فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_شب👼🏻🌜
🐇خرگوش و هویج های باغ🐇
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸صبحتون قشنگ
🍉امیدوارم نگاه پرمهرخدا
🌸همراه لحظههاتون
🍉سلامتی ونیکبختی
🌸گوارای وجـودتـون
🍉بارش برکت و نعمت
🌸جاری در زندگیتون
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
23.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کارتون زیبای سطل جادویی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
🎗⚜️صابون شیطون⚜️🎗
یکی بود یکی نبود یک صابون زرد بود که اسمش لیزو بود .لیزو دلش نمی خواست تو حمام باشه
واسه همین سر می خورد، لیز می خورد و از حمام فرار می کردخیلی همدروغ گو و چاخان بود.
یک روز رفت توی خانه ای که مرغ و جوجه داشتند کنار حوض قایم و فریاد زد: آهای!! بدو بدو....گربه آمده جوجه ها را ببرد.صاحب خانه و بچه ها پا برهنه و هراسان دویدند تو حیاط.اما هیچ خبری از گربه نبود.لیزو از خنده غش کرد.
یک ساعت بعد، دوباره رفت پشت ماشین صاحب خانه و داد زد: آهاااای، ماشینتان را دزدیدند. باز صاحب خانه و بچه ها پا برهنه دویدند تو کوچه. اما از دزد خبری نبود لیزو بعد از این که کلی مردم را اذیت کرد و خندید.
رفت پشت در یخچال و در زد. یخچال گامبالو گفت: کیه؟ لیزو گفت: من کرههستم. در را باز کن بیام تو هوا گرمه آب می شم ها! یخچال درش را باز کرد لیزو پرید تو قفسه کره ها. صاحب خانه صبح زود او را برداشت و داخل سفره گذاشت. بچه ها خواب آلود لیزو را لای نون بربری گذاشتند و گاز زدند اما یک دفعه دهانشان پر از حباب شد.
یک حباب.... دو حباب ... سه حباب... صد تا حباب.... حالشان بد شد.
صاحب خانه گفت: شاید کره اش فاسد شده باشد. این دیگه چه جور کره ایه؟بعد هم لیزو را با عصبانیت پرت کرد تو سطل زباله. لیزو محکم به ته سطل خورد. سطل زباله که همه چیز را از اولش دیده بود گفت: ((حالت جا آمد؟ این هم آخر و عاقبت چاخان بازی و دروغ گویی.)) لیزو که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: حالا چی کار کنم؟ کاش زبونم کف می کرد دروغ نمی گفتم. اما چه فایده! دیگه کار از کار گذشته. سطل زباله که خیلی مهربان بود دلش سوخت و خودش را کج کرد. بعد گفت: غصه نخور! صابون را هر وقت از آشغالی بگیری تازه است.
بدو برو تو حموم سر جات بشین و دیگه چاخان نکن. لیزو از خوش حالی داشت دیوانه می شد. سر خورد و رفت تو حمام سر جاش نشست.,
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
امام عـــلــی (ع):✨🌱
قرآن را بیازموید که نـــیـــکــؤ ترین گفتار است، و در آن دانا و آگـــاه شوید که بهار دلـــهــاست🍃🌸
و از نور آن شفا بخواهید، که شفا بـــخش دلـــهــاست، آن را خوب بخوانید چون مفید ترین قصه هـــاســـت📚
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#شگفتی های آفرینش
💖دریاچه های صورتی شگفت انگیز ایران
💕این دریاچه ها در استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و نزدیک شهر چابهاراست و یکی در استان فارس وو نزدیک شیراز است.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#سلام_امام_زمانم ❤️
۞؎ السّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ...
۞؎سلام بر تو ای مولایی که زمین و زمان در یدِ قدرت توست.
🌱سلام بر تو و بر زمان آمدنت...
📚 صحیفه رضویه، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
✨ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#یا_صاحب_الزمان
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_شب👼🏻🌜
كپلي_در_جنگل_اسرار
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#لالایی
🌲لالا لالا گل پونه انار کردم واست دونه
🌲انار سرخ یاقوتی بخور ای گل نگیر بونه
🌹لالا لالا لالا لالا لالا
🍀لالا لالا گل صد برگ نشه هرگز گلم پرپر
🍀بمون با من گل خندون نبینم چشمتو گریون
🌹لالا لالا لالا لالا لالا
🌳لالا لالا گلم خوابید به روی شور مهتابی
🌳لالا لالا گلم زیباست برای من همه دنیاست
🌹لالا لالا لالا لالا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
سلام صبح
ماهـتون بخیر
دوستان مهربان🌸
براتون روزی
پراز زیبـایی 🌸
پراز محبت
زندگی پراز برکت🌸
و روزگاری
پراز موفقیت آرزومندم🌸
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
👑 پادشاه ميداس و طلا 👑
🌍سالها پيش درسرزميني دور، يك پادشاه بسيار ثروتمند زندگي ميكرد كه طلا و ثروت زيادي داشت. او درتمام دنيا، طلا را بيشترازهمهچيز دوست داشت و حاضرنبود آن را با چيزي عوض كند.
🌍پادشاه ميداس، يك دختر داشته كه نام او را هم طلا گذاشته بود. او آنقدر غرق در جمع كردن طلا و نگهداري از آنها بود كه از يكدانه دخترش هم غافل شده بود و كمتر به او توجه ميكرد.
🌍روزي درحاليكه مشغول نگاه كردن به سكههاي طلايش بود، پسري زيبا و نوراني او را به نام صدا كرد. پادشاه ابتدا ترسيده بود. پسر، بسيار زيبا و نوراني با بالهايي در پشتش مقابل او ايستاده بود:
- خب پادشاه ميداس، طبق محاسبات ما، تو ثروتمندترين پادشاه در تمام دنيا هستي. بنابراين بزرگترين آرزويت را بگو تا آن را برآورده كنم. پادشاه بسيار خوشحال شد. كمي فكر كرد و بعد گفت:
- آرزو ميكنم به هرچيزي كه دست ميزنم تبديل به طلا شود.
🌍پسر به او قول داد، فردا صبح كه از خواب بيدار شود، به آرزويش خواهد رسيد. صبح كه پادشاه از خواب بيدار شد، خواست تا صبحانهي كاملي بخورد. پشت ميز نشست. دست برد و نان تازهاي برداشت، ولي همينكه خواست آن را در دهان بگذارد، نان تبديل به يك تكه طلا شد. پادشاه متعجب و حيران دست برد تا ليوان شيري بخورد، ولي آن هم تبديل به طلا شد.
پادشاه از داشتن آن همه طلا خوشحال شده بود، ولي ازطرفي گرسنگي آزارش ميداد. به باغ رفت تا از ميوهي درختان بخورد. درهمانحال دخترش «طلا» كه مشغول بازي در باغ بود به سمت او دويد:
- پدر، پدر، سلام، صبح بخير.
🌍قبل از اينكه پادشاه بتواند كاري بكند، دخترك در آغوش پدر پريد و بعد از لحظه يي تبديل به يك مجسمهي طلا شد. پادشاه بسيار ناراحت شد. او ديگر طلا نميخواست. حتي غذا و آب هم نميخواست. او فقط دختر كوچولويش را ميخواست. گريهاش گرفت. درهمانحال پسر بالدار به او نزديك شد:
- خب پادشاه، چرا گريه ميكني؟ مگر به آرزويت نرسيدي؟
- چرا رسيدم، ولي اشتباه ميكردم. من چيزهاي باارزشتر از طلا داشتم و بيخبر بودم، من دخترم را ميخواهم.
🌍پسر بالدار براي پادشاه توضيح داد كه اودرتمام اين مدّت طلاهاي باارزش ديگر در اطرافش داشته و به آنها بيتوجه بوده. سلامتي، غذا، فرزند و... حال پادشاه به اشتباه خود پي برده و پسر بالدار هم تصميم گرفت دختر كوچولوي او را به همان شكل به او برگرداند.
پادشاه، حالا آدم خوب و مهرباني شده بود.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💕💕
🌥خواب وابر
چه خواب خوبی دیدم🌜
بودم سوار ابرها☁️☁️
زیر پاهای من بود
انگار تموم دنیا🌤
ابرها مثل پنبه🌦☁️
نرم و قشنگ و زیبا🌩🌤⛅️
من هم خوشحال و خندان😃
میرفتم اون بالاها
ابر باعث بارونه⛈⛈
هرکی اینو میدونه
آدم تو کار خدا
راستی راستی حیرونه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#زیبایی_های_آفرینش
گلِ اسکلت
گلبرگهاشون به محض تماس با آب (باران) شفاف می شوند.
این گیاه بومی کوههای سرد چین و ژاپن و شرق امریکاست.
دلیلِ بی رنگ شدن گلبرگها پرشدن سلولهای آن از آب است. جالب اینه که به محض خشک شدن، دوباره سفید خواهند بود.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#دانستنیها
به نظر شما ماه در آسمان تغییر شکل می دهد؟ چرا بعضی وقتها هلالی شکل و گاهی وقتها یک دایره ی کامل است؟
علت تغییر شکل ماه این است که این سیاره از خود نوری ندارد و نور خورشید را که به سطح آن می رسد به سمت ما بر می گرداند.گاهی وقتها نور خورشید تمام سطح ماه را روشن میکند و ما می توانیم قرص کامل ماه را بببنیم که بسیار هم زیباست. زمانی که ماه در حال چرخیدن به دور خورشید و زمین است گاهی وقتها پیش می آید که ماه در فاصله بین زمین و خورشید قرار می گیرد سپس آن سوی ماه که رو به زمین است، آرام آرام در اثر نور خورشید روشن میشود. بخش روشنایی گرفته، مانند برش بسیار نازک و خمیدهای از یک دایره است.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕
#کاردستی
🍎یه کاردستی خوشکل و آسون خدمت شما عزیزان😍
😍
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
سرزمین دور.pdf
7.44M
#کتاب_بخونیم
📚سرزمین دور
✍️ آسترید لیندگرن
📝ترجمه: اکبر گلرنگ
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌷ســـــــلام
💐صبح قشنگتوووون بخیر
🌷صبحانه تون سرشار از عشق
💐فنجون عشقتون پر مهر
🌷خونه دلتون گرم
💐دستانتون پر روزی
🌷نگاهتون قـشنگ....
💕💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون زیبای پوکویو
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
قصه گاو نادان پرنده
یکی بود یکی نبود
روزی روزگاری گاوِ نادانِ شکمویی توی چمن زار لم داده بود و علفها را میلُمباند.
شبپرهی کوچکی بال زد و رفت توی گوشش و گفت: «گاوِ نادان؟!»
گاو دور و برش را نگاه کرد و ترسید. گفت: «کیه؟ کیه داره حرف میزنه؟»
شبپره گفت: «من گاوِ بادان هستم.»
گاو گفت: «هان؟ گاوِ بادان؟»
شبپره گفت: «گاو بادان یه جور گاویه که همهچی رو میدونه. مثل تو نادان نیست. فهمیدی؟»
گاو دستی به شاخهایش کشید و گفت: «هان؟ یه گاو که همهچی رو میدونه؟ پس کجایی؟ اگه گاوی خودت رو نشون بده شاخ بزنیم، ببینیم کی زورش بیش تره.»
شب پره توی گوشِ گاو پاهاش را انداخته بود روی هم و میخندید. گفت: «من یه گاو بادانِ نامرئی هستم. چون خیلی بادان بودم، تونستم نامرئی بشم.»
گاوبا دُمش کوبید روی شکمش و گفت: «یه گاو نامرئی؟ زورت هم زیاده؟»
شبپره گفت: «خیلی! از گاومیش هم بیشتره. از شتر گاو پلنگ هم بیش تر.»
گاو سمهایش را جمع کرد زیرِ شکمش و گفت: «چی میخوای؟»
شبپره گفت: «میخوام دُمت رو بزاری روی کولت و از این چمن زار بری. چون که خیلی علف میخوری. آن قدر شکمگندهای که همهی گلها رو میخوری. نمیگی پروانهها و زنبورها چی بخورن؟»
گاو گفت: «زورم زیاده. میخورم. زنبورها رو میخورم. پروانهها رو هم. شبپرهها رو هم.»
شب پره با پاهای نازکش به گوشِ گاو لگد زد و گفت: «پس بیا با هم بجنگیم. میندازمت بیرون از چمن زار نادان.»
گاو گفت: «بجنگ تا بجنگیم. کجایی بادان؟»
شب پره گفت: «جلوی اون درختِ چنار. بیا جلو!»
گاو دماغ بلندی کشید و دوید. شاخهایش را پایین آورد و محکم کوبید به درختِ چنار. شاخهاش توی تنهی چنار گیر کرد و همان جا ماند.
شبپره بیرون آمد و روی دماغش نشست. گفت: «دیدی گاوِ بادانی بودم؟ تا تو باشی قُلدُر بازی در نیاری.» و پر کشید و رفت.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تزیین_غذای_کودک
کودکان گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتواند کودک را تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کند و باعث رشد بهتر کودک شود.
💜
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻