فقطبراےتو 🍁
از وسط جاده زندگی قدم بر می دارم...به عقب نگاه می کنم کودکی شاد در آغوش مادر و پدر...بازی های کودکانه ...بوی کتابهای تازه مدرسه...و دوستانی به رنگ گل و آینه...مقداری دیگر به راه خودم ادامه می دهم...سرنوشت صدایم می کند برگرد برگرد...سبد آرزوهایت را جا گذاشتی مادرت لقمه نانی از عشق وسیب سرخی از محبت در سبد گذاشته...وسط جاده که رسیدم پدر عزیزم چون شمعی در آغوش من خاموش شد...برای همیشه از پدر خداحافظی کردم و دستهای پینه بسته اش را بوسیدم...دوباره ادامه می دهم من از سرمای زمستان نمی ترسم من از زوزوی گرگها نمی ترسم...من با گل بنفشه عهد بستم که بهاران در دشت پر از گل ترانه عشق و شادی بخوانم...
#حسن_امامی_شیرایه
فقطبراےتو 🍂
چه هوایی
نم باران وخیابان و من و
این همه دوست داشتنت کجایی جانِ دل ؟
که ببینی کویر جانم دل به باران سپرده
به یاد آن روزِ بارانی خوبم آرامم
اما ، دلتنگ
#باران_قیصری🍂