حریم تو بوی خدا می دهد🤍🤍
شمیم خوش ربّنا می دهد🤍🤍
رواق تو رونق فزای بهشت🤍🤍
ضریح تو دل را جلا می دهد🤍🤍
نسیمی که از کوی تو می وزد🤍🤍
دل عاشقان را صفا می دهد🤍🤍
ولادت باسعادت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی مبارک باد🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
💞@MF_khanevadeh
# تربیت فرزند
‼️فرزندتان را با هیچ کس مقایسه نکنید.
یکی از بدترین کارهای ممکن این است که آثار خلاقانه او را با خواهر یا برادر یا دوستانش مقایسه کنید و به او سرکوفت بزنید.
هیچ گاه از جملاتی مانند «تو هیچ وقت نمی توانی مثل خواهرت داستان های خوبی تعریف کنی» یا «چرا سعی نمی کنی مثل برادرت نقاشی های زیبایی بکشی؟» استفاده نکنید. این کار به معنای واقعی خلاقیت را در وجود کودکان نابود می کند.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
💞@MF_khanevadeh
#آموزش_آشپزی
امروز یه خوراک خوشمزه ومناسب فصل پاییز داریم.
خوراک گل کلم
ابتدا کمی روغن داخل تابه ریخته ، ۱ عدد پیاز خرد شده را اضافه کرده و در حد سبک شدن تفت می دهیم.
یک کاسه بزرگ گل کلم خرد شده را اضافه کرده و تفت می دهیم تا بوی خامی آن گرفته شود.
۲عدد سیب زمینی متوسط را خرد کرده و به تابه اضافه و تفت می دهیم.
کمی نمک،زرد چوبه،فلفل قرمز و سیاه و یک قاشق چای خوری پودر سیر اضافه کرده و تفت می دهیم.
۲قاشق غذاخوری رب گوجه اضافه کرده و کمی تفت می دهیم.
۳لیوان آب جوش اضافه کرده، در تابه را بسته و حدود ۱ الی ۱ و نیم ساعت اجازه پخت می دهیم.
موقع سرو ۲ قاشق مربا خوری پودر لیمو عمانی روی آن ریخته و نوش جان کنید.
نکته:۱-در صورت تمایل می توانید کمی گوشت چرخ کرده بعد از پیاز به غذا اضافه کنید.
۲-این مقدار پیمانه حدودا برای ۶ الی ۸ نفر مناسب است.
💞@MF_khanevadeh
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حسین_فهمیده_چه_کسی_بود
🥀 8 آبان ماه
روز شهادت محمد حسین فهمیده است.
او نوجوانی 13 ساله بود
که در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید،
به همین خاطر این روز به
عنوان روز نوجوان و (بسیج دانش آموزی) نامگذاری شد.
این روز را به همه نوجوان های
عزیز تبریک عرض می نماییم.🥀
💞@MF_khanevadeh
#فرزندپروری
💢عده ای از پدر و مادرها وقتی می بينند فرزند كوچكشان به حرفهای آنها در لباس پوشيدن يا در جمع كردن وسايلش و ... توجهی نمی كند و به تماشای تلويزيون يا بازی ادامه می دهد دائم صدايش می كنند و فرياد می كشند.
آنها فكر می كنند كه هر چه بيشتر حرفشان را تكرار كنند ، فرزندشان سريع تر گوش می دهد. در حقيقت، قضيه بر عكس است.
به طور معمول اگر قبل از انجام كاری گفته خود را 4 ، 5 يا 6 مرتبه تكرار كنيد، بچه می آموزد كه نبايد گوش دهد.
بچه ها زرنگتر از آن هستند كه ما فكرش را می كنيم. آنها ارزش زمان كه برای اولين مرتبه او را صدا می كنيد و زمانی كه واقعاً با او كار داريد را می دانند و احتمالاً از 5 يا 10 دقيقه اضافی استفاده كرده و به بازی خود ادامه می دهند.
💞@MF_khanevadeh
#لیلی_سر_به_هوا☕🍁
#قسمت_دهم🎁
خانم ذکریایی که مسئول خادمین آن جا بود، کنار هدیه آمد؛ چیزی به او گفت و به عاطفه و مبينا اشاره ای زد. بعد از رفتنش عاطفه با اشاره از هدیه پرسید که: چی می گفت؟ هدیه جلو تر آمد و گفت: تا بعد از نماز ظهر، من و تو سر پا می مونیم و بعدش من و تو می ریم نماز، خانم شاکری و مبینا جلو می مونن. باشه ای گفت و نگاه اش را به در سوق داد. مادر آقای میم را دید که از در داخل می آمد. هنوز سالن آن قدر شلوغ نشده بود پس رفت تا به او
سلام کند. زینب خانم با دیدن او گل از گلش شکفت و با لبخند به او سلام کرد. زینب خانم گاهی اوقات آن قدر با او گرم می گرفت که عاطفه شک می کرد آیا واقعا دشمنی میان او و مادرش است یا خیر؟! اما با خود که فکر می کرد، هر دو را مقصر می دانست که نتوانستند از دوستی قوی بینشان دفاع کنند و بیشتر از همه آن کسی را که یک کلاغ و چهل کلاغ از صفات بارزش بود. تمام فامیل می دانستند او کیست! برخی با نیش و کنایه ها به آن فرد می فهماندند و برخی هم مانند کبک سرشان را زیر برف فرو کرده بودند و قصد فهمیدن نداشتند. بار اول نبود که زن عمویش قصد خراب کردن عاطفه و خانواده اش را در میان فامیل داشت؛ چندین بار بود که این اتفاق می افتاد و آن قدری بزرگ بود که دیگر بخششی از جانب عاطفه و خانواده اش در کار نبود. انگار نمی توانست آرام بنشیند، هر ماجرایی که حل می شد طولی نمی کشید که آتش دیگری می سوخت؛ آن هم طبق معمول زیر سر زن عمویش بود.
سر جایش برگشت اما در فکر فرو رفته بود؛ چگونه می توانست یک تنه ماجرا..
#ادامه_دارد
💞@MF_khanevadeh
دلبری های همسران شهید
من در تلفنم، نام همسرم را
با عنوان “شهیــــد زنــــده” ذخیره کرده بودم؛
یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما میبینم
و عشق شهادت داری که برای من شهید زندهای
قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد
و گفت:
شمارهاش را بگیرم
وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت”
ذخیره کرده بود
گفت: از اول زندگی شریک هم بودهایم
و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزشترین داراییام را به خدا میسپارم و میروم.
آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم
شام غریبان امام حسین علیهالسلام بود
که در خیمه محلهمان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بیبی زینب قبولش کند
من هم وقتی شمع روشن میکردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،
من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیتالشهدا قرار دهم✨
💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ_نوشت | مهمتر از پدیدآمدن نظام اسلامی چیست؟
👈🏻 رهبر انقلاب: امروز جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی سی سال قبل و چهل سال قبل نیست؛ امروز بحمدالله آن نهالِ تازهروییده به یک درخت کهنی تبدیل شده و این یک الگو است.
🚨 غلط میکند فکرِ کندنِ آن را هم کسی بکند!
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_نود_و_پنج اینجاست که فرمانده نیروهای محافظ فرات (عمرو بن حجّاج) سکوت را می
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_هفت
عمرسعد نیروهای گشتی اش را به اطراف خیمه های امام فرستاده تا اوضاع اردوگاه امام را، برای او گزارش کنند.
یکی از آنها هنگامی که از نزدیکی خیمه ها عبور می کند، فریاد می زند:《خدا را شکر! که ما خوبان از شما گنهکاران جدا شدیم!》.
بُریر این سخن را می شنود و با خود می گوید:《عجب! کار به جایی رسیده است که این نامردان افتخار می کنند که از امام حسین 'علیه السلام' جدا شده اند؟ یعنی تبلیغات عمرسعد با آنها چه کرده است؟
اکنون بُریر با صدای بلند فریاد می زند:
_ خیال می کنی که خدا تو را در گروه خوبان قرار داده است؟
_ تو کیستی؟
_ من بُریر هستم.
_ ای بُریر! تو را می شناسم.
_ آیا نمی خواهی توبه کنی و به سوی خدا باز گردی؟
معلوم است که جواب او منفی است. قلب این مردم آنقدر سیاه شده که دیگر سخن هیچ کس در آنها اثری ندارد.
به هر حال، اینجا همه مشغول نماز و دعا هستند. البته خیال نکن که فقط امشب شب دعا و نماز است. اکنون اوّل شب است. باید منتظر بمانیم تا نگهبانان عمرسعد به خواب بروند، آن گاه کارهای زیادی هست که باید انجام دهیم.
امام حسین 'علیه السلام' برای امشب چند برنامه دارد.
**
زینب علیهاالسلام در خیمه امام سجّاد علیه السلام نشسته است. او پرستار پسر برادر است.
این خواست خداوند بود که نسل پسر فاطمه علیهاالسلام در زمین حفظ شود. بنابراین، به اراده خداوند، امام سجّاد علیه السلام این روزها در بستر بیماری به سر می برد.
امام حسین 'علیه السلام' کنار بستر فرزند خود می رود. حال او را جویا می شود و سپس از آن خیمه بیرون می آید.
امام حسین 'علیه السلام' به سوی خیمه خود می رود. جَون ( غلام امام حسین 'علیه السلام' ) کنار خیمه نشسته است و در حال تیز کردن شمشیر امام است. صدای نرم و آرام صیقل خوردن شمشیر با زمزمه ای آرام در هم می پیچد.
این زمزمه حزین برای زینب علیهاالسلام تازگی دارد، اگر چه خیلی هم آشناست
#قسمت_نود_و_هشت
خدای من این صدای کیست که چنین غریبانه شعر می خواند؟ آری! این صدای برادرم حسین 'علیه السلام' است: یا دَهرُ اُفِّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالاشراقِ و لاصیلِ
ای روزگار، اف بر تو باد که تو میان دوستان جدایی می افکنی. به راستی که سرانجام همه انسان ها مرگ است.
وای بر من! سخن برادرم بوی رفتن می دهد. صدای ناله و گریه زینب علیهاالسلام بلند می شود. او تاب شنیدن این سخن را ندارد. پس با شتاب به سوی برادر می آید:
_ کاش این ساعت را نمی دیدم. بعد از مرگ مادر و پدر و برادرم حسن 'علیه السلام' ، دلم به تو مانوس بود، ای حسین!
_ خواهرم! صبر داشته باش. ما باید در راه خدا صبر کنیم و اکنون نیز، چاره دیگری ندریم.
_ برادر! یعنی باید خود را برای دیدن داغ تو آماده کنم، امّا قلب من طاقت ندارد.
و زینب علیهاالسلام بیهوش بر زمین می افتد و صدای شیون و ناله زنان بلند می شود.
امام خواهر را در آغوش می گیرد. زینب آرام آرام چشمان خود را باز می کند و گرمی دست مهربان برادر را احساس می کند.
امام با خواهر سخن می گوید:《خواهرم! سرانجام همه مرگ است. مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از من بهتر نبود، دیدی که چگونه این دنیا را وداع گفت. پدر و مادر و برادرم حسن، همه رفتند. مرگ سرنوشت همه انسان هاست. خواهرم ما باید در راه خدا صبر داشته باشیم》.
زینب علیهاالسلام آرام شده است و اکنون به سخنان برادر گوش می دهد:《خواهرم! تو را سوگند می دهم که در مصیبت من بی تابی نکنی و صورت نخراشی》.
نگاه زینب علیهاالسلام به نگاه امام دوخته شده و در این فکر است که چگونه خواهد توانست خواسته برادر را عملی سازد.
ای زینب! برخیز، تو در آغاز راه هستی. تو باید پیام برادر را به تمام دنیا برسانی. همسفرِ تو در این سفر، صبر است و تاریخ فریاد می زند که خدا به تو صبری زیبا داده است.
خبری در خیمه ها می پیچد. همه با عجله سجّاده های نماز خود را جمع می کنند و به سوی خیمه خورشید می شتابند. امام یاران خود را طلبیده است.
بیا من و تو هم به خیمه امام برویم تا ببینیم چه خبر شده است و چرا امام نیمه شب همه یاران خود را فرا خوانده است؟
همه به امام نگاه می کنند و در این فکراند که امام چه دستوری دارد تا با جان پذیرا شوند. آیا خطری اردوگاه حق را تهدید می کند؟ امام از جای خود بر می خیزد. نگاهی به یاران خود کرده و می فرماید:《من خدای مهربان را ستایش می کنم و در همه شادی ها و غم ها او را شکر می گویم. خدایا! تو را شکر می کنم که به ما فهم و بصیرت بخشیدی و ما را از اهل ایمان قرار دادی》.
امام برای لحظاتی سکوت می کند. همه منتظرند تا امام سخن خود را ادامه دهد:《یاران خوبم! من یارانی به خوبی و وفاداری شما نمی شناسم. بدانید که ما فقط امشب را مهلت داریم و فردا روز جنگ است. من به همه شما اجازه می دهم تا از این صحرا بروید
#ادامه_دارد
#شبتون_شهدایی
💞@MF_khanevadeh
💚 ﷽ 🦋
📖 دعایی که در زمان غیبت باید هر روز خوانده شود👇🏻
📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🍃فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🍃 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ
🍃 فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
♻️ دعای غریق ♻️
♡🌸 دعای تثبیت ایمان در آخرالزمان 🌸♡
💠 یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 💠
🍀🍀هر صبح یک حدیث🍀🍀
پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
ما كشتى نجاتیم، هركس در این كشتى آویزد، نجات یابد و هر كه جا بماند، هلاك مى شود.
مناقب خوارزمی، ص 80
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
💞@MF_khanevadeh