فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم امام رضا علیهالسلام همین الان 🕌
نمایی از گنبد مطهر امام هشتم❤️
بخاطر جنایت دیشب اسراییل در غزه😢
پرچم سیاه بر فراز گنبد حضرت بالا رفت🏴
🔘 پخش زنده حرم امام رضا علیه السلام:
👉🏻 tv.razavi.ir/fa
🌷 شما هم روزچهارشنبه یک زیارتی انجام دهید و برای مردم مظلوم فلسطین دعا کنید
📲 و این پیام رو برای دیگران هم بفرستید
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#بیمارستان_المعمدانی
#امام_رضا (علیهالسلام)
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩
مجله مجازی دختران باران | ایتا
─────⊰⁛🇵🇸⁛⊱─────
💢جهاد اسلامی: دشمن با اتهامزدن به ما نمیتواند جنایتش را توجیه کند
روایات متناقض دشمن دروغهایش را آشکار میکند و آنچه صهیونیستها به رسانهها میگویند ساختگی و تهمت محض است.
تلاش دشمن برای فرار از مسئولیت جنایاتش مشهور است و اتهامپراکنی کنونی، مشابه ادعاهای آن در مورد ترور «شیرین ابوعاقله»، خبرنگار شهید فلسطینی است.
─────⊰⁛🇵🇸⁛⊱─────
#فلسطین #بیمارستان_المعمدانی
#مرگ_بر_اسرائیل
‹@MPdkhbaran🌦៸៸›
#داستان
راه نجات🍃
#قسمت_دوم
پدربزرگ که به اینجور سؤالات عادت داشت، با لبخند گفت:
-حنانه جان، ما هم کمی که بزرگتر شدیم فهمیدیم، باید پرتاب سنگامون قویتر باشه و بُردش رو بیشتر کنیم. ساخت قلاب رو از بزرگترهامون یاد گرفتیم و اینبار از فاصلهی دورتر بهشون حمله کردیم؛ ولی بازم در ظاهر فایدهای نداشت. نهایت کار ما همین سرشکستنا و عقبروندنای موقتی بود.
در هر حال این حرکتای به ظاهر ساده به اون مزدورا میفهموند، که ما از کوچیک تا بزرگ، هیچوقت صحنه رو خالی نمیکنیم. شاید دستامون خالی باشه ولی ایمان داریم که حق با ماست و حق هم همیشه پیروزه.
اونا میدونستن ما راحت تسلیم نمیشیم و زود کشورمون رو تقدیمشون نمیکنیم.
حسام که تا آن موقع مدام سرش در گوشی بود و با بیاعتنایی به حرفهای پدربزرگ، اینترنت را بالا و پایین میکرد برای دیدن عکسهای قدیمی از فلسطین، گفت:
-پدربزرگ چرا اینقدر جنگ فلسطین و اسرائیل طول کشید؟
پدربزرگ هوفی کشید و سری تکان داد؛ با افسوسی فراوانی گفت:
-عزیز دلم، اسرائیل حامیان خیلی زیادی داشت. آمریکا، انگلیس، عربستان و خیلی از کشورهای دیگه ازش پشتیبانی میکردن؛ نه فقط حمایت سیاسی بلکه از نظر مالی و نظامی هم براش تسلیحات میفرستادن. از طرفی ما رو به شدت محروم و محدود میکردن، ما از همه جهات تحریم بودیم؛ حتی کشوری مثل #ایران اگه میخواست از ما حمایت کنه یا برامون چیزی بفرسته، نمیتونست. آخه تمام راههای ارتباطی زمینی و هوایی بسته بود.
تنها چیزی که ما رو زنده نگه میداشت؛ نیروی #ایمان و امیدمون بود که توی همین مبارزات جزئی و محدود خودش رو نشون میداد. ما خیلی به آینده امیدوار بودیم. همیشه #امید داشتیم که یه روزی طعم پیروزی رو میچشیم.
حسام با نیشخند گفت:
-پس واقعاً قضیه موش و شیر درست بودههااا...
نگاه پدربزرگ اینبار جدی بود، گویی دیگر قصد قصهگویی نداشت. باید باور فرزندانش را اصلاح میکرد:
-بچههای گلم! من و بچههای هم سن و سالَم، توی جنگ بزرگ شدیم. تمام عزیزامون رو توی این مسیر از دست دادیم. مقاومت و ظلمناپذیری با خون و گوشت ما عجین شده. ما کسی نبودیم که سرزمین آباواجدادیمون رو دو دستی تقدیم دشمن کنیم.
بزرگتر که شدیم، سر از جبههی مقاومت و حماس در آوردیم. با ساخت موشکا و راکتایی که فناوریش رو از کشورهای دوست و همسایهمون یاد گرفتهبودیم؛ تونستیم مقابل زورگویی این ظالما، حرفی برای گفتن داشته باشیم. اینقدر قوی شدیم که دیگه کوچیکترین حملاتشون رو بیجواب نمیذاشتیم و شدیدتر پاسخ میدادیم. یه روزی رسید که ما غافلگیرشون کردیم. اینبار اونا بودن که بارون موشک رو روی سرشون میدیدن. اینبار اونا بودن که هراسون و مضطرب به اینطرف و اونطرف فرار میکردن. اینبار اونا بودن که برای نجات جونشون آواره بیابون شدن. اونجا بود که فهمیدیم اونقدرا هم شجاع نیستن و زود جا میزنن. دیگه آقا شیره دنبال سوراخ موش میگشت...
صدای خنده پدربزرگ و نوهها، توجه بقیه را به خودش جلب کرد. پدر که روی مبل نشسته بود و روزنامه میخواند، به جمعشان پیوست و با خنده گفت:
-منم اون روزا رو خوب یادمه. انگار همین دیروز بود، که بچههای فلسطین تونستن از گنبد آهنی یهودیا رد بشن و حسابی غافلگیرشون کنن... یه شکست بزرگ بود برای اسرائیلیا؛ چون تونسته بودیم هم از نظر اطلاعاتی، هم از نظامی ساختارهاشون رو به هم بریزیم...
پدربزرگ خیره به قاب عکس همسرش، که روی دیوار با لبخندی ملیح به او نگاه میکرد، در افکارش غرق شده بود؛ باز هم با تکانهای حنانه به خودش آمد و گفت:
-عزیزانم ولی اینجا پایان کار نبود...
تازه شروع جنگی بود که هر چند ما پیروز نهاییاش بودیم امّا... خیلی از عزیزانمون رو هم از دست دادیم. هزارانهزار زن و کودک بیگناه، از بیم ما رفتن تا ما تونستیم اون ظالما رو از کشورمون بیرون کنیم.
همانطور خیره به قاب عکس همسر شهیدش، اشک گوشه چشمانش را پاک کرد و ادامه داد:
-اون غاصبا توی بمبارونها خیلی از مناطق مسکونی و غیرنظامی رو هدف میگرفتن؛ حتی به بیمارستانها هم رحم نمیکردن و خلاف قوانین بینالملل به اونا هم حمله میکردن. مادربزرگتون هم چون پرستار بود، توی بمبارون #بیمارستان_المعمدانی شهید شد. واسه همینه که خیلی از شهدای ما از غیرنظامیا بودن که این خلاف حقوق بشره. اونا آب، برق و گاز ما رو هم قطع کرده بودن؛ ولی هر طور که بود ما مقاومت و ایستادگی کردیم تا کشورمون رو پس بگیریم.
#ادامه_دارد...
✍️🏻زینب سمیعی
مشاور تولید: مریم صادقی
#فلسطین #طوفان_الاقصی
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩
مجله مجازی دختران باران | ایتا