#خاطرات_شهدا 🍃
هنگام رفتن از مادر بزرگش #خداحافظی کرد... مادر بزرگش گفت: آقا حجت! کجا؟
گفت: مناطق عملیاتی جنوب...
مادر بزرگش گفت: دم عیده بمون عزیزم
#خندید و گفت: باید برم شاید #شهید شم...
این جاست که در باغ شهادت بازه...
چند روز بعد که مسئولین شهر باغملک آمدند منزلشان، #تعجب کردند.
سکوت عجیبی همراه با #بغض مجلس را فرا گرفته بود. ناگهان بغضی ترکید.
حاج آقا، عمامه از سر در آورد و رو به پدر حجت کرد و گفت:
انا لله و انا الیه راجعون
[ حــــــــجــــــــت شــــــهـــــــــیــــــــــد شـــــــد ]
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 در خرمشهر روبروی پادگان دژ زماني كه مشغول #هدايت اتوبوسهاي كاروان نور بسيج دانشجويي دانشگاه لرستان به سمت #يادمان والفجر ۸ منطقه اروند كنار بود، دچار سانحه شد و چون مادرش حضرت زهرا (س) با پهلو شكسته و صورتي كبود دعوت حق را لبيك گفت و به #شهادت رسيد...
شادی روحش #صلوات
#شهید_حجت_الله_رحیمی
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
چند روزی قبل از اینکه محسن به سوریه بره ماخبردار شدیم اما هرچی بهش میگفتیم که میخوای بری سوریه یا نه؟ میگفت نه و خلاصه انکار میکرد
تا اینکه بالاخره وقتی دید ما خبردار شدیم یه چیزایی گفت،
وقتی گفت شاید برم بهش گفتم انشاءالله که میری و داعشی ها سرت رو میبرن و شهیدت میکنن...
محسن گفت دلت میاد که سر منو ببرن؟
گفتم حقیقتش نه انشاءالله که تیر میخوره بین دوتا ابروهات و شهید میشی( که همین اتفاق هم افتاد )
محسن گفت انشاءالله خودمم دوست دارم اینطوری شهید بشم بعد یه هو گفت : اگر شهید شدم برام گریه میکنی؟
به شوخی گفتم تو شهید شو ببین من چه ضجه ای برات بزنم تو مراسم، و هردو زدیم زیر خنده
و محسن گفت قول دادی گریه کنی ها ، خیالم راحت باشه؟
گفتم خیالت راحت راحت حسابی تو مراسمت اشک میریزم...
حالا که شهید شده می فهمم راز شوخی ها اونروزش چی بوده...خیلی دلم برای محسن تنگ شده
#شهید_محسن_فانوسی
#شهید_مدافع_حرم
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
پرسید:
"ناهارچۍداریم مادر؟ "
مادرگفت :
"باقالۍپلو باماهی..
باخنده روڪردبه مادر وگفت :
"ماامروزاین ماهیها را میخوریم
ویڪروزی این ماهی ها مارا ...🌱"
چندوقت بعد در عملیاتوالفجر۸درون اروندرود گم شد...
مادرشتا آخرعمرلب به ماهی نزد...
#شهید_غلامرضا_آلویی
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
اي خواهر كوچكم رقيه زمان باش ويزيديان را رسوا كن. پدر و مادرم اين درس را به من آموختند كه هميشه در زندگي از تبار حسينيان باشيم نه از يزيديان زمان و برادرانم كه بايد همچون ياران حسين (ع) سلاح افتاده مرا بدوش گرفته بر دشمنان اسلام وقرآن دليرانه بتازند، و به خواهرانم زينب وار پيام خون مرا به گوش جهانيان.
#شهید_حسن_نمکی_خلجان🕊
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
سفارش #شهید به پسرش:
حسین بابا !
من تؤ را و تمام اعضاے
#خانواده را خیلی دوسٺ دارم ...😊
اگر تونستۍ مانند همیشہ و بلڪه بیشترهـر شب قبل از خؤاب مـادر، خواهر وبرادرت را ببوس و صبحها با سلام ڪردن و صـبح بخیر گفتن روحیهبخـش خانواده باش...💔🍃
#شهید_محمد_رضا_عسکری_فرد🌹
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
یڪروز به تعدادے از رزمنـدههای نبݪ و الزهراء درس مۍداد.👮♀
وسـط درس دادݩ ناگهان همہ دراز کشیدند!😂😂
به عربے پرسیـد:«چتون شده؟»😐
گفتند:«شما گفتید دراز بڪشید!»😂
فهمید سوتۍ داده😂🤦♂
به روی خودش نیـاورد.
گفت:«میخواستم ببینم بیدارید یا نه!»😅😁
#شهید_عباس_دانشگر 🌱
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🌷
شهید مرتضی خیلی دوست داشتن با دوستان قدیمی و هیئتی اش رفت وآمد داشته باشیم
و به همین خاطر معمولا مهمانی دوره ای داشتیم... وزمانی که نوبت منزل 🏡ما میشد ایشون تاکید داشتند که همه چیز ساده وبه دورازتشریفات باشد.
تاهمه احساس راحتی وصمیمیت بکنند هیچوقت اجازه نمی دادندکه دو نوع غذاتدارک ببینم
صمیمیت شهید مرتضی ودوستانش به حدی بود که یادم میآید در ماه مبارک رمضان🌙 یکی ازدوستان صمیمی اش قصد داشت ضیافت افطاری داشته باشد وچون ما درسفرمشهدبودیم منتظرشدندتا برگردیم وبعداین مهمانی برگزار شد .😊
دوستان شهید مرتضی خیلی به ایشان ارادت ویژه ای داشتند و همدیگر را برادرخطاب می کردندـ.
و این دوستی حتی بعد از شهادت ایشان دستخوش تغییر نشد💔
#شهید_مرتضی_مسیبزاده
🕊 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
همیشه میگفت :
میخواهم شهید شوم!
پس از جنگ ما می گفتیم
جنگ دیگر تمامشده و شهادتی نیست
ولی پاسخ می داد :
من میدانم «شهید» خواهم شد...
[به نقل از برادر شهید]
جانباز شیمیایی دفاع مقدس
بازنشسته تیپ۳۶ انصارالمهدی زنجان
در ۲۵ آبان سال۱۳۹۶ بر اثر انفجار مین
در محور بوکمال مجروح شد و در حین
انتقال به پشت جبهه بهدرجه شهادت رسید
#شهید_مدافع_حرم
#خیرالله_صمدی
#شهدا_رو_یادکنیم_باذکر_صلوات
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
هردفعه هم که میرفتیم حرم،ازهمان ابتدایی که واردمیشدیم،تا زمانی که به ضریح میرسیدیم،قدم به قدم به آقا سلام میداد.
یه بار ازش پرسیدم چرا اینقدر سلام میدی؟🤔یه بارموقع رفت ویه بار موقع برگشت سلام بدی کافیه دیگه...
گفت:میخوام اونقدر به امام رضاع سلام بدم تا بالاخره آقا جواب یکی از سلام های منو بده وبهم نگاه کنه...☺️
هر دفعه هم که میرفتیم،چشمش که به گنبد طلایی آقامیفتاد،دستانش رو به سمت آقا میگرفت وبا ذوق تمام گفت😍☺️:آقاجان،ممنووووونتم که نوه ات رو به من سپردی،ممنوووونم که منو لایق دونستی تا نگه داره نوه ی شما باشم...
آقاجان دعاکن بتونم از سلاله ی ساداتت به درستی مراقبت و رفتار کنم وکوچک ترین کوتاهی در حق همسرم که از نوادگان شماهست،نکنم.🍃
#شهید_حسین_هریری ✨
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
سال اول دبیرستان بیماری عجیبی گرفت دکترها بعداز یکماه بستری شدن گفتند:رضا فلج شده کم کم فلج شدنش از پاها به بالا و جانش را میگیرد...
بعداز قطع امید پزشکان گفتم هیچکس مصیبت زده تر از حضرت زینب نیست نذر عمهی سادات کردم تا رضا خوب شود برای خودشان یک روز در کمال ناباوری دیدم رضا دست به دیوار گرفت و راه رفت آن روز زینب کبری پسرم را شفا داد و امروز رضا فدائی زینب شد...😊🌹
خاطرهای از زندگی شهید رضا کارگر برزی
منبع: کتاب مدافعان حرم ، صفحه ۱۱۵
#شهید_رضا_کارگر_برزی
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍂
حمید اقا خرید کردن🛍 از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع حجاب بعضی از خانمها بود ....
هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده و عصبی میشد با اینکه بسیار سخت پسند بود ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریع تر برگرده چون شرایط حجاب خانم ها و رفتار اقایون براش قابل تحمل نبود .
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
+ سالروز شهادت💚
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
شـهـادت دوستانش او را بسیار
اندوهگین می کرد💔
این اواخـر
در نمازهاے شبش بسیار گریه مے کرد😭
و در قنوت هایش مے خواند که
"الهم الرزقنی شهاده الحسین(ع)
یوم الورود
و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین(ع)
و اصحاب الحسین(ع)
الذین بذلو مهجهم دون الحسین(ع)😔💚
#نقل_ازهمسر_شهيد
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍂
رسم خوبی داشتیم ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتا از مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونهی دانش آموزا یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند علی گفت: وحید بریم نماز بخونیم؟وقت نمازه. من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا میخونیم. نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونهی بنده خدا!
از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت: کاری موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!!
#شهید_علی_خلیلی
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍂
وقتے مےاومد خونہ
دیگه نمے ذاشت من کار کنم
زهرا رو مےذاشت رو پاهاش
و با دست بہ پسرمون غذا میداد
مےگفتم : یکے از بچہ ها رو
بده بہ من🙃
با مهربونے مےگفت :
نہ شما از صبح تا حالا
بہ اندازه کافے زحمت کشیدے
مهمون هم کہ میامد
پذیرایے با خودش بود
دوستاش بہ شوخے مےگفتن :
مهندس کہ نباید تو خونه کار کنہ!
مےگفت: من کہ از حضرتعلے{ع}
بالاتر نیستم مگہ بہ حضرتزهرا{س}
کمك نمے کردند؟!💙
شهآب ص⁷⁴
#روایتے_از_همسرِ
#شهید_حسن_آقاسی_زاده
🌼| @masjed_gram
#خاطرات_شهـدا 🌱
کنارش ایستاده بودم
شنیدم کہ مےگفت :
صلےاللّٰہ علیک یا صاحبالزمان♥
بهش گفتم :
چرا الان بہ امامزمان سلام دادے..؟
گفت : شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو بہ امامزمانم برساند :)🌱
#شهید_ابومهدے_المهندس
🍁 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
هیچ وقتـ مناسبتـ ها🎊
واعیاد ائمه اطهار رو یادش نمیرفتـ
و سعی داشتــ در این مناسبتـ ـھا
با یڪ شاخه گل بیاد خونه🌹
تا چراغ معرفتــ اهل بیت توی خونه ما خاموش نشه😌
عادتــ همیشگیش بود
وقتے از در میومد تو،
گل رو پشتش قایم میڪرد
و اول مناسبتــ رو تبریڪ میگفت
بعد گل رو... ☺️🌹
تقریبا تموم گلهایے ڪه میاورد
رو نگه میداشتم... 🙄💞
#نقل_ازهمسر_شهيد
#شهید_رضا_دامرودی ✨
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
اصݪا دنبال شناخٺه شدݩ ؤ شهرٺ نبـود
اعٺقاد داشت اگہ واقعا كاری رو برای خدا بكنے خودش عزيـزت ميكنہ
آخرش همين خصلتش باعث شد تا عكس شهادتش اينطور معروف بشہ🙃💔🍃
#شهید_امیر_حاج_امینی
☁️/ @masjed_gram
#خاطرات_شهـدا ❄️
ایام فاطمیہ ساݪ 92 بود.
قرار شـد ماڪت خونه حضرٺ زهرا (س) رو درست کݩیم.
درو دیؤار خونہ رو گݪ زدیـم.🥀
موقع آتیش زدݩ در ڪه شد، محـمدحسین رفت بیرون، گفـت:
" خودت این قسمتـشو انجام بـده، طاقٺ دیدن این قسمٺو نـدارم...😭"
اون سال ایام فاطمیه با اؤن تمثاݪ خونہ حضرت زهـرا (س)،
حالو هوایۍ داشٺ…💔🍃
#محمد_حسین_محمد_خانی
🌨| @masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
بنده دو روز قبل از شهادت باهاشون صحبت کردم
و از اونجایی که ایشون همیشه دل منو قرص میکردن که برمیگردن
من اصلا احتمال شهادت رو نمیدادم
البته میدونستم یه روز شهید میشن
ولے فکر نمیکردم به این زودی باشه!!
یکے از اقوام ۴شنبه شبــ با پدرم تماس📞 گرفتن
و خبر شهادت رو دادن💔
دیگه برادرمم متوجه شد
و به مادرم گفت ولے به من چیزی نگفتن
من صبح☀️ بلند شدم یه کم متوجه جو سنگین خونه شدم
ولے اصلا به فکرم نمیرفت🙄
حالم یه مقدار بد بود تا خود سرڪار صلوات میفرستادم و و برای همسرم حدیث کسا میخوندم📿
نزدیک ساعت ۹ بود پدرشوهرم تماس گرفت با من
و گفت میگن روح الله زخمی شده
دیگه من سریع گوشے رو قطع کردم
با پدرم تماس گرفتم پدرم گفتن مجروح شده
داریم هی بهش میگیم بیا عقب
ولے قبول نمیکنه🙁
پدرم گفتن شما مرخصے بگیر من الان میام دنبالت
من بازم باورم نمیشد
دیگه برادرم اومد دنبالم
بازم تا خونه🏡 بهم نگفت
دیگه توی پارگینگ خونه که رفتم همه فامیل اونجا بودن مادرم بغلم کرد و گفت روح الله ت شهید شد💔😭
و خیلے سخت بود اون لحظه....
#نقل_از_همسر_شهید
#شهید_روح_الله_قربانی✨
#راهعروج
@masjed_gram
#خاطرات_شهـدا ❄️
کنارش ایستاده بودم
شنیدم کہ مےگفت :
صلےاللّٰہ علیک یا صاحبالزمان♥
بهش گفتم :
چرا الان بہ امامزمان سلام دادے..؟
گفت : شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو بہ امامزمانم برساند :)🌱
#شهید_ابومهدے_المهندس
🖤 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
تازه رسیده بودم به قرارگاه.
همانطور که داشتم میرفتم ، صحنه ای عجیب دیدم.
در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرف های نهار بچه های قرارگاه را میشست.
گفتم شاید حاج احمد نباشد؛ اما وقتی جلوتر رفتم ، دیدم خود اوست.
آدمی مثل حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با آن همه ابهت و جذبه در میدان ، اومده کنار تانکر آب و بشقاب های نیروهایش را می شوید!؟
فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود، از او در آن حالت عکسی بیادگار گرفتم.
#شهید_احمد_متوسلیان
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سیدعلی خامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر هم نکنیم.
از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیتنامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش دهند تا گمراه نشوند؛زیرا ایشان بهترین دوستشناس و دشمنشناس است...☺️💕
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#ارسالی_اعضا
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
مادر بزرگ شهید
جهاد مغنیه می گفتند:↓↓
مدت طولانی بعد شهادتش اومد به خوابم
بهشگفتم: چرا دیر ڪردی؟😞
منتظرت بودم!
گفت: دیرڪردیـم...
طول ڪشید تا ازبازرسی هاردشدیم...🙃
گفتم : چهبازرسی؟!
گفت: بیشتر از همه سربازرسی #نماز وایستادیم...
بیشتر از همه درباره
نماز صبح میپرسـیدن...😥🍂
@masjed_gram
#خاطرات_شهـدا 🍃
میگفت: دوسٺ دارم زندگیاے داشته باشـم ڪه اگه کسۍ به فرش زیر پام نیاز داشـت کوتاهی نڪنم.😍🍃
عروسی ڪه کرد پـدرش به اؤ یک فرش ماشیݩۍ هدیه داد آن را به نیازمندے بخشـید و براي خؤدش موڪت خرید.🙃
#شهید_حاج_عبدالله_ضابط 🌱
🌧 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
رسول گݪزار شـهدا رو خیلے دوسٺ داشت.
هر پنجشنبہ پاتوقش گلـزار شـهدا بؤد.💫
موقعۍ کہ شهید اڪبر شـهریاری رو مےخواسٺن دفن کنـن ,مݩ عکس رسؤݪ رو گرفته بودم دسـتم و وایسٺاده بودم ڪنار.🖼
یڪے از مادراۍ شهدا اومدن و بہم گفٺن
این پسر هـر هفٺه سـر مزار پسر مݩ میومد و چقـدر هم پیش مݩ نهار خورده.🌹🌱✨
به نقل از مادر شهید رسول خلیلی🌹
#شهید_رسول_خلیلی 🌸
🌺| @masjed_gram