هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
🖤🖤🖤🖤🖤
در کوچه های مدینه، می کشیدند امام ما..
عمامه فتاد و خاکی بشد عبا..😭
گویا که سقیفه ای دیگر شده بر ملا
خیلی شبیه شده صادق، به مرتضیٰ
آنجا میخِ سرخ در، شاهد ماجرا...😭
اینجا،سجاده ای که کشیده شد ز زیر پا
بداهه:ط_حسینی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از رفاقت با امام زمان ( عج )
@Nava_iranseda8104101233389.mp3
زمان:
حجم:
2.29M
🍃
❤️🍃 @bakhooda ✨✨✨
#پندانه
#حکایت_کوتاه_کُهَن
چغندر تا پیاز الحمدلله
💎میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:((می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود))
همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:((برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:((نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.
از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:((چغندر تا پیاز، الحمدلله!!))
پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
هدایت شده از رفاقت با امام زمان ( عج )
@ostad_shojaeچگونه عبادات کنیم 21.mp3
زمان:
حجم:
8.35M
✨#چگونه_عبادت_کنم؟ ۲۱ 🤲
💫 برد پرواز ما در عبادات ،
به میزانِ غلبهی روح ما بر طبیعت ما، وابسته است..
تا مهارتهای پرواز، بوسیلهی عبادت را نیاموخته باشیم؛
عباداتمان از سقف خانه هم بالاتر نمیرود!
#استاد شجاعی 🎤
🍃
❤️🍃 @bakhooda ✨✨✨
⚡️#پندانه
✍ دعا کن خدا بهت توفیق بده...
🔹بزرگی میگفت:
اگر کسی برای درخواست کمک، برای حل مشکلی پیش تو اومد؛
🔸هرگز نگو:
فلانی هم که هر وقت کاری داشته باشه فقط ما رو میشناسه!
🔹بلکه بگو:
الحمدلله که خدا به من توفیق برطرفکردن نیازهای مردم رو عنایت کرده.
👤 امام حسین علیهالسلام در این باره میفرمایند:
🔺برآوردن حاجت و برطرفكردن مشكلات مردم به دست شما از نعمتهای خداوند است نسبت به شما، بنابراین با منتگذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمتها را نگیرید.
📚بحارالانوار، ج74، ص38
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
🍂🍂🍂🍂
#داستان_آموزنده
🔆پس تو کیستی؟
🥀اميرالمومنين على (ع ) با لشكرش به سوى صفين حركت كرد. در بين راه آب آنها تمام شد و همه تشنه ماندند، هر چه تفحص و جستجو كردند آبى نيافتند! به دستور حضرت براى يافتن آب ، مقدارى از جاده خارج شدند. در بيابان ، به ديرى (عبادتگاهى ) برخوردند، به سويش رفته و از راهبى كه داخل دير بود مطالبه آب كردند. راهب گفت :
🥀 از اينجا تا نزديكترين چاه آب دو فرسخ فاصله است و هر چند وقت يكبار براى من آب مى آورند من آن را جيره بندى مى كنم و گرنه از شدت تشنگى مى ميرم ! حضرت فرمود: شنيديد كه راهب چه مى گويد؟ سپاهيانش گفتند: آيا مى فرمايى به آنجايى كه او مى گويد برويم و آب بياوريم ؟
🥀حضرت فرمود: نيازى به پيمودن اين مسير طولانى نيست . آنگاه سر شترش را به سوى قبله گردانيد و محلى در نزديكى دير را نشان داد و فرمود: آنجا را حفر كنيد، زمين را كندند و خاكها را كنار ريختند تا به سنگ بسيار بزرگى رسيدند و گفتند: اى اميرالمؤمنين ! اينجا سنگى است كه وسائل ما (مثل كلنگ و تيشه ) در آن اثر نمى كند! فرمود:
🥀 زير آن سنگ آب است ، جديت كنيد تا آن را برداريد. اصحاب جمع شدند و تلاش كردند اما نتوانستند آن سنگ را حركت دهند. حضرت كه ناتوانى اصحاب را ديد، نزد آنها آمد و انگشتانش را از گوشه سنگ به زير آن برد و با يك حركت آن را تكان داد و از جاى بركند و به كنارى انداخت كه در اين هنگام از جاى آن سنگ آب فوران نمود.
لشكريان آمدند و از آن آب كه بسيار گوارا و سرد بود نوشيدند و به دستور حضرت مقدار زيادى آب براى خود برداشتند. آنگاه حضرت آن سنگ را برداشت و سر جاى خود گذاشت و دستور داد خاك بر آن ريخته و اثر آن را محو كردند. راهب كه از بالاى دير اين منظره را مى ديد گفت :
🥀 مرا از اينجا پايين بياوريد، وقتى او را پايين آوردند نزد على (ع ) آمد و گفت : آيا تو پيامبر خدايى ؟ فرمود: نه . پرسيد: آيا از ملائكه اى ؟ فرمود: نه . پرسيد: پس تو كيستى ؟
🥀فرمود: من جانشين پيامبر اسلام هستم . راهب گفت : دستت را به من بده تا با تو بيعت كنم و مسلمان شوم . حضرت دستش را به سوى او دراز كرد و او شهادت به توحيد و نبوت و امامت على (ع ) داد و مسلمان شد. حضرت شرايط و احكام اسلام را براى او گفت ، و سپس از راهب پرسيد: چه چيزى باعث شد كه تو اسلام بياورى ؟
🥀راهب گفت : اى اميرالمؤمنين ! اين دير اينجا بنا شده تا كسى كه اين سنگ را از جاى خود بر مى دارد شناخته شود، قبل از من علما و راهبهاى زيادى در اين دير ساكن شده اند تا شما را بشناسند ولى موفق نشده اند، و خدا اين نعمت را به من مرحمت نمود؛ زيرا ما در كتاب خود ديده ايم و از علماى خود شنيده ايم كه از محل اين سنگ هيچ كس جز پيامبر و يا جانشين پيامبر خبر ندارد، و تا او نيايد، محل آن آشكار نمى شود و كسى قدرت كندن آن را ندارد جز همان نبى يا وصى او. چون من تحقق اين وعده را به دست تو ديدم مسلمان شدم .
على (ع ) وقتى اين سخن را شنيد آنقدر گريه كرد كه صورت او از اشك چشمانش تر شد و
🥀فرمود: خدا را سپاس مى گويم كه نزد او فراموش شده نيستم و در كتب آسمانى نام مرا ذكر كرده است . آنگاه اصحاب را صدا زد و فرمود:
🥀بشنويد آنچه برادر مسلمان شما مى گويد. راهب يك بار ديگر جريان را گفت و همه اصحاب شكر خدا بجاى آوردند كه از ياران على (ع ) هستند.
🥀لشكر حركت كرد و آن راهب تازه مسلمان هم با آنها همراه شد و در جنگ با اهل شام و طرفداران معاويه شهيد شد، حضرت بر او نماز خواند و او را به خاك سپرد و بسيار براى او استغفار كرد.
📚المحجة البيضاء، ج 4، ص 199.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda