eitaa logo
کودکانه
46.7هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
324 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸شعر علمدار کربلا 🌸تو دفتر نقاشیم 🌱عکس یه مرد کشیدم 🌸 صورتش رو پر از نور 🌱با رنگ زرد کشیدم 🌸تو دست اون یک عَلَم 🌱با قهوه‌ای کشیدم 🌸دشمنا رو با سیاه 🌱یا خط خطی کشیدم 🌸پشت سرش بچه‌ها 🌱پناه گرفته‌بودند 🌸یه وقت نیاد نیزه‌ها 🌱عمو رو سفت گرفته‌بودند 🌸می‌گن که صورت او 🌱مثل یه قرص ماهه 🌸قلبش ولی قشنگ‌تر 🌱مثل یه تکیه‌گاهه 🌸اسم قشنگ این مرد 🌱مثل گل‌های یاسه 🌸علمدار کربلاست 🌱اسمش عمو عباسه 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🐺🟢گرگ گرسنه🟢🐺 یکی بود یکی نبود. روزی گرگ گرسنه ای برای پیدا کردن غذا به جنگل رفت. همین طور که میرفت سر راهش بزی را دید که علف می خورد. با خوشحالی پیش او رفت و گفت:”آخ جان، چه غذای خوشمزه ای پیدا کردم! الان می آیم و می خورمت.” بز که ترسیده بود با دستپاچگی گفت:” آقا گرگه عیبی ندارد! اگر می خواهی مرا بخوری بخور، اما می دانی که پشم های من زبر و کلفتند و اگر آنها را بخوری لای دندان هایت گیر می کنند. “ گرگ کمی فکر کرد و گفت:” حق با توست، حالا بگو چه کار کنم؟ ” بز گفت:” صبر کن من یک قیچی بیاورم و تو پشم مرا بچین، بعد مرا بخور.” گرگ قبول کرد و گفت:” زود برو قیچی را بیاور که طاقت گرسنگی ندارم. “ بز که در دل به ساده لوحی گرگ می خندید، رفت و دیگر برنگشت. گرگ صبر کرد و صبر کرد، اما دید از بز خبری نشد. با ناراحتی به راه افتاد و رفت تا شکار دیگری پیدا کند. از دور بره کوچکی را دید که به تنهایی بازی می کرد. به او نزدیک شد، دندان های تیزش را نشان داد و گفت:” ای بره کوچولو تکان نخور که الان می خورمت. ” بره این طرف و آن طرف پرید و گفت:” باشد، مرا بخور، اما گوشت من فقط با نمک خوشمزه است.” گرگ که کلافه شده بود، گفت:”حالا که نمک پیدا نمی شود.” بره کوچولوی زبر و زرنگ گفت:” این نزدیکی چوپانی زندگی می کند. من می روم و از او نمک می گیرم، چون حیف است که گوشت مرا بدون نمک بخوری. “ گرگ ساده لوح هم قبول کرد و بره کوچولو رفت و او هم برنگشت. گرگ که دید از بره هم خبری نشد، بسیار عصبانی شد و راه افتاد. در راه چشمش به الاغی افتاد. با خودش گفت:” دیگر فریب این حیوان را نمی خورم. ” سپس پیش او رفت زوزه ای کشید، دندان های تیزش را به الاغ نشان داد و گفت:” ای الاغ، دراز بکش و آماده باش که می خواهم بخورمت. “ الاغ روی زمین دراز کشید و خودش را حسابی خاکی کرد. گرگ گفت:” این چه کاری است؟ چرا خودت را خاکی می کنی؟ ” الاغ جواب داد:” مگر نمی بینی اینجا پر از خاک است، اگر تو بخواهی مرا بخوری، گوشت من خاکی و بدمزه است.” دوباره خودش را خاکی تر کرد و گفت:” تنها راه این است که یک لحاف و تشک بیاورم و روی آن بخوابم تا گرد و خاکی نشوم. ” گرگ پرسید:” حالا لحاف و تشک از کجا می آوری؟ ” الاغ جواب داد:” از آن کلبه ای که می بینی. ” گرگ زوزه ای کشید و گفت:” قبول! اما اگر برنگردی، به آن کلبه می آیم و همان جا می خورمت. “ الاغ رفت و دیگر برنگشت. گرگ به سوی کلبه رفت، اما همین که نزدیک شد، صاحب الاغ که در آنجا مشغول به کار بود با چوب به جان گرگ افتاد. گرگ بیچاره هم لنگان لنگان پا به فرار گذاشت، همان طور که می دوید، گوسفند چاق و چله ای دید که از گله دور افتاده بود. گرگ به او حمله کرد، همین که خواست او را بخورد، گوسفند گفت:” صبر کن، صبر کن، مرا نخور، چون رنگت خیلی پریده است. اگر مرا بخوری، لذت نمی بری! کمی بنشین و استراحت کن تا حالت خوب شود، وقتی سرحال شدی، آن وقت با خیال راحت مرا بخور “ گرگ کمی فکر کرد و گفت:”درست است، واقعا خسته ام. اول باید کمی استراحت کنم. بعد تو را بخورم. پس زود باش مرا سرگرم کن.” گوسفند با خوشحالی بلند شد و کمی بالا و پایین پرید، جست زد و شروع کرد به رقصیدن برای گرگ. همان طور که می رقصید از آنجا دور می شد. گرگ که سرگیجه گرفته بود، وقتی به خود آمد، دید گوسفند در حال فرار است. به دنبالش دوید تا او را بگیرد، ولی گوسفند به گله نزدیک شده بود و سگ گله هم پارس کنان به دنبال گرگ دوید تا او را از گله دور کرد. گرگ که دیگر طاقتش را از دست داده بود، با خودش تصمیم گرفت اگر حیوان دیگری پیدا کرد او را بخورد و دیگر به حرفش گوش ندهد. ناگهان اسبی را دید و با خوشحالی گفت:” این یکی دیگر نمی تواند مرا فریب دهد، الان روی آن می پرم و میخورمش. ” پس جلو رفت و گفت:” صبر کن که الان میخورمت. تو دیگر نمی توانی مرا گول بزنی “ اسب به آرامی گفت:”برای چه گولت بزنم، خوشحال می شوم مرا بخوری، چون بسیار خسته ام، هر روز باید نامه های مردم را به دستشان برسانم و این کار برایم خسته کننده است. پس بیا مرا زودتر بخور! فقط قبل از خوردن، پاکت هایی را که پشت پای من بسته شده اند، باز کن و وقتی مرا خوردی این نامه ها را به صاحبان آنها برسان. ” گرگ که خوشحال شده بود، گفت:” حتما این کار را می کنم. “ وقتی داشت پاکت ها را از پای اسب باز می کرد، اسب پایش را بلند کرد و محکم به دهان گرگ کوبید و بعد پا به فرار گذاشت. گرگ که همه دندان هایش خرد شده بود، از شدت درد و ناراحتی زوزه ای کشید و از آنجا فرار کرد و رفت و دیگر هم برنگشت. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸گیاه کرفس جریان خون را افزایش می دهد. همچنین ماهیچه های صاف رگ های خونی را منبسط می کند و به کاهش فشار خون کمک می کند. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
✅ بازی‌های مناسب برای نونهالان: ۱. بازی با ظرف‌های رنگی پلاستیکی داخل کابینت‌ها: یکی از بازی‌های همیشه جذاب برای بچه ها سرگرم شدن با ظرف و ظروف داخل آشپزخانه است. ۲. بازی با گل رس بهداشتی (قابل تهیه از لوازم التحریرها) یا بازی با خمیر آرد یا نهایتا خمیر بازی های آماده و درست کردن اشکال مختلف. ۳. توپ بازی‌های مختلف، از شوت کردن با پا، تا پرتاب کردن داخل سبد، بادکنک بازی ، والیبال بچگونه و... ۴. نگاه کردن به تصویر حالات مختلف چهره و گرفتن همان حالت در صورت. ۵. مطالعه کتاب‌های انگشتی و یا نمایش عروسکی داستان‌های کودکانه با عروسک‌ها یا انگشتی‌های کودکانه. ۶. دنبال بازی با کودک بخصوص در طبیعت ۷. آب بازی در حمام، مثلا شستن عروسک‌های پلاستیکی در حمام بعنوان بازی، یا آب پاشیدن به همدیگه در حمام. ۸. بازی با لگوها به صورت‌های خیلی متنوعی که هم اجازه بدید خودش خلاقیت به خرج بده و اگر خسته شد با یه جستجوی چندین بازی مختلف با لگوها رو می‌تونید پیدا کنید، مثلا جدا کردن رنگ‌های مختلف، درست کردن اشکال مختلف، حتی استفاده از لگو ها برای بازی هایی مثل پرتاب لگو در سطل. ۹. یه عالمه دکمه های متنوع یا هر وسیله نسبتا ریز متنوع دیگه رو که جفت از هر مدل توش موجوده رو بیارید جلوی فرزندتون و بگید شبیه به هم ها رو جدا کنیم با هم. مثلا درباره جوراب هم میشه انجام بدیم. یا حتی با لگو های شکل های متنوع یا همرنگ. ۱۰. بازی با غذاهای مختلف، کیک و نان درست کردن همراه بچه ها، سالاد درست کردن با بچه ها هم خیلی براشون جذابه، از فرصت های در آشپزخانه بودن یا هنگام صرف غذا برای این بازی ها استفاده کنید (البته خودتان باید بازی را مدیریت کنید که خیلی هم کثیف کاری و اسراف نشود). ۱۱. سه چرخه بازی، تاب بازی یا بازی های حرکتی بخصوص خارج خونه مثلا در حیاط یا پشت بام خونه یا پارک هم خیلی براشون جذابه. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
لجبازی كودكان بهترين فرصت برای تربيت آنهاست. وقتی مثل هميشه آرام و محكم باشيد فرزندتان ميفهمد قادر به كنترل كردن شما نيست. اگر عصبانی بشويد يعنی فرزندتان در كنترل شما موفق بوده. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخت سرمدادی ستاره با استفاده از کمی مقوای ضخیم، چسب و مقوای کاردستی این ستاره ی قشنگ رو برای سر مدادت درست کن. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
خورشیدمهربون - @mer30tv.mp3
4.3M
خورشید مهربون 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالبه که طرف یه محصول لاغری خریده ، بعد بیشتر از اون چیزی که بهش گفتن لاغر شده😁 ترسیده رفته پیش دکتر که بلایی یسرش نیاد😐 یکی نیست بگه همه ارزوشونه که بیشتر لاغر بشن😉 ❌اگه تو هم اگر اضافه وزن داری و میخوای خیلی سریع و آسون وزن کم کنی👌🏻 بزن رو لینک و از این چربی سوز سفارش بده👇🏻 https://landing.saamim.com/1LeVz https://landing.saamim.com/1LeVz راستی تا 24 ساعته دیگه 50% تخفیف خورده😍
هدایت شده از قاصدک
خیلی به پول احتیاج داشتم ولی هیچ منبع درآمدی نداشتم😔 شرایط بیرون رفتن از خونه هم نداشتم تا اینکه خواهرشوهرم بهم گفت با بافتنی و گلدوزی از تو خونه... میلیونی درآمد داره😳😳😳 منم از این کانال یادگرفتم به جای وقت هدر دادن و اینترنت مصرف کردن با هنرم پول دربیارم و با مسیرطلایی زندگیم عوض شد😍💰ŸŸ لینک کانالش رو براتون میذارم💵 https://eitaa.com/joinchat/3394502966C379fb7f8b5 . فرصتُ از دست نده، پیوستن رو بزن👇 چون از فردا مینیدوره رایگان کسب درآمد در منزل شروع میشه👆
🌸صبحتـون شــاد و پـر انـرژی 🌸الهی عطر گلها دل آرای زندگیتون 🌸و شـادی نقل لحظه هاتون باشه 🌸امروزتون پر از خبرهای خوب 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر قهرمان کوچک 🌸یه قهرمان کوچک 🌱که توی کربلا بود 🌸اسمش علی اصغر ع 🌱نور دل بابا بود 🌸دشمنای خداوند 🌱که خشم و کینه داشتن 🌸اصغر شش ماهه رو 🌱اصلا بش آب ندادن 🌸به روی دست بابا 🌱کودک او فدا شد 🌸سرباز کوچک ما 🌱شهید کربلا شد 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
‍ 🦔🌵کاکتوس و جوجه تیغی کوچولو🌵🦔 یک روز سولماز کوچولو و مادرش به بازار رفتند. سر راهشان یک گل فروشی بود. جلوی گل فروشی ایستاد. دست مادر را کشید و گفت:« مامان... مامان... از این گل های خاردار برایم می خری؟» مادر به گل های پشت شیشه نگاه کرد و گفت:« اینها را می گویی؟ اینها کاکتوسند.» بعد هم به داخل گل فروشی رفتند و یکی از آن گلدان های کوچولوی کاکتوس را خریدند. مادر گفت:« هفته ای یکی دو بار بیشتر به آن آب نده. خراب می شود.» آن وقت رفتند، خریدشان را کردند و به خانه برگشتند. سولماز کوچولو خوشحال بود. از گل کاکتوس خیلی خوشش آمده بود. او در خانه یک جوجه تیغی کوچولو هم داشت. جوجه تیغی سولماز را دید که گلدان کوچولوی کاکتوس را به خانه آورد و گوشه اتاقش توی یک نعلبکی گذاشت. بعد هم با یک استکان به آن آب داد. جوجه تیغی کوچولو با تعجب به گل کاکتوس نگاه می کرد. او نمی دانست که آن یک گل است. با خود گفت:« چه جوجه تیغی مسخره ای! چطوری آب می خورد!» دو روز گذشت. جوجه تیغی کوچولو گفت:« باید بروم نزدیک، شاید بتوانیم با هم دوست شویم. فکر می کنم خیلی خجالتی است!» بعد هم یواش یواش به گل کاکتوس نزدیک شد. جلوی آن ایستاد و گفت:« سلام... من تیغی هستم. تو اسمت چیست؟» ولی هیچ جوابی نشنید. جوجه تیغی کوچولو باز هم با کاکتوس حرف زد، ولی هر چه می گفت، بی فایده بود. جوابی در کار نبود. بالاخره جوجه تیغی عصبانی شد، جلو رفت، دستش را به کاکتوس زد و گفت:« با تو هستم... چرا جواب نمی دهی؟» ولی ناگهان فریادش بلند شد؛ چرا که تیغ های نوک تیز کاکتوس توی پنجه های کوچولویش فرو رفته بود. جوجه تیغی کوچولو آخ و واخ کنان گفت:« تو دیگر چه جور جوجه تیغی ای هستی؟ چقدر بد جنسی!» سولماز از دور دید که جوجه تیغی کوچولو دستش را به کاکتوس زد و دردش گرفت. تیغی کوچولو با کاکتوس قهر کرده بود و خودش را مثل یک توپ، گرد کرده بود. سولماز جلو رفت و گفت:« ناراحت نشو جوجه تیغی کوچولو... قهر نکن... این یک گل است. اسمش هم کاکتوس است. فقط گلی است که مثل تو تیغ دارد. تو با یک گل قهر می کنی ؟» جوجه تیغی کوچولو دوباره مثل اول شد. سولماز خندید و جوجه تیغی کوچولو با خود گفت:«هر گلی می خواهد باشد. هر جوری هم که می خواهد، آب بخورد؛ ولی من دیگر فقط از دور نگاهش می کنم.» و راهش را کشید و رفت. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
با اضافه کردن مقداری سیر و پیاز به وعده های غذایی خود میتوان از مسمومیت غذاهای پرچرب پیشگیری کرد. سیر، گلابی، ڪرفس و پیازچه در این حیطه می گنجند 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بازی دو نفره هم ساده و نیاز به هزینه ای نداره 😍 چند نفره هم میشه برگزار کرد. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
خواب كودک بايد منظم با شرايط يکنواخت باشه. در وقت شب بايد محيط كودک با نور كم و صدای حداقل باشه و در طول روز بعد از دو ساعت بايد با كمی صدا و نور كودک رو بيدار كرد تا ياد بگيره شبها بخوابه و روزها بيدار باشه. اگر اين رفتار بين يک تا سه ماهگی انجام بشه كودک معمولا از چهار ماهگی اين توانايی رو به دست مياره. حدود چهار ماهگی يا وقتی كودک هفت يا هشت كيلو شد يک وعده از دو وعده شير كودک حدف ميشه تا خواب كودک تا ٥ ساعت بدون بيداری ادامه داشته باشه. مكانی كه كودک در روز ميخوابه بايد متفاوت از خوابيدن در شب باشه. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️کاربرگ مهدوی با امام زمان عج دنیا پر امید و شاداب است صاحب الزمان عج ما را حافظ و نگهدار است 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
بز دانا - @mer30tv.mp3
3.41M
بز دانا 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷هر صبح 🌾هدیہ خداست 🌷امروز آرزو میڪنم 🌾در پناہ لطف بیڪران 🌷حضرت عشق ، سلامت باشید 🌾 صبح زیباتون بخیر 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر معنی عاشقی 🌸کفش‌ها را به پا کن و برخیز 🌱کوله را روی دوش خود بگذار 🌸جاده چشم انتظار زائرهاست 🌱با دم یا علی ع قدم بردار 🌸لشکر آخرالزمانی یار 🌱می‎رود صف به صف به کرب و بلا 🌸معنی عاشقی خلاصه شده 🌱در مسیر نجف به کرب و بلا 🌸هم‌نفس با فرات باید شد 🌱قطره شو رهسپار دریا شو 🌸هم‌قدم با سکینه س و زینب س 🌱زائر نور چشم زهرا س شو 🌸موج باید شویم و بی‌آرام 🌱بر دل سنگ صخره باید تاخت 🌸در سپاه حسین ع جایش نیست 🌱هر که شمر زمانه را نشناخت 🌸در مسیر زیارت مولا 🌱با رباب و سکینه هم قدمی 🌸در سلامت به او نیابت کن 🌱از شهید مدافع حرمی 🌸تا قیام قیامت آزاد است 🌱هر که افتاده است در بندش 🌸خیل زوار اربعین حسین ع 🌱شد نوید ظهور فرزندش 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌼مسیحی و زره امیر المومنین (ع) در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام در کوفه زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یک مرد مسیحی پیدا شد. امیر المومنین علیه السلاماو را به محضر قاضی برد و اقامه دعوی کرد که این زره از آن من است نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام. قاضی به مسیحی گفت: خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه میگویی؟» او گفت: «این زره مال خود من است و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمیکنم ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد . قاضی رو کرد به امیر المومنین علیه السلام و گفت: تو مدعی هستی و این شخص منکر است به هر حال بر تو است که شاهد بر مدعای خود بیاوری. امیر المومنین علیه السلام خندید و فرمود: «قاضی راست میگوید، اکنون میبایست که من شاهد بیاورم ولی من شاهد ندارم.» قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد. ولی مرد مسیحی که خود بهتر میدانست که زره مال کیست، پس از آنکه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: «این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادینیست از نوع حکومت انبیاست و اقرار کردکه زره از امیر المومنین علیه السلام است. طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده و باشوق و ایمان در زیر پرچم امیر المومنین علیه السلام در جنگ نهروان می جنگد. 🌼نویسنده:استاد شهید مرتضی مطهری 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
خواص شلیل برای نوزادان: این میوه سرشار از مواد مغذی است؛ لذا مصرف آن برای نوزادان مفید است. اما باید توجه داشت که کودک شروع به دریافت غذا کرده باشد؛ یعنی تا پیش از شش ماهگی که نوزاد صرفا از شیر تغذیه می‌کند، نمی‌توان این میوه را برای او درنظر گرفت. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻