eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
750 ویدیو
39 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 یڪی از اخلاق حسنه ڪه در اقا جواد دیده می شد زبان نرم و لین بود ڪه باعث ایجاد جاذبہ بیشتر ایشون می شد .🙃 مثلا وقتی می خواست انسان را تشویق به ڪار خیر و معروف ڪند ، و از منکر دور ڪند ؛ گاهی با پرسش ڪردن و ایجاد سؤال ڪردن ، انگیزش و ترغیب ایجاد می ڪرد آقا جواد به اسراف نڪردن توجه می‌ڪردند ؛✅ و غیر مستقیم بهم تذڪر می‌داد ... روزی چند تا ظرف خریدم و رفتم خونه🏡به آقا جواد نشون دادم ، گفتند : ظرف های قبلی قابل استفاده نبود ؟🤔 گفتم : چرا ولی به خاطر جدید بودنش خریدم ...😄 آقا جواد گفتند : به نظرت اسراف نڪردی؟⁉️ حرفشون تلنگری شد برای من از اون به بعد در مورد خریدم بیشتر دقت می‌ڪردم ڪه اونچه واقعا نیاز هست را بخرم ... ... إِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسْرِفین ...(اعراف/۳۱) . 🇮🇷 🌷 🍃 @masjed_gram
🍃 "برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید " هرچند که خیلی از افراد می گویند:خدانکند، این چه حرف هایی است که می زنید؟ چرا دعای مردن می کنید برای هم؟ اما آنها غافلند از اینکه شهادت، مردن نیست. شهادت زنده ماندن ابدی است جاودانگیت و چه بهتر از از جاودانه شدن؟ @masjed_gram
🍃 قبل از شروع عملیات فتح مبین، به آقای بروجردی گفته بود: «برادر محمد، من خیلی نگرانم😔 که مبادا در گذر زمان بار دیگر تاریخ تکرار بشود و بر سر این همان بیاید که بر سر حکومت امیر المومنین (ع) آمد.😔😔 به همین دلیل هم از خدا میخواهم هر چه زودتر مرا از این دنیا با شهادت ببرد😔 تا نمانم و شاهد تکرار تاریخ نباشم.»😔 آنچه را که شهبازی به واسطه انساش با و نهج البلاغه و احادیث معصومین در خشت خام می­دید، ما تا سالها بعد از شهادت او، در آئینه هم نمیدیدیم😔 ❤️ @masjed_gram
🔻خاطره بسیار جالب از 💖... 👇 علی قائل به این بود که امر تربیت نیاز به سیر و زمان⏱داره. به این نبود که یه جوون با وضع خراب داخل خیابون ببینه بعد بهش بگه این چه وضعیه، چرا داری این طوری می‌گردی و... می‌رفت با طرف مقابل می‌شد🌸 🌱انقد توی دل این جوون، دانش‌آموز، پیرمرد و... جا می‌گرفت که طرف خود به خود سیره زندگی‌ش عوض می‌شد. دغدغه داشت این جوون هایی که داخل خیابون هستن این بچه ها رو آشنا و مأنوس کنه با امام رضا♥️و می‌دوید، نفس می‌زد، پول خرج می‌کرد، چقدر زحمت می‌کشید برای همین ✨جوانان . 💟 💐 🕊 @masjed_gram
🍃 شب وفـات (س) بود، ساعـت دوازده شـب بـلند شد روی یڪ پارچہ نوشت "یا زینب ڪبری" و بعد زد سـر در مقر ... صبح ڪہ همه بیدار شـدند گفـت: امـروز را با حضـرت زینب(س) ڪار میکنیم... همـان روز پیدا کردیم بعد از سہ ماه… @masjed_gram
🍃 به سید میگفتن :اینا ڪی هستندمياري هيئت ؛ بهشون مسئوليت میدی؟! میگُفت: ڪسی ڪه توراه نیست ،اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی،میـره و دیگه هم بر نمیگرده اماوقتی تحویلش بگیری،جذب همین راه میشه!🍃 @masjed_gram
🍃 💢مرتضی میگفت : من به جايی برسم كه خدا من را با نشان دهد و بگويد اين مرتضی را كه می‌بينيد عاشقش❤️ شده و خونبَهايش را با شهادت دادم . 💢من هم شوخی میكردم و میگفتم بنشين تا خدا شود . میگفت فاطمه ❗️ آخر می‌بينی خدا چه جور🌷 عاشقم میشود.‼️ 💢من از مرتضی دعای نديدم . میگفتم : تو خودت را برای خدا میگيری . میگفت : بله اين است كه خدا بگويد از تو خوشم آمده، بيا پيش خودم ❤️. 💢انشاءالله به جايی برسيم كه خدا بيايد سراغمان، چنان دلبری كنيم كه خدا بگويد اين برای من است . راوی: همسر شهید⚡️ فرمانده نابغه سپاه قدس (حسین قمی)🌹 یاد شهدا با صلوات 💚 @masjed_gram
🍃 خواستگاری خواهر فرمانده...🌹 اومده بود از فرمانده مرخصی بگیره فرمانده یه نگاهی بهش کردوگفت: (مے خواے برے ازدواج کنے؟) گفت: (بله مے خوام برم خواستگارے) فرمانده گفت: (خب بیا خواهر منو بگیر!!!) گفت: (جدے میگے آقا مهدی؟) گفت:به خانوادت بگو برن ببینن، اگه پسندیدن بیا مرخصے بگیر برو!!! اون بنده خداهم خوش حال😍 دویده بود مخابرات تماس گرفته بود به خانوادش گفته بود: فرمانده ی لشکرمون گفته بیاخواهرمنو بگیر، زود بریش خواستگاریش خبرشو به من بدید😄❤️ بچه هاے مخابرات مرده بودن از خنده😂! پرسیده بود: چرا می خندید؟ خودش گفت بیادخواستگاری خواهرمن! بچه ها گفتن: بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن یکیشونم یکی دوماهشه😂❤️ 🌹 @masjed_gram
🍃 ‌ 📝این پول ها خوردن نداره اصلاً به   نداشت. می‌گفت: "وقتی می‌تونم تو زمان انجام کار، تموم کارهامو انجام بدم دیگه لزومی نداره که اضافه کار بمونم!"⌚ همین دقت‌ها و ریزه‌کاری‌هاش بود که  رو به زندگیمون آورده بود.✨ نمونه‌ی دیگه‌ش  روی بیت‌المال بود؛کارهای تحقیقاتی‌ش رو به‌خاطر بعضی مسائل ، نمی‌تونست بیرون از خونه  بگیره و چون خودمون هم چاپگر🖨 نداشتیم مجبور بود از چاپگر محل کارش استفاده کنه,اما تو این‌جور مواقع، حتماً برگه‌ی سفید از خونه می‌برد تا از امکانات اداره استفاده نکنه.📃 یادم نمی‌ره که بهم می‌گفت: "میلیاردها تومن  در اختیارم قرار می‌گیره. اگه ازش سوء استفاده کنم ضررشو می‌کشم. اصلاً این پول‌ها خوردن نداره، باید از چیزی که حقّمه استفاده کنم."💵 ‌ ✨ ‌ 🌷 💌 @masjed_gram
🍃 هر وقت کارش جایی گیر می کرد و تیرش به سنگ می‌خورد، زنگ 📞میزد که برایش قرآن بخوانم. داشتم غذا درست می‌کردم، زنگ می‌زد که: مامان یه برام بخون کارم رو رها می‌کردم و می‌نشستم جَلدی برایش می‌خواندم.☺️ می‌خواست زمینی‌را که پدرش بهش داده بود، بفروشد و جای دیگری خانه🏡 بخرد . چهل سوره‌ی حشر برایش نذر کردم سی‌هشتمی را که خواندم به فروش رفت. وقتی می‌آمد خانه‌مان و می‌دید دارم می‌خوانم، به خانمش می‌گفت: ببین مامانم داره قرآن می‌خونه که نشم🍃 خون خونش رو می‌خورد و می‌گفت: همین که میان اسمم رو بنویسن برای سوریه، خط میزنن می‌گن نه. گریه می‌کرد و می‌گفت😭: نکنه کسی رفته و چیزی گفته،بابا حرفی نزده باشه؟! ✨ 📚 کتاب @masjed_gram
🍃 یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت :بپر بغل بابا و فاطمه به آغوش او پرید. بعد به من نگاه کرد و گفت:ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. او پرید و میدانست من او را می‌گیرم اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود. "توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ماست" +به نقل از همسر شهید @masjed_gram
🍃 محمودرضا، همیشه چشم‌هایش سرخ و بدنش خسته بود.... تا آنجایی که می‌دانم آن شبی🌙 که فردایش شهید شد را هم تا صبح نخوابیده بود می‌گفت: بارها شده پشت فرمان مسیری🛣 را در تهران می‌روم و چند دقیقه بعد می‌بینم که دوباره همان مسیر را دارم می‌روم و بعد می‌فهمم پشت فرمان خوابم برده بود. بدون اغراق می‌گویم؛ بسیار پرکار بود. آنجا هم تا جایی که شنیدم وضعیتش همین‌طور بود. . به نقل از برادر شهید دکتراحمدرضا بیضائی 🌷 @masjed_gram