الهی دراین صبح که نوید بخش
امـیـد و رحمت تـوسـت
هـر آنکـه چشم گشـود
قلبش سرشار از امید
و زنـدگیش سـرشـار
از رحمت وبرکت تو باد
هرچه لطف خـداست
دراین صبح زیبا برایتان آرزومندم
ســــلام صبحتون پـر از محبت خـــدا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر کتاب خوشگل
🌸من یه کتاب دارم
🌱پر از گل و ستاره
🌸یه خونهی عروسک
🌱هزار تا قصه داره
🌸کتاب خوشگل ما
🌱قصه میگه برامون
🌸قصهی مادربزرگ
🌱تو شبهای زمستون
🌸تو باغ قصهی ما
🌱حیووانا مهربونن
🌸پرندهها تو باغش
🌱با هم آواز میخونن
🌸هر کی کتاب میخونه
🌱اینو خیلی خوب میدونه
🌸کتاب برای همه
🌱یه دوست مهربونه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#داستان_کودکانه
پسر قهرمان
کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…
پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!
استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.
در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.
بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.
استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.
سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.
استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!
یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
سبزیهای پرخاصیت کدامند؟
کاهو : صاف کننده ی خون ، کمک به درمان غلظت خون، خواب بهتر
برگ چغندر : رفع غلظت خون و تقویت اسکلت بندی
کرفس : تقویت اعصاب
خرفه: سلامتی کبد و افزایش عقل
شنبلیله: ضد دیابت
کاسنی: زیبایی و نشاط، اصلاح کبد
تره: رفع کم خونی،اصلاح طحال
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#مسؤولیت_پذیری
افرایش مسئولیت پذیری در کودکان
بچهای که دائم به مادر می گوید "اینو بیار اونو بده" یعنی نمی خواهد مسئولیت بپذیرد.
حال اگر مادر هر چه او می خواهد بدهد، باعث مسؤولیت ناپذیر بار آمدن فرزندش می شود.
️والدین فداکار هیچ مسؤولیتی به فرزندشان نمی دهند و یک دفعه در ۲۵ سالگی میگویند دیگر مسؤولیت زندگی و ازدواج با خود... کودک باید مسؤولیت پذیری را در طول زندگی تمرین کند.
اگر می خواهید که کودکتان مسؤولیت پذیر شود؛ فرصت دهید که کارهایی که در عهدهی توانش است را خودش انجام دهد...
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشام سیاهی میره😂
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
41.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کارتون
گروه فریاد
📼این قسمت : آتش در پارک
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
طاووس و لاکپشت - @mer30tv.mp3
3.13M
#قصه_شب
طاووس و لاکپشت
😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
روزی بی نظیر
صبحی دلنشین
آرامشی عمیق
خدایی همیشه همراه
لبخندی از سر خوشبختی
تقدیمِ لحظه هایتان ..
صبحتون بخیر 🪴🌱
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر رفیق آشنا
🌸یک روز در اتاقم
🌱تنها نشسته بودم
🌸بیحال و کم حوصله
🌱تنها و خسته بودم
🌸برادرم به من داد
🌱چند کتاب قصه
🌸گفت بخوان عزیزم
🌱دوری بکن ز غصه
🌸من آن کتابها را
🌱خوشحال و شاد خواندم
🌸با قصه غصهها را
🌱از قلب خویش راندم
🌸شد باز در به رویم
🌱درهای آشنایی
🌸من یافتم از آن پس
🌱رفیق آشنایی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#داستان_کودکانه
مسواک
دندانم را مسواک میزنم
سار گفت:مامان جون!مرا به پارک نمی بری؟
مادر گفت:اول صبحانه ات را بخور،بعد هم دندان هایت رامسواک بزن تا به پارک برویم
سارا پارک رفتن را خیلی دوست داشت، دلش می خواست زودتربه پارک برود
برای همین صبحانه اش را خورد، اما تنبلی کرد ومسواک نزد
سارادر پارک بازی می کردکه یک دفعه گفت: وای دندانم!مامان دندانم درد می کند
مادرسارا دندان او را نگاه کرد و گفت:ای وای! دندانت کرم خورده وسیاه شده!
سارا پرسید: دندانم چه جوری کرم خورده؟چرا درد می کند؟
مادرش گفت:حیوان های کوچولویی به اسم باکتری،دندان را می خورند و خراب می کنند
آن وقت دندان،درد میگیرد
سارا پرسید:این باکتری ها از کجا می آیند؟چطوری توی دهان ما می آیند؟
مادر گفت:بعد از اینکه غذا می خوریم، اگر مسواک نزنیم، ذره های کوچولوی غذا به دندان های ما می چسبند.
آن وقت دندان سیاه می شود ودرد می گیرد
سارا گفت: مامان جون، چطوری این باکتری ها را از روی دندانهایم جدا کنم؟ چه کار کنم که دندانهایم خراب نشود؟
مادرش گفت: اگر همیشه بعد ازغذا مسواک بزنی، این باکتری ها از بین می روند و دندانها خراب نمی شوند
سارا گفت: مامان جون!برگردیم به خانه، می خواهم مسواک بزنم
مادرش گفت: چی شد؟مگر مسواک نزده بودی؟
سارا گفت:نه مامان جون!ببخشید، من مسواک نزده بودم،ولی از این به بعد مرتب مسواک می زنم
مادر سارا گفت: آفرین دختر خوبم! الان می رویم، دندان هایت رامسواک بزن
سارا با خودش گفت:اول دندان های بالا را مسواک می زنم،بعد دندان های پایین را
سارا دهانش را باز تر کردتادندان های عقبی راخوب مسواک بزند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
خواص نارنج برای پوست 🍊
▫️از روغن نارنج به عنوان یک ضد عفونی کننده طبیعی برای کمک به پاکسازی آکنه، تبخال، پسوریازیس، عفونت های قارچی مانند پای ورزشکار و کرم سلولی، اگزما و برخی دیگر از مشکلات پوستی نیز استفاده می شود.
🗨 ۲ قطره روغن نارنج به یک روغن حامل طراوت مانند روغن نارگیل اضافه کنید تا بتوانید به آرامی قسمت های تحت تاثیر را ماساژ دهید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیت_کودک
برخی والدین بیش از حد نیاز به خواسته کودکان بها میدهند
که همین امر موجب میشود،
آستانه صبر کودکان از میان رفته
و انتظارات بالا برود.
بر این اساس تحمل و #صبر در این
کودکان معنایی ندارد.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ده بار دیدمش😸😸😸😍
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
17.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کارتون
قهرمانان مدرسه
📼 این قسمت : سِت جهیزیه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
هدایت شده از حاج ابوذر بیوکافی
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ریل
🍃 رجزخوانی حضرت زینب (س) در شام؛
به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست
🔉 #نوحه | فَواللهِ لا تَمْحُو ذِکرَنا
🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
♾ مشاهده و دریافت با کیفیتهای مختلف
🎵 فایل صوتی قطعه
🖌 متن شعر
📆 سهشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲
🕌 آستان مقدس حضرت فاطمه اُخریٰ (س)
🏴 هیأت ثاراللّٰه (ع) رشت
✨ #حضرت_زینب_س
#مقاومت #سوریه
🇮🇷 کانالرسمیحاجابوذربیوکافی
▫️ AbozarBiukafi_ir
سلام
صبحتون سرشاراز🌸🍃
سلامتی، لبخنـد ،امـید🌸🍃
آرامـش، مـهربانی باشـه🌸🍃
همراه با یک بغل اتفاقات خوب🌸🍃
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر کتابخانه
🌸منم کتابخانه
🌱دوست شما بچهها
🌸قشنگم و تمیزم
🌱پر از چراغ و میزم
🌸 کتاب دارم فراوان
🌱برای هر کتابخوان
🌸چند تا کتابدار دارم
🌱اعضای بسیار دارم
🌸کتابها دسته دسته
🌱در قفسه نشسته
🌸کتاب دانه دانه
🌱بزرگ و کودکانه
🌸چیده شده مرتب
🌱از هنر و از ادب
🌸کتابها مهربانند
🌱رفیق کودکانند
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
🌼تبر طلایی و تبر نقره ای
🌸موضوع:
راست گویی،دروغ گویی،طمع ورزی
روزی هیزم شکن فقیری به جنگل رفت و مشغول بریدن شاخه های خشک درختان شد. او تا ظهر کار کرد. خسته و گرسنه شد. روی کنده ی درختی نشست و غذایش را که تکه نانی بودخورد. بعد هم خم شد تا از چشمه ی زیر درخت آب بنوشد. ناگهان تیر از دستش رها شد و به داخل چشمه افتاد.
چشمه عمیق بود، هیزم شکن هم شنا بلد نبود. او غمگین و ناامید، با خود گفت: «حالا چه کار کنم تبرم را از دست دادم دیگر وسیله ای برای کار کردن ندارم ، آن وقت به یاد مادر بیمارش که در خانه منتظرش بود افتاد و گریه اش گرفت.
ناگهان چشمه قل قل جوشید و نور درخشانی بر آن تابید. در میان نور، پیرمردی بر آب چشمه ظاهر شد. هیزم شکن وحشت زده از جا پرید اما پیرمرد با صدایی مهربان به او گفت: «بگو ببینم چه غصه ای داری و چرا گریه میکنی؟
هیزم شکن که کمی آرام شده بود جواب داد: تبرم در آب افتاده است بدون آن دیگر نمی توانم کار کنم
پیرمرد مهربان گفت: تو مرد خوب و زحمت کشی هستی با مادرت هم به مهربانی رفتار میکنی. بنابراین نگران نباش من تبرت را در آب پیدا میکنم. این را گفت و در آب چشمه فرو رفت،کمی بعد دوباره نوری بر آب تابید و پیرمرد مهربان ظاهر شد.او یک تبر طلایی با خود آورده بود. تبر را به هیزم شکن نشان داد و گفت: «آیا این، تبر تو است؟هیزم شکن با نگرانی جواب داد: «نه، نه من هیچ وقت تبر طلایی نداشته ام،تبر من یک تبر ساده و معمولی بوده پیرمرد گفت: «پس کمی دیگر صبر کن تا تبرت را بیاورم» و دوباره در آب فرو رفت. چند لحظه بعد، دوباره چشمه قل قل کرد نوری بر آن درخشید و پیرمرد ظاهر شد. این بار او یک تبر نقره ای در دست داشت، تبر را به هیزم شکن نشان داد و گفت: «آیا این، تبر توست؟» هیزم شکن سرش را تکان داد و گفت: نه تبر من، یک تیر معمولی بوده.
پیرمرد مهربان باز هم در آب چشمه فرو رفت و این بار با یک تبر آهنی کهنه بر آب ظاهر شد. هیزم شکن وقتی تیر آهنی را دید با خوشحالی فریاد کشید: «همین است. این تیر خودم است. حالا دوباره می توانم با آن کار کنم پیرمرد تبر آهنی را به او داد و گفت: «تو مرد راستگویی هستی به همین خاطر من تبر طلایی و تبر نقره ای را هم به تو می دهم، پیرمرد مهربان دو تیر طلایی و نقره ای را به طرف هیزم شکن در از کرد. هیزم شکن با دستهای لرزان آنها را گرفت. بعد ناگهان دید که پیرمرد در آب چشمه ناپدید شد.
روز بعد هیزم شکن تبرهای طلایی و نقره ای را به دوست هیزم شکن خود نشان داد و ماجرای روز گذشته را برایش تعریف کرد. دوست او که مردی طمع کار بود با خود گفت: من هم باید صاحب یک تبر طلایی بشوم آن وقت نشانی چشمه را از هیزم شکن پرسید و به به طرف آن دوید وقتی به چشمه رسید تبر آهنی اش را در آب انداخت. بعد هم کنار چشمه نشست و شروع کرد به گریه کردن.
آب چشمه قل قل کرد پیرمرد مهربان در میان نور ظاهر شد و پرسید: «ای هیزم شکن، چرا گریه میکنی؟ هیزم شکن جواب داد تبرم توی چشمه افتاده دیگر وسیله ای برای کار کردن ندارم. مادرم بیمار است و حتما از گرسنگی می میرد
پیرمرد در آب چشمه فرو رفت کمی بعد با یک تبر طلایی در دست ظاهر شد و پرسید: «آیا این تبر تو است؟ هیزم شکن دروغ گو به سرعت جواب داد: بله بله این تبر من است و دست هایش را دراز کرد تا تبر طلایی را بگیرد.
پیرمرد وقتی این دروغ را شنید، عصبانی شد و گفت: تو مرد دروغ گو و طمع کاری هستی ، تبر تو یک تبر آهنی بود نه این تبر طلایی ، بعد هم در آب چشمه فرو رفت و دیگر برنگشت.
هیزم شکن دروغ گو به شدت ناراحت و غمگین شد. چون او تبر خودش را هم از دست داده بود و دیگر نمی توانست کار کند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
▫️ آجیل درمانی :
👈گردو: دشمن التهاب
👈فندق: کنترل دیابت
👈پسته: بهبود خلق و خو
👈تخمه کدو: کاهنده کلسترول بد
👈بادام زمینی: بهبود دهنده حافظه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻