرگرم کردن ما است تا آنقدر سرگرم شویم که متوجه غفلتمان از ولی خدا نشویم. اطرافمان پر از سرگرمی شده است، در تلویزیون، موبایل و همه جا بازی و ارزان ترین چیز سی دی بازی که مبادا از بازی دوری کنیم و در خلوت که دیگر فکرمان مشغول بازی نیست لحظه ای به یاد شما بیفتیم.
🔹کاش توفیق رفیق من تنها میشد
🔹عمر من صرف عبودیت و تقوا میشد
🔸کاش از ذائقهام لذت عصیان میرفت
🔸در همه زندگیام یار هویدا میشد
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#متن_هیچ_کس_به_من_نگفت 30
#هیچ_کس_به_من_نگفت
💠⚜💠⚜💠⚜💠
︽︽︽︽︽︽︽︽︽
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_پنجاه_و_پنجم: آقای پرویزپور از پشت میزش بلندشد.به طرف کمد
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_پنجاه_و_ششم:
دوباره هواپیما ها آمدند.شیشه پنجره ها می لیرزید.درهای قدیمی و چوبی غسالخانه چنان می لرزید که انگار کسی می خواهد با فشار آن ها را باز کند.مریم خانم و آن دو زن دیگر همان طور که خم بودند ,خشکشان زده و با نگاه های پرسشگرانه به من زل زده بودند.نگاهم را از آنان برداشتم و به زینب که دستکش به دست آرام ایستاده بود ,چشم دوختم.صدای غرش هواپیماها دوباره تکرار شد و اتاق یک دفعه به هم ریخت.زن هایی که لباس قیچی می کردند,آن هایی که کفن می بریدند,همه و همه دستپاچه کارشان را رها کردند.من هم جنازه را به حالت اولش برگرداندم و رفتم کنار پنجره پیش زینب ایستادم.هر دو سعی داشتیم آسمان را ببینیم و رد هواپیما ها را بگیریم اما درخت های حاشیه قبرستان و دیوار حصار آن مانع دیدمان بودند.هر چه سر چرخاندم چیزی ندیدم.از بیرون غسالخانه سر و صدای مردم می آمد.زن های داخل هم بیرون دویدند تا پناه بگیرند.رفتم جلوی در.جمعیتی که پشت در ازدحام کرده بودند,همه پراکنده شده به ه9ر طرف می دویدند.زن و بچه ها جیغ می کشیدند.ولوله عجیبی بود.یکی داد می زد:هواپیماهای دشمنه,پناه بگیرید.آن یکی داد می زد:نترسید,اینا فانتوم های خودمونن.اومدن عراقی ها رو بمبارون کنن.کمی که گذشت,صدا ها قطع شد. احساس کردیم اوضاع عادی شده است و به سر کارمان برگشتیم.نمی دانم چه قدر گذشته بود که دوباره همان صدای سنگین که می خواست دل آسمان را بشکافد غسالخانه را لرزاند.چون دفعه قبل بمبارذان نکرده بود,مردم اینبار کمتر وحشتزده شدند.دوباره صدای کسانی که اظهار نظر کرده بودند بلند شد:نگفتم نترسید خودیه.اون یکی گفت:نخیر هواپیماهای عراقی هاس منتها اومده شناسایی,نمی خواد بمبارون کنه.همین که او این حرف را گفت,صدای انفجار مهیبی بلند شد و به دنبال آن صدای جیغ و فریاد جمعیت بلند تر و وحشتزده تر از قبل به آسمان رفت.یک نفر داد می زد:نترسیدعبمب هاشون رو طرف پل و فرمانداری انداختن.نزدیک نیست.نترسید.ولی صدای همهمه و ولوله مردم نشان می داد,کسی گوشش بدهکار نیست.هواپیماها رفتند ولی مردم در ترس و اضطراب و نگرانی مانده بودند.کلی گذشت تا خیال همه آرام گرفت که دیگر خبری نیست.
طرف های عصر دیگر طاقت ماندن توی غسالخانه را نداشتم.همه خسته شده بودیم.صدای غساله ها هم در امده بود.یکی شان دائم غر می زد و می گفتکباید نیروی جایگزین بفرستند.تا کی ما باید جنازه های پاره پاره ببینیم.داریم دیوونه می شیم.
گه گداری هم بین خودشان جر و بحث می کردند.دنبال بهانه ای می گشتم تا از انجا بیرون بزنم.نمی خواستم دیگران بفهمند چقدر کم اورده ام.رویم خیلی حساب می کردند.خصوصا اینکه هر کس از راه می رسید,به من و لیلا می گفت:والا خیلی خوب طاقت می آرید.با این سن و سال کم تون اینجا موندین.
وقتی شنیدم مردی از پشت در گفت:بیایید اینا رو به خاک بسپاریم.کسی از صبح سراغشون نیومده.فرصت را غنیمت شمردم.به زینب و مریم خانم که مشغول کفن کردن شهیدی بودند ,گفتمکبیایید بریم.اینا رو که می گن دفن کنیم.خوب نیس مردها دفن شون کنن.
مریم خانم چون دائم سیگار می کشید,نفس نداشت چیزی بلند کند.بر خلاف او زینب خانم انگار از خدا می خواست از ان محیط دم کرده که بوی کافور و خون آدم را خفه می کرد,فرار کند.سرس تکان داد و گفت:الان میام.کارش که تمام شد,رفتیم بیرون.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798