eitaa logo
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
1.5هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
132 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @Gorbanzadeh_m لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_پانزدهم حتما می دانی که هر کس بخواهد به مکّه برود، باید اعمال (عُمره) را به جا
آیا می دانی که ما چند روز است در راه هستیم؟ ما شب یکشنبه ۲۸ رجب، از مدینه خارج شدیم. امشب هم شب جمعه، شب سوم ماه شعبان است. ما راه مدینه تا مکّه را پنج روزه آمده ایم. چه توفیقی از این بهتر که اعمال عمره خود را در شب جمعه انجام دهیم. تا یادم نرفته بگویم که امشب، شب ولادت امام حسین'علیه السلام' نیز، هست. خورشید را نگاه کن که پشت آن کوه ها غروب می کند. پشت آن کوه ها شهر مکّه قرار دارد. آری، ما به نزدیکی های مکّه رسیده ایم. امام، همراه یاران خود وارد شهر می شود و به مسجد الحرام رفته و اعمال عمره را انجام می دهد. بیا من و تو هم اعمال عمره خود را انجام بدهیم. بیا کمی با خدای خود خلوت کنیم... خانه خدا چه صفایی دارد! خبر ورود امام حسین'علیه السلام' در همه شهر می پیچد، همه مردم خوشحال می شوند که تنها یادگار پیامبر به مکّه آمده است. شهر دوباره بوی پیامبر را گرفته است و خوب است بدانی که افراد زیادی از شهر های مختلف برای انجام عمره، به مکّه آمده اند و آنها هم با شنیدن این خبر برای دیدن امام لحظه شماری می کنند. آری، امام به حرم امن الهی پناه آورده است. کسانی که زیرک هستند، می فهمند که جان امام حسین'علیه السلام' در خطر است. امام در شهر منزل می کند و مردم دسته دسته به دیدن ایشان می آیند. مردم می دانند که امام حسین'علیه السلام' برای اینکه با یزید بیعت نکند به این شهر آمده است. او آمده است تا نهضت سرخ خود را از مکّه آغاز کند. پیش از آمدن امام حسین'علیه السلام' ، امیر مکّه، در مسجد الحرام، امام جماعت بود، امّا اکنون امام حسین'علیه السلام' تنها امام جماعت خانه خداست و سیل جمیعت پشت سر ایشان به نماز می ایستند. ?خبر می رسدکه قلب همه مردم با امام حسین'علیه السلام' است و آنها هر صبح و شام خدمت آن حضرت می رسن. ترس و وحشت تمام وجود امیر مکّه را فرا می گیرد. اگر آن حضرت فقط یک اشاره به مردم کند، آنها اطاعت می کنند. او با خودش فکر می کند که خوب است، قبل از اینکه مردم مرا از شهر بیرون کنند، خودم فرار کنم. او می داند که لحظه به لحظه، بر تعداد هواداران امام حسین'علیه السلام' افزوده می شود. پس چه بهتر که جان خود را نجات دهد. اگر مردم شورش کنند، اول سراغ نماینده یزید می آیند که امیر مکّه است. امیر مکّه سرانجام تصمیم می گیرد شبانه از مکّه فرار کند. خبر در همه جا می پیچد که امیر مکّه فرار کرده است. همه جا جشن و سرور است. همه خوشحال هستند و این را یک موفقیّت بزرگ برای نهضت امام حسین'علیه السلام' می دانند. می خواهی من و تو هم در این جشن شرکت کنیم؟ آیا موافق هستی کمی شیرینی بگیریم و در میان دوستان خود تقسیم کند 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_شانزدهم آیا می دانی که ما چند روز است در راه هستیم؟ ما شب یکشنبه ۲۸ رجب، از مدی
اکنون مکّه، یک امیر دارد آن هم امام حسین'علیه السلام' است. امام برای قیام علیه یزید، به مکّه آمده است. افرادی که برای انجام عمره به مکّه آمده اند، وقتی به شهر خود باز می گردند این خبر را به همشهریان خود می رسانند. خبر در همه جای جهان اسلام می پیچد. عده زیادی از آزاد اندیشان خود را به مکّه می رسانند. حلقه یاران روز به روز گسترده تر می شود. مردم کوفه با شنیدن این خبر خوشحال می شوند. آنها که زیر ستم بنی اُمیّه، کمر خم کرده بودند، اکنون به رهایی از این همه ظلم و ستم می اندیشند. مردم کوفه، کینه ای سخت از بنی اُمیّه به دل دارند. به همین دلیل با شنیدن قیام امام حسین'علیه السلام' ، فرصت را غنیمت شمرده و تصمیم می گیرند تا امام را به شهر خود دعوت کنند. آنها صد و پنجاه نفر از بزرگان خود را همراه با نامه های بسیاری به سوی مکّه می فرستند، تا امام حسین'علیه السلام' را به شهر خود دعوت کنند. آیا موافقی با هم به خانه امام حسین'علیه السلام' سری بزنیم؟ اینجا چه قدر شلوغ است. حتما بزرگان کوفه خدمت امام هستند. آنجا را نگاه کن! چقدر نامه روی هم جمع شده است. موافقی آنها را با هم بشماریم؟؟ خسته نباشی، خواننده عزیزم! دوازده هزار نامه!! اینها، نامه های مردم کوفه است. در یکی از نامه ها نوشته شده است:《 ای حسین! ما جان خود را در راه تو فدا می کنیم. به سوی ما بیا، ما همه سرباز تو هستیم‌.》 در نامه دیگر آمده است:《 ای حسین! باغ های ما سر سبز است. بشتاب که همه ما در انتظار تو هستیم. در شهر ما لشکری صد هزار نفری خواهی یافت که برای یاری از تو سر از پا نمی شناسند. دیگر کسی در کوفه به نماز جمعه نمی رود. همه ما منتظر تو هستیم تا به تو اقتدا کنیم.》 آیا می دانی در آخرین نامه ای که به امام رسیده چه نوشته شده است:《ای حسین! همه مردم این شهر، چشم انتظار شما هستند. آنها امامی جز شما ندارند، پس بشتابید.》 امام حسین'علیه السلام' هنوز جواب این نامه را نداده است. او در حال بررسی این مسئله است. این صد و پنجاه نفر خیلی اصرار می کنند که امام دعوت آنها را بپذیرد. آنها به امام می گویند:《مردم کوفه شیعیان شما هستند. آنها می خواهند شما را یاری کنند تا با یزید بجنگید و خلیفه مسلمانان شوید.》 امام در فکر است. نمی دانم به رفتن می اندیشد یا به ماندن؟ آیا در این شرایط، باز باید تردید کرد؟ آیا می توان به مردم کوفه اعتماد کرد؟ نگاه کن! امام از جا بر می خیزد. ای مولای ما، به کجا می روی؟ 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_هفدهم اکنون مکّه، یک امیر دارد آن هم امام حسین'علیه السلام' است. امام برای قیا
امام وضو می گیرد و از خانه خارج می شود. بیا ما هم همراه آن حضرت برویم. امام به سوی" مسجدالحرام" می رود. همه یاران، همراه آن حضرت می روند. نگاه کن! امام کنار درِ خانه خدا به نماز می ایستد و بعد از نماز، دست های خود را به سوی آسمان می برد و چنین می گوید: 《خدایا، آنچه خیر و صلاح مسلمانان است برای ما مقدّر فرما.》 سپس قلم و کاغذی می طلبد و برای مردم کوفه نامه ای می نویسد. اکنون امام می گوید:《 بگویید پسرعمویم، مسلم بن عقیل بیاید.》 آیا مسلم بن عقیل را می شناسی؟ او پسر عموی امام حسین'علیه السلام' است. مسلم، شخصی شجاع، قوی و آگاه است و برای همین، امام حسین'علیه السلام' او را برای ماموریّتی مهم انتخاب کرده است. امام به بزرگان کوفه رو می کند و به آنها می فرماید: 《من تصمیم گرفته ام مسلم را به عنوان نماینده خود به شهر شما بفرستم و از او خواسته ام تا اوضاع آنجا را برای من گزارش کند. وقتی گزارش مسلم به من برسد به سوی کوفه، حرکت خواهم کرد.》 بزرگان کوفه بسیار خوشحال می شوند و به همدیگر تبریک می گویند. آنها یقین دارند که مسلم با استقبال با شکوه مردم رو به رو خواهد شد و بهترین گزارش ها را برای امام حسین'علیه السلام' خواهد نوشت. همسفرم! آیا دوست داری نامه ای را که امام برای مردم کوفه نوشت برایت نقل کنم :《بسم الله الرحمن الرحیم ؛ از حسین به مردم کوفه: من نامه های شما را خواندم و دانستم که مشتاق آمدن من هستید. برای همین، پسرعمویم مسلم را نزد شما می فرستم تا اوضاع شهر شما را بررسی کند. هرگاه او به من خبر دهد، به سوی شما خواهم آمد.》 امام، مسلم را در آغوش می گیرد. صدای گریه امام بلند می شود. مسلم نیز اشک می ریزد. راز این گریه چیست؟ سفر عشق برای مسلم آغاز شده است. امام نامه را به دست او می دهد و دستانش را می فشارد و می فرماید:《به کوفه رهسپار شو و ببین اوضاع مردم شهر چگونه است. اگر آن گونه بودند که در نامه ها نوشته اند، به من خبر بده تا به سوی تو بیایم و در غیر این صورت، هر چه سریع تر به مکّه بازگرد.》 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_هجدهم امام وضو می گیرد و از خانه خارج می شود. بیا ما هم همراه آن حضرت برویم. ا
او نامه را می گیرد و بر چشم می گذارد و آخرین نگاه را به امام خویش می نماید و بعد از وداع با همسر و فرزندانش، به سوی کوفه حرکت می کند. مسلم برای امنیت بیشتر، تنها و از راه های فرعی به سوی کوفه می رود. چرا که اگر او با گروهی از دوستان خود به این سفر برود، ممکن است گرفتار ماموران یزید شود. آن صد و پنجاه نفری که از کوفه آمده بودند، در مکّه می مانند تا هم اعمال حج را انجام دهند و هم به همراه امام حسین'علیه السلام' به کوفه باز گردند. آنها می خواهند امام با احترام خاصّی به سوی کوفه برود. امروز، پانزدهم ماه رمضان است که مسلم به سوی کوفه می رود... او راه مکّه تا کوفه را مدّت بیست روز طی می کند و روز پنجم شوّال به کوفه می رسد. مردم کوفه به استقبال مسلم آمده و گروه گروه با او بیعت می کنند. آیا می دانید چند نفر با مسلم بیعت کرده اند؟ هجده هزار نفر، چه شرایطی از این بهتر! صبح روز دهم ذی القعده، مسلم قلم در دست می گیرد. او در این سی و پنج روز به بررسی اوضاع کوفه پرداخته است و شرایط را برای حضور امام مناسب می بیند. مسلم می داند که امام حسین'علیه السلام' ، در مکّه منتظر رسیدن نامه اوست و باید نتیجه بررسی اوضاع کوفه را به امام خبر بدهد. پس نتیجه بررسی های یک ماهه خود را گزارش می دهد و این نامه را برای امام می نویسد:《هجده هزار نفر با من بیعت کرده اند. هنگامی که نامه من به دست شما رسید، هرچه زودتر به سوی کوفه بشتابید.》 مسلم، این نامه را به یکی از یاران خود می دهد و از او می خواهد که هر چه سریع تر این نامه مهمّ را به امام برساند. فرستاده مسلم با شتاب به سوی مکّه می تازد تا نامه را به موقع به امام برساند. 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_نوزدهم او نامه را می گیرد و بر چشم می گذارد و آخرین نگاه را به امام خویش می نما
نگاه کن! کاروان حرکت می کند. یاران امام همه پا در رکاب آن حضرت هستند. این کاروان چقدر با عجله می رود. خطر در کمین است. قبل از اینکه سربازان یزید بفهمند باید از این شهر دور شوند. اشک در چشمان امام حسین'علیه السلام' حلقه زده است. او هجرت پیامبر را به یاد آورده است. پیامبر صلی الله علیه وآله نیز در دل شب از این شهر هجرت کرد. امام حسین'علیه السلام' هم در تاریکی شب به سوی کوفه پیش می رود. هوا روشن می شود. صدای اسب هایی از دور، سکوت صبح دم را می شکند، چه خبر شده است؟ آیا سپاه یزید می آید؟ آری، امیر جدید مکّه فهمیده است که امام حسین'علیه السلام' از مکّه می رود. برای همین، گروهی را به سرپرستی برادرش به سوی امام می فرستد تا هر طور شده است مانع از رفتن حسین 'علیه السلام' بشوند. آنها، راه را بر کاروان امام می بندند. یکی فریاد می زند:《ای حسین! کجا می روی؟ هرچه زودتر باید به مکّه برگردی》. آنها آمده اند تا راه را بر حرم واقعی ببندند. به دست های آنها نگاه کن! کسی که لباس احرام بر تن دارد نباید وسیله نبرد در دست بگیرد، امّا اینان تازیانه در دست دارند. وقتی که آنها تازیانه ها را بالا می برند، جوانان بنی هاشم می گویند:《خیال می کنید ما از تازیانه های شما می ترسیم.》 عبّاس، علی اکبر و بقیّه جوانان پیش می آیند. غوغایی می شود. نگاه کن! همه آنها وقتی برق غضب عبّاس را می بینند، فرار می کنند. کاروان به حرکت خود ادامه می دهد... مردم، گروه گروه به سوی مکّه می آیند. فردا روز عرفه است. اینان آخرین گروه هایی هستند که برای اعمال حج می آیند. هر طرف را نگاه کنی مردمی را می بینی که لباس احرام بر تن کرده اند و ذکر "لبیّک" بر لب دارند، امّا آنها با دیدن این کاروان که از مکّه بیرون آمده تعجّب می کنند و به هم می گویند که مگر آنها مشتاق انجام مناسک حج نیستند. چرا حج خانه خدا را رها کرده اند؟ خوب است جلو برویم و علّت را جویا شویم، امّا چون نزدیک می آیند امام حسین'علیه السلام' را می بینند و راهی جز سکوت نمی گزینند. همه گیج می شوند. ما شنیده بودیم که او عاشق صحرای عرفات است و اوّلین حجّ گزار خانه خداست. پس چرا حج را رها کرده است؟ آنها نمی دانند که او می رود تا حج راستین خود را انجام دهد. نگاه کن! آنجا حاجیان همراه خود قربانی می برند تا منی قربانی کنند و اینجا امام حسین'علیه السلام' برای منایِ کربلا، قربانی شش ماهه می برد. او می خواهد درخت اسلام را با خون خود آبیاری کند. 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیستم نگاه کن! کاروان حرکت می کند. یاران امام همه پا در رکاب آن حضرت هستند. این
روز های اوّل ماه ذی الحجّه است و مردم بسیاری برای انجام مراسم حج به مکّه آمده اند. نامه مسلم به مکّه می رسد و امام آن را می خواند. آیا امام به سوی کوفه خواهد رفت؟ روزهای انجام حج نزدیک است. امام می خواهد اعمال حج را انجام دهد. حج یک اجتماع عظیم اسلامی است و امام می تواند از این فرصت به خوبی استفاده کند. از تمام دنیای اسلام به این شهر آمده اند و هر حاجی می تواند پس از بازگشت به وطن خود، یک مبلّغ خوب برای قیام امام باشد. در حال حاظر مکّه هم بدون امیر است و زمینه برای هرگونه فعالیّت یاران امام فراهم است. در شام جاسوس ها خبر بیعت مردم کوفه با امام حسین'علیه السلام' را به یزید داده اند. قلب کشور عراق در کوفه می تپد و اگر امام بتواند آنجا را تصرّف کند به آسانی بر بخش عظیمی از دنیای اسلام تسلّط می یتبد. اگر امام حسین'علیه السلام' به کوفه برسد گروه بی شماری از شیعیان، دور او جمع خواهند شد. روز دوشنبه هفتم ذی الحجّه است و ما دو روز دیگر تا روز عرفه فرصت داریم. همه حاجیان لباس احرام بر تن کرده اند و خود را برای رفتن به صحرای عرفات آماده می کنند. آیا تو هم آماده ای لباس احرام بر تن کنی و به صحرای عرفات بروی؟ ناگهان خبر مهمّی به شهر می رسد. گوش کن! یزید برای مکّه، امیر جدیدی انتخاب کرده و این امیر همراه با لشکر بزرگی به نزدیکی های مکّه رسیده است. او می آید تا نقشه شوم یزید را عملی کند و شعله نهضت امام حسین'علیه السلام' را خاموش کند. امیر جدید به مکّه می رسد و وارد مسجدالحرام می شود. تا پیش از این، همیشه امام حسین'علیه السلام' کنار خانه خدا به نماز می ایستاد و مردم پشت سر او نماز می خوانند. موقع نماز که می شود امیر جدید، در جایگاه مخصوص امام جماعت می ایستد. امام حسین'علیه السلام' این صحنه را می بیند. ولی برای اینکه بهانه ای به دست دشمن ندهد، اقدامی نمی کند و پشت سر او نماز می خواند 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_یکم روز های اوّل ماه ذی الحجّه است و مردم بسیاری برای انجام مراسم حج به
با ورود امیر جدید و بررسی تغییرات اوضاع مکّه، امام تصمیم جدیدی می گیرد. مردم از همه جایِ جهان اسلام به مکّه آمده اند تا اعمال حج را به جا آوردند. دو روز دیگر نیز، پردم با صحرای عرفات می روند. ولی امام می خواهد به کوفه برود. به راستی چرا امام این تصمیم را گرفته است؟ پیام امام حسین'علیه السلام' ، به گوش یاران و شیفتگان آن حضرت می رسد:《هر کس که می خواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و خود را برای دیدار خداوند آماده می ییند، با ما همسفر شود که به زودی یه سوی کوفه حرکت خواهیم کرد.》 امام حسین'علیه السلام' می خواهد طواف وداع را انجام دهد. طواف خداحافظی با خانه خدا! مردم همه در لباس احرام هستند و آرام آرام خود را برای رفتن به سرزمین عرفات آماده می کنند، امّا یاران امام حسین'علیه السلام' بار سفر می بندند. مردم مکّه همه در تعجّب اند که چرا امام با این عجله، مکّه را ترک می کند؟ چرا او در این شهر نمی ماند؟ در اینجا که هیچ خطری او را تهدید نمی کند. اینجا حرم امن الهی است. اگر امام تصمیم به رفتن دارد چرا صبر نمی کند تا اعمال حج تمام شود. در آن صورت گروه زیادی از حاجیان همراه او خواهند رفت. در حال حاظر، برای مردم سخت است که اعمال حج را رها کنند و همراه امام حسین'علیه السلام' بروند. هر مسلمانی در هر جای دنیا، آرزو دارد روز عرفه در صحرای عرفات باشد. این سوال ها ذهن مردم را به خود مشغول کرده است. هیچکس خبر ندارد که یزید چه نقشه شومی کشیده است. او می خواهد امام حسین'علیه السلام' را در حال احرام و کنار خانه خدا به قتل برساند. هیچکس باور نمی کند که جان امام در این سرزمین در خطر باشد. آخر تا به حال سابقه نداشته است که حرمت خانه خدا شکسته شود. از زمان های قدیم تا کنون، مردم به خانه خدا احترام گذاشته اند و حتّی در زمان جاهلیّت نیز، هیچکس جرات نداشته است کسی را کنار خانه خدا به قتل برساند، امّا یزید که پایه های حکومت خود را متزلزل می بیند تصمیم گرفته است تا حرمت خانه خدا را بشکند و امام حسین'علیه السلام' را در این حرم امن به قتل برساند. امام حسین'علیه السلام' طواف وداع انجام می دهد. مستحب است هرکس از مکّه خارج می شود، طواف وداع انجام دهد. آیا موافقی ما هم همراه آن حضرت طواف وداع انجام دهیم؟ اشک در چشمان یاران امام حسین'علیه السلام' حلقه زده است. آیا قسمت خواهد شد بار دیگر خانه خدا را ببینند؟ آیا بار دیگر، دور این خانه طواف خواهند کرد؟ یک نفر رو به امام می کند و می گوید:《ای حسین! کبوتری از کبوتران حرم باش.》 همه خیال می کنند که اگر امام در مکّه بماند در امن و امان خواهد بود. همان طور که کبوتران حرم در امن و امان هستند، ولی امام می فرماید:《 دوست ندارم به خاطر من حرمت این خانه شکسته شود.》 آری، این جا شهر خدا و حرم خداست و امام نمی خواهد حرمت خانه خدا شکسته شود. 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_دوم با ورود امیر جدید و بررسی تغییرات اوضاع مکّه، امام تصمیم جدیدی می گی
یزید می خواهد بعد از کشتن امام حسین'علیه السلام'، با تبلیغات زیاد در ذهن مردم جا بیندازد که این حسین بود که حریم خانه خدا را برای اوّلین بار شکست. کافی است که ابتدا درگیری ساختگی بین ماموران حکومتی و یاران امام ایجاد کنند. به گونه ای که تعدادی از ماموران کشته شوند و بعد از آن، امام به وسیله ماموران به قتل برسد و در ذهن مردم این گونه جا بیفتد که ابتدا یاران امام با هواداران یزید درگیر شده و در این درگیری آنها از خود دفاع کرده اند و در این کشمکش امام حسین'علیه السلام' نیز، کشته شده است. اکنون یزید می خواهد که هم حسین 'علیه السلام' را به قتل برساند و هم او را به عنوان اوّلین کسی که در مکّه خون کسی را ریخته است، معرّفی کند. او کیست که چنین سراسیمه به سوی امام می آید؟ به گمانم یکی از پسرعموهای امام حسین'علیه السلام' است که خبر دار شده امام می خواهد به سوی کوفه برود. او خدمت امام می رسد و سلام کرده و می گوید :《ای حسین! به من خبر رسیده که تصمیم داری به سوی کوفه بروی، امّا من خیلی نگرانم. زیرا هنوز نماینده یزید در آن شهر حکومت می کند و یزید پول های بیت المال را در اختیار دارد و مردم هم که بنده پول هستند. من می ترسم آنها مردم را با پول فریب بدهند و همان هایی که به تو وعده یاری داده اند، به خاطر پول به جنگ با تو بیایند.》 وقتی سخن او تمام می شود امام می گوید:《 خدا به تو جزای خیر دهد. می دانم که تو از روی دلسوزی سخن می گویی، امّا من باید به این سفر بروم.》 هیچکس خبر ندارد که یزید چه نقشه ای برای کشتن امام حسین'علیه السلام' کشیده است. برای همین، همه دلسوزان، امام را از ترک مکّه نهی می کنند. ولی امام می داند که در مکّه هم در امان نیست. پس صلاح در این است که به سوی کوفه حرکت کند. 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_سوم یزید می خواهد بعد از کشتن امام حسین'علیه السلام'، با تبلیغات زیاد در
آیا محمّد بن حَنیفِه را به یاد می آوری؟برادر امام حسین'علیه السلام' را می گویم. همان که به دستور امام (در موقع حرکت از مدینه)، به عنوان نماینده امام در آن شهر ماند. اکنون او برای انجام مراسم حج و دیدن برادر به سوی مکّه می آید. او شب هشتم ذی الحجه به مکّه می رسد، امّا همین که وارد شهر می شود به او خبر می دهند که اگر می خواهی برادرت حسین 'علیه السلام ' را ببینی، فرصت زیادی نداری. زیرا ایشان فردا صبح زود، به سوی کوفه حرکت می کند. مگر او اعمال حج را انجام نمی دهد؟ محمّد بن حنیّفه با عجله خدمت برادر می رسد. امام حسین'علیه السلام' را در آغوش می گیرد. اشکش جاری می شود و می گوید:《ای برادر! چرا می خواهی به سوی کوفه بروی؟ مگر فراموش کردی که آنها با پدرمان چه کردند؟ مگر به یاد نداری که با برادرمان، حسن 'علیه السلام ' چگونه برخورد کردند؟ من می ترسم که آنها باز هم بی وفایی کنند‌. ای برادر، در مکّه بمان که اینجا حرم امن الهی است.》 امام می فرماید:《ای برادر! بدان که یزید، برای کشتن من در این شهر، برنامه ریزی کرده است.》 محمّد بن حنیّفه، با شنیدن این سخن به فکر فرو می رود. آیا امام حسین'علیه السلام' کنار خانه خدا هم در امان نیست؟ او به امام می گوید:《برادر، به سوی کشور یمن برو که آنجا شیعیان زیادی هستند.》 امام نیز می فرماید:《من در مورد پیشنهاد تو فکر می کنم.》 محمّد بن حنیّفه اکنون آرام می گیرد و نزد خواهرش زینب علیهاالسلام می رود تا با او دیداری تازه کند. امشب اوّلین شبی است که لشکر یزید در مکّه مستقر شده اند. باید به هوش بود و بیدار! آیا موافقی امشب، من و تو کنار خانه امام نگهبانی بدهیم؟ جوانان بنی هاشم جمع شده‌اند. عبّاس را نگاه کن! او هر رفت و آمدی را با دقّت زیر نظر دارد. مگر جان امام در خطر است؟ چرا باید چنین باشد، مگر اینحا حرم امن خدا نیست؟ به راستی، چه شده که حقیقت حرم، این گونه جانش در خطر است؟ سی نفر از هواداران بنی اُمیّه که قرار است نقشه قتل امام را اجرا کنند، اکنون خود را به مکّه رسانیده اند. آنها به جایزه بزرگی که یزید به آنها وعده داده است فکر می کنند، امّا نمی دانند که نقشه آنها عملی نخواهد شد. امام حسین'علیه السلام' عاشق صحرای عرفات است. او هر سال در آن صحرا، دعای عرفه می خواند و با خدای خویش راز و نیاز می کند. هیچکس باور نمی کند که امام یک روز قبل از روز عرفه، مکّه را ترک کند؟ امروز امام به فکر صحرای دیگر است. او می خواهد حج دیگری انجام دهد. او می خواهد با خون وضو بگیرد تا اسلام زنده بماند. امت اسلامی گرفتار خواب شده است. همه این مردمی که در مکّه جمع شده اند بر شیطان سنگ می زنند، امّا دست در دست شیطان بزرگ، یزید می گذارند. آنها نمی دانند که بیعت با یزید، یعنی مرگ اسلام! یزید تصمیم گرفته است تا اسلام را از بین ببرد. او که آشکارا شراب می خورد و سگ بازی می کند، خلیفه مسلمانان شده و قرآن را به بازی گرفته است. اکنون امام، مصلحت دیده است که برای بیداری بشریّت باید هجرت کند‌. هجرت به سوی بیداری. هجرت به سوی آزادگی. 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_چهار آیا محمّد بن حَنیفِه را به یاد می آوری؟برادر امام حسین'علیه السلام'
همسفر من! برخیز! مگر صدای شترها را نمی شنوی؟ مگر خبر نداری که کاروان امام حسین'علیه السلام' آماده حرکت است؟ این کاروان به سوی کوفه می رود. همه سوار شده اند. کجاوه ها را نگاه کن! زینب علیهاالسلام هم عزم سفر دارد. همه اهل و عیال امام همراه او می روند. امام رو به همه می کند و می فرماید:《ما به سوی شهادت می رویم.》 آری، امام آینده این کاروان را بیان می کند. مبادا کسی برای ریاست و مال دنیا با آنها همراه شود. خواننده عزیزم! ما چه کار کنیم؟ آیا همراه این کاروان برویم؟ گمانم دل تو نیز مثل من گرفتار این کاروان شده است. یکی فریاد می زند: 《صبر کنید به کجا چنین شتابان؟》. آیا این صدا را می شناسی؟ او محمّد بن حنیّفه است که می آید. مهار شتر امام حسین'علیه السلام' را می گیرد و چنین می گوید:《برادر جان! دیشب با شما سخن گفتم که به سوی کوفه نروی. گفتی که روی سخنم فکر می کنی. پس چه شد؟ چرا این قدر عجله داری؟》 امام حسین'علیه السلام' می فرماید:《برادر! دیشب، پس از آن که تو رفتی در خواب پیامبر را دیدم. او مرا در آغوش گرفت و به من فرمود که ای حسین، از مکّه هجرت کن. خدا می خواهد تو را آغشته به خون ببیند.》 اشک در چشم محمّد حنیّفه حلقه می زند. " اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ رَاجِعُون " این سفری است که باز گشتی ندارد. این آخرین دیدار با برادر است‌. پس برادر را در آغوش می گیرد و به یاد آغوشِ گرم پدر می افتد. محمّد بن حنیّفه با دست اشاره ای به سوی کجاوه زینب علیها السلام، می کند و می گوید:《برادر! اگر به سوی شهادت می روی چرا اهل و عیال خود را همراه می بری؟》. امام در جواب می فرماید:《خدا می خواهد آنها را در اسارت ببیند.》 چه می شنوم؟ خواهرم زینب علیها السلام بر کجاوه اسیری، سوار شده است؟ آری، اگر زینب علیهاالسلام در این سفر همراه امام حسین'علیه السلام' نباشد، پیام او به دنیا نمی رسد. من با شنیدن این سخن خیلی به فکر فرو می روم. شاید بگویی چرا خدا اراده کرده است که اهل و عیال پیامبر اسیر شوند؟ مگر خبر نداری که اگر امام حسین 'علیه السلام' آنها را در شهر می گذاشت، نمی توانست به هدف خود برسد. یزید دستور داده بود که اگر نتوانستند مانع حرکت امام حسین'علیه السلام' به کوفه شوند، نقشه دوم را اجرا کنند. آیا می دانی نقشه دوم چیست؟ یزید خیال نمی کرد که حسین 'علیه السلام' زن و بچّه اش را همراه خود ببرد، به همین دلیل، نقشه کشید تا موقع خروج امام از مکّه، زن و بچّه آن حضرت را اسیر کند تا امام با شنیدن این خبر، مجبور شود به مکّه بازگردد تا ناموسش را از دست دشمنان نجات دهد و در این بازگشت است که نقشه دوم اجرا می شود و امام به شهادت می رسد. ولی امام حسین'علیه السلام' ،یزید را به خوبی می شناسد. می داند که او نامرد است و این طور نیست که فقط با خود او کار داشته باشد. بنابراین، امام با این کار خود، دسیسه یزید را نقشه بر آب می کند. 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_پنج همسفر من! برخیز! مگر صدای شترها را نمی شنوی؟ مگر خبر نداری که کاروان
نگاه کن! کاروان حرکت می کند. یاران امام همه پا در رکاب آن حضرت هستند. این کاروان چقدر با عجله می رود. خطر در کمین است. قبل از اینکه سربازان یزید بفهمند باید از این شهر دور شوند. اشک در چشمان امام حسین'علیه السلام' حلقه زده است. او هجرت پیامبر را به یاد آورده است. پیامبر صلی الله علیه وآله نیز در دل شب از این شهر هجرت کرد. امام حسین'علیه السلام' هم در تاریکی شب به سوی کوفه پیش می رود. هوا روشن می شود. صدای اسب هایی از دور، سکوت صبح دم را می شکند، چه خبر شده است؟ آیا سپاه یزید می آید؟ آری، امیر جدید مکّه فهمیده است که امام حسین'علیه السلام' از مکّه می رود. برای همین، گروهی را به سرپرستی برادرش به سوی امام می فرستد تا هر طور شده است مانع از رفتن حسین 'علیه السلام' بشوند. آنها، راه را بر کاروان امام می بندند. یکی فریاد می زند:《ای حسین! کجا می روی؟ هرچه زودتر باید به مکّه برگردی》. آنها آمده اند تا راه را بر حرم واقعی ببندند. به دست های آنها نگاه کن! کسی که لباس احرام بر تن دارد نباید وسیله نبرد در دست بگیرد، امّا اینان تازیانه در دست دارند. وقتی که آنها تازیانه ها را بالا می برند، جوانان بنی هاشم می گویند:《خیال می کنید ما از تازیانه های شما می ترسیم.》 عبّاس، علی اکبر و بقیّه جوانان پیش می آیند. غوغایی می شود. نگاه کن! همه آنها وقتی برق غضب عبّاس را می بینند، فرار می کنند. کاروان به حرکت خود ادامه می دهد... مردم، گروه گروه به سوی مکّه می آیند. فردا روز عرفه است. اینان آخرین گروه هایی هستند که برای اعمال حج می آیند. هر طرف را نگاه کنی مردمی را می بینی که لباس احرام بر تن کرده اند و ذکر "لبیّک" بر لب دارند، امّا آنها با دیدن این کاروان که از مکّه بیرون آمده تعجّب می کنند و به هم می گویند که مگر آنها مشتاق انجام مناسک حج نیستند. چرا حج خانه خدا را رها کرده اند؟ خوب است جلو برویم و علّت را جویا شویم، امّا چون نزدیک می آیند امام حسین'علیه السلام' را می بینند و راهی جز سکوت نمی گزینند. همه گیج می شوند. ما شنیده بودیم که او عاشق صحرای عرفات است و اوّلین حجّ گزار خانه خداست. پس چرا حج را رها کرده است؟ آنها نمی دانند که او می رود تا حج راستین خود را انجام دهد. نگاه کن! آنجا حاجیان همراه خود قربانی می برند تا منی قربانی کنند و اینجا امام حسین'علیه السلام' برای منایِ کربلا، قربانی شش ماهه می برد. او می خواهد درخت اسلام را با خون خود آبیاری کند. 💞@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_شش نگاه کن! کاروان حرکت می کند. یاران امام همه پا در رکاب آن حضرت هستند
راه آسمان _ کیستید و از کجا می آیید؟ _ ما از بصره آمده ایم و می خواهیم به مکّه برویم. _ سفر بخیر. _ آیا شما از امام حسین'علیه السلام' خبری دارید ما برای یاری او این راه دور آمده ایم. _ خوش آمدید! این کاروان امام حسین'علیه السلام' است که به کوفه می رود. تا نام امام حسین'علیه السلام' به گوش آنها می رسد، غرق شادی و سرور می شوند. نگاه کن! آنها سر به خاک می نهند و سجده شکر به جا می آورند که سر انجام به محبوب خود رسیده اند. آنها برای عرض ادب و احترام، نزد امام می روند. آنها در نزدیکی مکّه، فکر طواف و دیدن خانه خدا را از سر بیرون می کنند. زیرا می دانند که کعبه حقیقی از مکّه بیرون آمده است. به همین جهت به زیبایی کعبه حقیقی دل می بندند و همراه کاروان امام، به سوی کوفه به راه می افتند. تاریخ همواره به معرفت این سه نفر غبطه می خورد. خوشا به حالشان که در لحظه انتخاب بین حج و امام حسین'علیه السلام' ، دوّمی را انتخاب کردند. آیا آنها را شناختی؟ یزید بن ثُبَیط و دو جوان او. آری، از هزاران حاجی در آن سال هیچ نام و نشانی نمانده است، امّا نام این حاجیان واقعی، برای همیشه باقی خواهد ماند. این سه نفر اهل بصره هستند. آنها وقتی، با خبر شدند که امام در مکّه اقامت کرده است، بی قرار دیدن امام، دل به دریا زده و به سوی مکّه رهسپار شده اند، امّا آنها هم، مثل من و تو از حج و طواف خانه خدا دل می کَنند و می خواهند دور کعبه حقیقی طواف کنند. آنها می خواهند تا یار و یاور امام زمان خود باشند. 💞@MF_khanevadeh