eitaa logo
❤️تو رو دوست دارم❤️
34.8هزار دنبال‌کننده
92هزار عکس
80.6هزار ویدیو
128 فایل
کانال عاشقانه تورو دوست دارم کانالی پر از کلیپ ویدیو و پستهای خاص و زیبای عاشقانه دلنوشت و شعر جملات ناب و اهنگهای گلچین و بیو تکست عاشقانه و پروف خاص بهترین کانال عاشقانه در ایتا مالک کانال @Manavio69 لینک کانال @Loveyoub
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت عیسی مسیح فقط با عبور از در تنگ می توان به حضور خدا رسید. جاده ای که به طرف جهنم می رود خیلی پهن است و دروازه اش نیز بسیار بزرگ و همه ی کسانی که آن راه را می روند. به راحتی می توانند داخل شوند. دری که به زندگی جاودان باز می شود. کوچک است و راهش نیز باریک. و تنها عده ی کمی می توانند به آن راه یابند. ( انجیل متی. ۱۴ : ۷ ) صلوات
اونایی که فکر میکنن خیلی بزرگن گول سایه شونو میخورن نمیدونن که سایه بزرگشون مال غروب آفتابه آهای آدمایی که فکر میکنید خیلی گنده اید یه روزم افتاب شمام غروب میکنه افتاد؟ @Patoghedoostanh
تقصیر خودم بود خندوندمش بعدعاشق خنده هاش شدم....
‏تمام دنیا را بگردی هیچکس جز مادر دوستت نخواهد داشت از آن دوست داشتن‌های تمام نشدنی تمام دنیا را بگردی هیچکس جز پدر غصه دار غمهایت نیست پس دنیا را به پایشان بریز ❖ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ @Patoghedoostanh
خداجون يه كارکن تهش مـا هم بگيم: -"مارأيتُ الّا جميلاً "🌷 💠
🔶داستانی با موضوع برکتِ خدمت به خلق، درباره فردی که به یک پیرزن کمک نمود و دعای آن پیرزن باعث شد تا توفیق آشنایی و شاگردی شیخ رجبعلی خیاط، نصیب آن فرد شود 🔹آقای حاج ابوالفضل صنوبری (که در سال هشتاد فوت کرده‌اند) از شاگردان شيخ رجبعلی خياط می گويد: 🔸در سال سی و هفت یا سی و هشت با تاكسی كار می كردم، به خيابان بوذرجمهری غربي رسيدم. آن ساعت، اتوبوس شركت واحد نبود. مردم در صف ايستاده بودند، ديدم دو زن جلو آمدند، يكی بلند قد و يكی كوتاه قد، گفتند يك نفر از ما می‌رود چهارراه لشكر و ديگری می رود خيابان آريانا و هر يك پنج ريال می‌دهيم. من قبول كردم. 🔹زن بلند قد پياده شد و كرايه خود را داد، من به طرف خيابان آريانا حركت كردم تا زن كوتاه قد را به مقصد برسانم. او ترك زبان بود، متوجه شدم كه با خود زمزمه می‌كند كه: خدايا! من فارسی بلد نيستم و منزل خود را نمی‌دانم كجاست، هر روز سوار اتوبوس مي‌شدم و با دو قران(دو ريال) جلوی منزلم پياده می‌شدم، از صبح رفته‌ام و رخت شسته‌ام و دو تومان گرفته‌ام و حالا پنج ريالش را بايد بدهم به تاكسی. 🔸من (كه تركی دست و پا شكسته‌ای بلد بودم) به او گفتم: ناراحت نباش می‌روم آريانا، هر كجا منزلت بود پياده‌ات می‌كنم. خيلی خوشحال شد. بالاخره آدرس را پيدا كردم و ايستادم، او يك كيسه از داخل بقچه‌اش بيرون آورد و يك اسكناس دو توماني از آن در آورد كه به من بدهد، من گفتم كه پول نمی‌خواهم، خداحافظ. او را پياده كردم و دور زدم و به سراغ كارم رفتم. 🔹فردا يا پس فردای آن روز با يكی از دوستان برای اولين بار خدمت جناب شيخ رسيدم. در همان اتاق محقری كه داشت نشسته بود، چند نفر ديگر هم در حضورش بودند، پس از سلام و احوالپرسی، شيخ نگاهي به من كرد - و ضمير مرا گفت - و فرمود: "تو شبهاي جمعه منتظر هستی؟ تو هستی." من در رابطه با ولي عصر(عج) برنامه‌ای داشتم و منظور ايشان از جمله "تو هستی" اين بود كه در فرج قائم آل محمد(عج) تو هم هستی. 🔸با توجه به سوابقی كه خداوند به من مرحمت فرموده بود، با اين سخن شيخ، آن شب محشری به پا شد، ما گريه كرديم، شيخ گريه كرد، اطرافيان گريه كردند، خيلي زياد! بعد جناب شيخ به من فرمود: :مي داني چطور شد تو آمدی پيش من؟ آن زن كوتاه قد كه سوار كردی و از او پول نگرفتی، او دعا كرد در حق تو و پروردگار عالم دعای او را در حق تو مستجاب كرد و تو را فرستاد پيش من". 📚كيمياي محبت، ص230 @Patoghedoostanh
🥀 در ڪدامیــن گوشـه ایـن زمیـن برای بابای مظلـومت عــزا گرفتــه ایی آقاجان... 🥀 @Patoghedoostanh