#خاطرات_شهدا🍃
موقع رفتن بهش گفتم:
برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂
یه لبخندی زد و گفت:
من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻
گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔
یه دست زد به گردنش و گفت:
این گردنو میبینے؟!
#خوراک_بریدنه...💔😇
#شهید_محسن_حججی
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
اخلاقش عالی بود. خوش خنده، خون گرم و زود جوش. ☺️
.
عدم علاقه به مادیات از اخلاقهای بارز سید عدیل بود، طوریکه همیشه کفش👟 یا لباسهای نو و هدایایش را به دوستانش هدیه🎁 میکرد
.
این اخلاق شهید به حدی بود که حتی در جبهه مرخصیهایش را هم به همرزمانش میداد✉️
.
بردن برادرزادهها به پارک برای ورزش، کمک کردن به برادر در کارهای موسسهاش، کمک کردن به هرکسی که برای کامپیوترش🖥 مشکلی پیش آمده از کارهایی بود که او تا آخرین روزهای قبل از اعزامش با شوق و انرژی زیادی انجام میداد
.
شهید سید عدیل حسینی پس از پنج ماه در اول ماه صفر برابر ۲۱ آبان ۹۴ در منطقه حلب و در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا به شهادت میرسد🕊
.
یکی از همرزمان شهید حسینی درباره نحوه شهادتش چنین میگوید:
میخواست برای بچهها آب بیاورد، تا بلند شد تیر به پهلویش خورد💔 .
.
.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سید_عدیل_حسینی🌷
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
هر وقت مشکلی بزرگ یا حاجتی داشت، متوسل می شد📿 به حضرت زهرا(سلام الله علیها).
میگفت باید زرنگ باشی و بدانی چهچیزی را از چهکسی بخواهی
از ائمه باید توقع داشت نه طلبکار بود. اگر توقع کمک و دستگیری داشته باشی، آن بزرگواران هم حتما به تو عنایت می کنند.🙃
.
▫️با توجه تمام دو رکعت نماز می خواند و هدیه می کرد به حضرت زهرا(سلام الله علیها)،💌
می گفت چیزهای زیادی از این نماز دارم.. ازدواج و کار و فرزند را اثر همین نماز می دانست.
شک ندارم شهادت را هم از همین نماز و نظر لطف حضرتزهرا(سلام الله علیها) گرفته بود✨🕊
.
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_محمد_پورهنگ
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
بارها در جلسه خواستگاری گفت:☝️🏻«من همسنگر میخواهم»
صحبتهای ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد،
او بارها گفت که یک همسنگر میخواهد. شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم میخواهد اما مصطفی گفت که همسنگر میخواهد.
بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده است؟🤔
گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی🔫 نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگی است.
اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام میدهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند».
#نقل_از_همسر_شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌷
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
حمیدآقا مربی ورزش رزمی بود.
بهشون گفتم حمیدآقا هدفت از ورزش چیه؟🤔
گفت یه ورزشکار مومن باید آماده باشه تا اگه آقا صاحب الزمان اومد از نظر سلامتی و سربازی ایشون در جبهه حق علیه باطل آماده باشه..☺️
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌷
@masjed_gram
#خاطرات_شهـدا🍃
من با احمد ، هـم دوره و هـم پـرواز بودم.
از سال ۱۳۵۳ در مرڪز پياده شيراز .
دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مےڪرديم و در همان روز ها ڪه در خدمت ايشان بودم ، مسائل عقيدتى را رعايت مےڪرد.🎈♥️
از نماز و روزه و فلسفہ دين ، خيلى حرف مےزديم.
در همان مرڪز ، گروهان ديگرى متشڪل از خانم ها، آموزش نظامى مےديدند.🧕
احمد توصيه مےڪرد بہ آنها نزديڪ نشويم . آن موقع،حجاب خانم ها رعايت نمےشد و يگان ها هم در ڪنار هم خدمت مےڪردند و آموزش مى ديدند .‼️
احمد به ما مى گفت : «ممڪن است در اين دنيا ، جواب ڪار ثوابى را ڪه مےڪنيد ، عايدتان نشود ولى بالاخره روزى بايد جواب ڪارش را پس بدهيد و يا پاداش ڪار خيرتان را بگيريد .🙃🌸🍃
آن روز ، جواب دادن خيلى سخت است.»🖐🏻📌
#شهید_احمد_کشوری
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
روزهای #عید_نوروز که می شد بچه ها را خیلی سریع آماده میکردم
چون اولین نفری بودیم که به دیدار پدر و مادر حسن میرفتیم
با یک دسته گل🌹 بسیار زیبا هدیه حسن برای مادرش.
و همه خانواده در این روز منتظر حسن با دسته گلش بودند.☺️
در طول هفت سال زندگی مشترک اصلا عادت نداشت حساب و کتاب خرجیها را بنویسد،اعتقاد داشت برکتش کم میشود
همیشه به اندازه و با برنامه خرج و زندگی را اداره میکرد. .
خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حسن_غفاری✨
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
از شما عاشقان شهادت می خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید . هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید . همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید .
تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد
+ فرازی از وصیت نامه
#شهیده_زینب_کمایی🕊
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
نگذاشت تالار بگیریم.ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم.خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم؛داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود.
گفتم:"مادرجان!پاتختی است؛همه منتظرند؛چرا نمیای؟اگه نیای فکر میکنن عیب و ایرادی داری!"گفت:"نه؛هر فکری میخوان بکنن؛از نظر اسلام درست نیست جایی برم که این همه خانم نشسته؛کنترل نگاه ها در این شرایط سخته مادر سخت!"
#شهید_حسن_آقاسیزاده_شعرباف🕊
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
شب میلاد امام حسین(؏) بۅد ۅ ما در مسیࢪ برگشت از هیئت بۅدیم...
بہ منطقہ اے رسیده بۅدیم ڪه ماشین ها ۅ ڪارۅان هاے عࢪۅسے ظاهر مناسبی نداشتند؛ناگهان پیشنهاد داد امر به معرۅف ڪنیم...
من تعجب ڪردم ۅ خۅاستم مانع شۅم اما گفت فقط تذڪر لسانی مےدهیم ۅ د می شۅیم...ڪنار هر ماشینی ڪه مراعات نمی ڪرد،س عت مۅتۅرش را ڪم میڪرد،تذڪرش را مےداد ۅ می رفت؛با همان سرعت بالایی ڪه داشت،تصادف ڪردیم،ۅقتے مردم دۅر ما جمع شدند،آخرین ماشینی ڪه چند خانم بد حجاب سر نشینش بۅدند،ڪنار ما تۅقف ڪردند...
ما را با آن سر ۅ صۅرت خۅنی ڪه شناختند ابراز شادے ڪردند ۅ بۅق زنان رفتند؛من ۅ اۅ متحیرانه به هم نگاه ڪردیم ۅ از نتیجه امر به معرۅفمان خنده مان گرفت...😄❤️
+ به نقل از دوست شهید 🌸
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے
#تذکر_لسانی
#ابووصال
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
🔸رابطه ی خوبی با شهدا داشت، هم به مزارشان سر می زد هم به رفتار و منششان...
🔹همسر بزرگوارش می گوید:
«با هم رفتیم سر مزار شهید دهقان، شهیدی که مثل من و آقا نوید، شیفته ی راه و سبک زندگی شهید رسول خلیلی بود.☺️
آقا نوید زیارت عاشورای دلچسبی خواند و با آقا محمدرضا حرف می زد.»✨
🔸عاقبت او هم مانند محمدرضا، شهادتش را از رسول گرفت...
🕊 پرواز شهید رسول خلیلی: 27 آبان 92
🕊 پرواز شهید محمدرضا دهقان: 21 آبان 94
🕊 پرواز شهید نوید صفری: 18 آبان 96
#شهید_نوید_صفری🌷
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
اهل نماز اول📿 وقت و نماز شب بود
یک روز که مهمان داشتیم و همه خسته بودن بطوری ک اوایل شب 🌙خوابیدن
احمد چون مانند مولایش امام علی(علیه السلام) کمک به مستضعفان را دوست داشت با کمک چند خیر دیگر شبانه برای یتیمان و ضعفا غذا و مصارف روزانه آنها را برایشان جمع آوری و بطوریکه کسی متوجه نشود به آنها تحویل میداد دیر ب خانه🏡 می آمد
.
وقتی که آمد مشغول نماز شب خواندن شد که مهمان هایمان بیدار شدن و همراه احمد به امید اینکه نماز صبح🌥 هست مشغول نماز خواندن شدن و بعد نماز خوابیدن😄
.
تا اینکه اذان صبح را گفت و احمد مشغول بیدار کردن آنها برای اقامه نماز صبح شد .
یکی از مهمان ها ک بیدار شده بود و از چهره اش خستگی میبارید ب احمد گفت: مگر ما نماز صبح را باهم نخواندیم پس الان چرا بیدارمان کردی😕
.
شهید احمد خندید😄 و گفت برادر من اون موقع نماز شب بود ک خواندیم اذان صبح را تازه دارد میگوید و مهمانمان با خنده ب احمد گفت عجب کلاهی سرمان گذاشتی😂 و رفت تا برای اقامه نماز صبح آماده شود
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی🌷
@masjed_gram