#خاطرات_شهدا 🍃
واسه همه مراسما سعی میڪرد یه #برنامه داشته باشیم...
#محرم بود. حسین اومد و گفت حاجی #ایستگاه_صلواتی بزنیم؟
گفتم آره چرا ڪه نه، اما با چی؟ گفت با همین چای و بیسڪوییتای خودمون!😊
یه میز گذاشت دم در مقر و شروع ڪرد. خودش هم چای میریخت و هم بیسڪویت میداد...
حال و هوای ایستگاه های #ایران شده بود، مردم هم #تعجب ڪرده بودن...🤔
تا حالا تو "عقارب" ( #سوریه) ازین ڪارا نشده بود ...
#حسین بنیان یه ڪار زیبارو گذاشت...
قرارشد واسه هفده #ربیع هم اینڪارو انجام بدیم ڪه البته نشد.
دشمن زد به محورمون وڪلا برنامه هامون بهم ریخت وشدیدا #درگیرشدیم.
حسین گفت هرطور شده #ایستگاهو میزنیم و بعد اینڪه شرایط مساعد شد همین ڪارو ڪرد که اتفاقا خیلی هم بهتر از ایستگاه #محرم شده بود.
بعدها جاسوسان خبر دادن که از ڪار حسین #عصبانی شدن و چون فهمیده بودن برنامه داریم، همون روز زده بودن به #محور ما...🙂💔
پ ن:
از وقتی رفتی ایستگاه های صلواتیتم رفته!
#راوی_مـادر_شهیـد✨
#شهید_حسین_معزغلامی
@masjed_gram