eitaa logo
ماهورآ ‌‌..🌙
7.3هزار دنبال‌کننده
765 عکس
24 ویدیو
191 فایل
رمان انلاین ماهورا به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_484 #ماهورآ #نویسنده_سیین_باقری ❌کپی حر
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ موضوع رو برای مادر آرش گفتم و بدون معطلی آماده شدم و رفتم سمت بیمارستان نمیتونستم تا اومدن امیر حیدر صبر کنم تاکسی گرفتم آدرس بیمارستان رو بهش گفتم بعد از اون گوشی رو از کیفم در آوردم و زنگ زدم برای حیدر هرچقدر زنگ خورد جواب نداد حتماً مشغول کاری بود و درگیر، نباید بیشتر از این بهش زنگ می زدم خیلی زود رسیدم دم در ورودی بیمارستان انگار که تمام دنیا رو بهم داده باشم بی‌محابا می دویدم به سمت ساختمان اصلی بعد از اینکه رسیدم به اتاقژ که مارال توش بود پشت در نفس عمیق کشیدم و با انگشت اشاره چند تا ضربه زدم روی در صدایی نیومد با احتیاط در و باز کردم با دیدن اتاق خالی، قلبم از جا کنده شد چرا اتاق خالی بود چرا مارال اینجا نبود چی شده خدایا نگاهی به سرتاسر اتاق انداختم و وقتی از بودن ما را ناامید شدم عقبگرد کردم و برگشتم رفتم سمت ایستگاه پرستاری هیچکس نبود چرا اینجا اینقدر عجیب شده بود چرا هیچ کس پیداش نبود دوباره گوشی رو در آوردم و زنگ زدم برای خانم ذاکر جواب نداد بیشتر و بیشتر تو دلم خالی میشد بیشتر و بیشتر نمیدونستم چه خبره و بیشتر و بیشتر حالم بد میشد رفتم سمت پذیرش دستمو گرفتم به باجه و سرمو آوردم پایین از فضای خالی بین شیشه ها پرسیدم _شرمنده آقا مارال سعادت مرخص شده؟ مرد پشت باجه سیستم کامپیوتری رو به روش رو چک کرد و گفت _آره چند دقیقه پیش دلم هری ریخت با صدایی که از شدت ترس میلرزید پرسیدم _کی .. کی اومده بود دنبالش کی کارای تسویه رو انجام داد؟ مرد نگاهی به چهره ی رنگ پریده ام انداخت و جواب داد _منکه اونو نمیدونم خانم یه آقای قد بلند بود خانم سعادت با رضایت خودشون رفتن همراهش از جواب دادنای مرد ناامید بودم اون بنده خدا که نمیدونست کی اومده دنبال مارال هرکی بوده مارال بهش اعتماد داشته اگر غیاث نبوده باشه و تهدیدش نکرده باشه وای من اگر غیاث دوباره اومده باشه دنبال این بدبخت باید چه خاکی به سرم میریختم گوشیم که کف دستم عرق کرده بود رو کشیدم به چادرم تند تند شماره ی حیدر رو گرفتم بادم خالی شد این بار حیدر خاموش بود رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜