#خاطرات_شهـدا 🌱
کنارش ایستاده بودم
شنیدم کہ مےگفت :
صلےاللّٰہ علیک یا صاحبالزمان♥
بهش گفتم :
چرا الان بہ امامزمان سلام دادے..؟
گفت : شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو بہ امامزمانم برساند :)🌱
#شهید_ابومهدے_المهندس
🍁 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
هیچ وقتـ مناسبتـ ها🎊
واعیاد ائمه اطهار رو یادش نمیرفتـ
و سعی داشتــ در این مناسبتـ ـھا
با یڪ شاخه گل بیاد خونه🌹
تا چراغ معرفتــ اهل بیت توی خونه ما خاموش نشه😌
عادتــ همیشگیش بود
وقتے از در میومد تو،
گل رو پشتش قایم میڪرد
و اول مناسبتــ رو تبریڪ میگفت
بعد گل رو... ☺️🌹
تقریبا تموم گلهایے ڪه میاورد
رو نگه میداشتم... 🙄💞
#نقل_ازهمسر_شهيد
#شهید_رضا_دامرودی ✨
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
اصݪا دنبال شناخٺه شدݩ ؤ شهرٺ نبـود
اعٺقاد داشت اگہ واقعا كاری رو برای خدا بكنے خودش عزيـزت ميكنہ
آخرش همين خصلتش باعث شد تا عكس شهادتش اينطور معروف بشہ🙃💔🍃
#شهید_امیر_حاج_امینی
☁️/ @masjed_gram
#خاطرات_شهـدا ❄️
ایام فاطمیہ ساݪ 92 بود.
قرار شـد ماڪت خونه حضرٺ زهرا (س) رو درست کݩیم.
درو دیؤار خونہ رو گݪ زدیـم.🥀
موقع آتیش زدݩ در ڪه شد، محـمدحسین رفت بیرون، گفـت:
" خودت این قسمتـشو انجام بـده، طاقٺ دیدن این قسمٺو نـدارم...😭"
اون سال ایام فاطمیه با اؤن تمثاݪ خونہ حضرت زهـرا (س)،
حالو هوایۍ داشٺ…💔🍃
#محمد_حسین_محمد_خانی
🌨| @masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
بنده دو روز قبل از شهادت باهاشون صحبت کردم
و از اونجایی که ایشون همیشه دل منو قرص میکردن که برمیگردن
من اصلا احتمال شهادت رو نمیدادم
البته میدونستم یه روز شهید میشن
ولے فکر نمیکردم به این زودی باشه!!
یکے از اقوام ۴شنبه شبــ با پدرم تماس📞 گرفتن
و خبر شهادت رو دادن💔
دیگه برادرمم متوجه شد
و به مادرم گفت ولے به من چیزی نگفتن
من صبح☀️ بلند شدم یه کم متوجه جو سنگین خونه شدم
ولے اصلا به فکرم نمیرفت🙄
حالم یه مقدار بد بود تا خود سرڪار صلوات میفرستادم و و برای همسرم حدیث کسا میخوندم📿
نزدیک ساعت ۹ بود پدرشوهرم تماس گرفت با من
و گفت میگن روح الله زخمی شده
دیگه من سریع گوشے رو قطع کردم
با پدرم تماس گرفتم پدرم گفتن مجروح شده
داریم هی بهش میگیم بیا عقب
ولے قبول نمیکنه🙁
پدرم گفتن شما مرخصے بگیر من الان میام دنبالت
من بازم باورم نمیشد
دیگه برادرم اومد دنبالم
بازم تا خونه🏡 بهم نگفت
دیگه توی پارگینگ خونه که رفتم همه فامیل اونجا بودن مادرم بغلم کرد و گفت روح الله ت شهید شد💔😭
و خیلے سخت بود اون لحظه....
#نقل_از_همسر_شهید
#شهید_روح_الله_قربانی✨
#راهعروج
@masjed_gram
#خاطرات_شهـدا ❄️
کنارش ایستاده بودم
شنیدم کہ مےگفت :
صلےاللّٰہ علیک یا صاحبالزمان♥
بهش گفتم :
چرا الان بہ امامزمان سلام دادے..؟
گفت : شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو بہ امامزمانم برساند :)🌱
#شهید_ابومهدے_المهندس
🖤 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
تازه رسیده بودم به قرارگاه.
همانطور که داشتم میرفتم ، صحنه ای عجیب دیدم.
در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرف های نهار بچه های قرارگاه را میشست.
گفتم شاید حاج احمد نباشد؛ اما وقتی جلوتر رفتم ، دیدم خود اوست.
آدمی مثل حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با آن همه ابهت و جذبه در میدان ، اومده کنار تانکر آب و بشقاب های نیروهایش را می شوید!؟
فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود، از او در آن حالت عکسی بیادگار گرفتم.
#شهید_احمد_متوسلیان
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سیدعلی خامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر هم نکنیم.
از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیتنامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش دهند تا گمراه نشوند؛زیرا ایشان بهترین دوستشناس و دشمنشناس است...☺️💕
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#ارسالی_اعضا
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا ❄️
مادر بزرگ شهید
جهاد مغنیه می گفتند:↓↓
مدت طولانی بعد شهادتش اومد به خوابم
بهشگفتم: چرا دیر ڪردی؟😞
منتظرت بودم!
گفت: دیرڪردیـم...
طول ڪشید تا ازبازرسی هاردشدیم...🙃
گفتم : چهبازرسی؟!
گفت: بیشتر از همه سربازرسی #نماز وایستادیم...
بیشتر از همه درباره
نماز صبح میپرسـیدن...😥🍂
@masjed_gram
#خاطرات_شهـدا 🍃
میگفت: دوسٺ دارم زندگیاے داشته باشـم ڪه اگه کسۍ به فرش زیر پام نیاز داشـت کوتاهی نڪنم.😍🍃
عروسی ڪه کرد پـدرش به اؤ یک فرش ماشیݩۍ هدیه داد آن را به نیازمندے بخشـید و براي خؤدش موڪت خرید.🙃
#شهید_حاج_عبدالله_ضابط 🌱
🌧 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
رسول گݪزار شـهدا رو خیلے دوسٺ داشت.
هر پنجشنبہ پاتوقش گلـزار شـهدا بؤد.💫
موقعۍ کہ شهید اڪبر شـهریاری رو مےخواسٺن دفن کنـن ,مݩ عکس رسؤݪ رو گرفته بودم دسـتم و وایسٺاده بودم ڪنار.🖼
یڪے از مادراۍ شهدا اومدن و بہم گفٺن
این پسر هـر هفٺه سـر مزار پسر مݩ میومد و چقـدر هم پیش مݩ نهار خورده.🌹🌱✨
به نقل از مادر شهید رسول خلیلی🌹
#شهید_رسول_خلیلی 🌸
🌺| @masjed_gram
#خاطرات_شهدا🍃
نگهبان علیرضا رو نشناخت و دم در ارودوگاه نگهمون داشت و گفت: ببخشید برادر عاصمی گفتند بدون کارت کسی رو راه ندین.
علیرضا معذرت خواهی کرد و گفت: میرم کارتم رو بیارم...
وقتی برگشتیم،بهش گفتم: چرا به نگهبان نگفتی خودت عاصمی هستی؟ حالا باید این همه راه رو برگردیم...علیرضا گفت: دستورش رو من دادم خودم هم باید بهش عمل کنم نه اینکه چون فرماندهام برا بقیه قانون بزارم...
خاطره ای از زندگی سردار شهید علیرضا عاصمی
منبع: کتاب معبر آسمان ، صفحه۹۷
#شهید_علیرضا_عاصمی
@masjed_gram