بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت!
بیش از این کاش گرفتار غمت میبودم
هلالی جغتایی ؛ صلیاللهعلیکیااباعبدالله.
از من مرنج گر وسط دل نشاندمت
سـائل عزيز خويش را بـه ويرانه ميـبرد
صائب تبریزی ؛ صلیاللهعلیکیااباعبدالله.
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ..
ملک الشعرای بهار.
اگرچه ریشه در این دشت بستهام، باید
به جای خاک گرفتارِ آسمان باشم ..
فاضل نظری.
و اما عزیز من اگر بدانی که چگونه صبر کنی همه چیز به موقع اتفاق میافتد..
و اگر همه عمرت ایستادی پای هر آنچه خدا خواسته، اگر آنچه به اسم وجدان درونت گذاشته بیدار است، اگر هنوز هر روز نگاهش را حس میکنی نترس..
هميشه اوست كه می داند كدام لذت و كدام درد را بافته به هم، به تو بچشاند ...
گاهی تو نمی دانی بين هزارراهیِ انتخاب، چه كنی، اما او می داند و من می دانم كه او رهايت نمیكند.
و خدای دانه های انار همانی می شود آرامش قلبم برای لذت بردن و جان خریدن درد هر آنچه برایم مقدر کرده است، خدای که هر وقت لازم است صبر را به من میدهد.
میخواهم به تو بگویم در اوج بن بستی های زندگی خدایی را یافتم که به من آرامش عطا کرد و زندگی را برای من درخشاند و در اوج ناامیدی امیدی را به من داد که خسته نمانم..
شب های را سپری کردم که حرف های زیادی با او در میان گذاشتم و فردای آن روز برایم نور فرستاد..
خدای من مهربان ترین است
همان خدای من، خدای تو هم هست
رها کن
عاشق شو
که زندگی همین است ...
مُهمَل
و اما عزیز من اگر بدانی که چگونه صبر کنی همه چیز به موقع اتفاق میافتد.. و اگر همه عمرت ایستادی پای
«دردت را درک کن و بپذیر
بزار زندگی بیشتر از آنچه به تو سخت نگیرد..»